روحالله فلاحی| جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی
در اینکه ما دچار ناامیدی و عدموجود چشمانداز مثبت شدهایم، فکر نمیکنم شکی وجود داشته باشد. این روزها بیشتر جوانها و مخصوصا کسانی که پشتکنکوری هستند و تازه دارند وارد تشکیل زندگی فردی ، اجتماعی و... میشوند، مدام نگران آیندهشان هستند؛ درواقع بیشتر مردم ما، نمیدانند که فردا چه اتفاقی میافتد، مثبت است یا منفی، ارزش فکر کردن دارد یا نه. این، روندی است که هماکنون دچارش شدهایم و اگر فکری برای آن نشود، به همین شکل وجود داشته، ادامهیافته و حتی بغرنجتر و گستردهتر هم خواهد شد. در این شرایط، مردم دچار حالت تسلیم و عدماثرگذاری در فرایندها میشوند.
کدام چشمانداز مثبت؟
یکی از نکات مرتبط با این بحث، این است که وقتی روندهای مشخص ، معین و مثبتی وجود نداشته باشد، مردم دچار ناامیدی خواهند شد. در حقیقت هر جامعهای، باید روندهای ثابت و تکرارشوندهای داشته باشد تا امکان و احساس قابل پیشبینیبودن را به شهروندان بدهد؛ مثلا شما درس میخوانید و مدرک تحصیلی میگیرید. اگر مطمئن باشید که در جامعه، ارگانها و سازمانها یا بخش خصوصیای وجود دارد که میتواند شما را جذب کند، در این صورت با انگیزه و امید بیشتری کار را ادامه میدهید. اما وقتی با وجود تحصیل و مدرک، باز هم ندانید که چه اتفاقی میافتد، در این صورت دچار ناامیدی خواهید شد و هیچ چشمانداز مثبتی هم برایتان وجود نخواهد داشت. هماکنون بخش اعظمی از مردم، حتی میانسالان و کهنسالان نیز درگیر این وضعیت شدهاند.
این مردم مشاهدهگر
شاید اسم این اتفاق را بتوان یک تقدیرگرایی سفتوسخت گذاشت؛ البته نه به مفهوم دینی آن و صرفا به مفهوم اجتماعیاش؛ یعنی روندهای آینده نامشخص است، درنتیجه ابهام ایجاد میشود، درنتیجه افراد احساس میکنند هیچ اثری در بهبود یا تخریب آینده و موارد مرتبط با آن ندارند. پس ابتدا، باید روندها را مشخص کرده سپس تأثیر یا احساس فرد در این روندها را مشخص کنیم. خب، امروزه بیشتر افراد احساس میکنند که در این روندها تأثیری ندارند و همه این روندها، با یک قدرت بیرون از اراده آنها در حال پیشرفتن است؛ بهعبارت سادهتر، حس میکنند که هیچکارهاند. نتیجه این فرایند، چنین شده است که این روندها قالب آنارشیستی بهخودش گرفته و کسی نمیداند چه اتفاقی خواهد افتاد. نه حتی در آینده دور، مثلا 2 یا 5 یا 10 سال آینده که حتی افراد نمیدانند تا شب عید، 2ماه بعد و 2 هفته بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. این امر، تبعات ماهیت آنارشیستی این روندهاست. از دیگر تبعات آن نیز سرگردانی مردم در این روندهای آنارشیستی مبهم است که طی آن احساس شکست به آنها دست میدهد. بعد از احساس شکست، تسلیم شده و سپس به افرادی منفعل، مشاهدهگر و بیحرکت تبدیل میشوند.
تهدیدها و فرصتها
نکته بعدی اینکه درست است که ما در شرایط بحران اقتصادی و تا حدودی بحران اجتماعی هستیم ولی با اینحال مدام نباید از ناامیدی صحبت کرد؛ میتوان بارقههای امید را هم دید. از سوی دیگر، وقتی تاریخ توسعه در عصر جدید را مرور میکنیم، میبینیم که کشورهای توسعهیافته، از یک بستر بحرانی به مرحله توسعه رسیدهاند. آلمان، ژاپن و کرهجنوبی بعد از جنگهای خانمانبرانداز و درحالیکه با خاک یکسان شده بودند، به توسعه رسیدند. برزیل بعد از یک بحران اقتصادی به توسعه رسید. بهواقع اگر یک تدبیر و برنامه و ایده روشن و درستی وجود داشته باشد، ما میتوانیم از دل همین بحران، صعود کرده و به توسعه برسیم؛ هرچند اگر این موارد هم وجود نداشته باشد، طبیعی است که سقوط کرده و عقب خواهیم ماند.
در جستوجوی ریشهها
حرف من این است که حتی در بحرانیترین شرایط نیز اگر برنامهریزی درست وجود داشته باشد، میتوان امید و چشمانداز مثبت داشت. هماکنون کشور ما هم آبستن تحولات آنومیک بوده و هم مستعد شرایط توسعه است. برای استفاده مثبت از این شرایط بحرانی، باید راهکارهای جسورانه، خلاقانه و جدی با اجماع عمومی داشته باشیم. درست مثل یک کشتی شکسته، ناخدایان باید تصمیمات سخت و فوری و جدی، با تعقل و چشمانداز بالا بگیرند؛ بهعبارت سادهتر، ما باید یک مدیریت بحران جدی و فوری داشته باشیم. نکته مهمتر هم اینکه در ابتدا باید بپذیریم که در شرایطی بحرانی هستیم که اگر فکری برایش نشود، بحرانیتر میشود و آیندهای بحرانی پیشروی ما قرار خواهد داد. در این میانه، باید ریشهها و علل اصلی را شناسایی کنیم و داستان گفتن ، دعوا کردن و... دردی را دوا نمیکند.
همچنین نکته پایانی ای، که باید به آن اشاره کنم، بحث عدمقطعیت در جامعه ما بهعنوان یکی از ریشههای ناامیدی و عدمچشمانداز مثبت است. عدمقطعیت که تعریفش مشخص است؛ شما نمیدانید که وقایع، چه نتایجی برای شما خواهند داشت. نمیدانید با تحصیلکردن به شغل میرسید یا نه؟ با راهاندازی کسبوکار به موفقیت مالی میرسید یا نه؟ با پولگذاشتن در بانک به سود میرسید یا نه؟ با تجارتخارجه با کشوری مثل عراق ، افغانستان و... به نتیجه اقتصادی میرسید یا نه؟ مجموع این عدمقطعیتها که زیاد بشود، منجر به ناامیدی و ابهام و عدمچشمانداز مثبت هم خواهد شد. همه این موارد نیز همانطور که در ابتدا اشاره کردم، منجر میشود به عدمتکرار روندهای اجتماعی. نتیجهاش هم که مشخص است؛ مردمی منفعل، سردرگم و بیتحرک. برای حرکت، باید امیدوار به آینده باشید و وقتی امیدوار نباشید، چرا باید حرکت کنید؟
چهار شنبه 25 مهر 1397
کد مطلب :
34462
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/Ey3K
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved