محسن فرجی/دبیر گروه ادب و هنر
حق دارند که در محاصره ایموجیها و استیکرها و بازی کلشآفکلنز و هر آنچه از مظاهر تکنولوژیهای امروزین است، قطع رابطه کنند با ادبیات کهن.
از نسل جوان سخن میگویم و البته در این سخن، هیچ قضاوتی نیست. حتی شاید کمی حق با آنها باشد که نخواهند و نتوانند کتابهایی با لغات نامفهوم، فونت چشمآزار، صفحهآرایی قدیمی، قطعهای بزرگ و غیرقابل حمل و در یک کلام، «پیرمردی» را دوست داشته باشند؛ یعنی علاوه بر هزار و یک دلیل برای بریدن نسل جوان از ادبیات کلاسیک فارسی، این دلیل هم به قوت خود پابرجاست که شکل و شمایل این کتابها و نحوه ارائهشان چنگی به دل آنها نمیزند و چراغهای رابطه را بیشتر خاموش میکند. اما این، همه ماجرا نیست و تلاشهایی هم صورت گرفته است تا گنجینه درخشان ادبیات کهن ما را از زیر خروارها گرد وخاک کتابسازیهای سنتی بیرون بیاورد و به شکلی امروزین تحویل مخاطب دهد؛ نمونهاش در حوزه نثر، کارهایی که جعفر مدرس صادقی انجام داده و بخشی از متون کهن را با رسمالخط و اعرابگذاری و ویرایش تازه منتشر کرده است؛ به همراه فصلبندی نو و توضیحاتی روشن و واضح. اما در حوزه شعر چطور؟ کاری که مدرس صادقی - به مثابه یک نهاد یا سازمان - انجام داده، در زمینه شعر چهکسی یا کسانی انجام دادهاند؟ با اندوه باید گفت که پاسخ، چندان مثبت نیست و آنها که توانسته باشند شعر کهن فارسی را برای مخاطب جوان امروزی، قابل فهم و گویا کنند، بسیار اندکند. با این همه، در این عرصه، نام بلند زندهیاد سیدمحمد دبیرسیاقی میدرخشد و خاصه کار عظیمی که با شاهنامه فردوسی انجام داده است. او این سند هویت ایرانیان را با شرح و توضیحاتی بسیار مفید و بسیار گویا در 5 جلد منتشر ساخته است. یعنی شاهنامه را به متنی بدل ساخته که هر علاقهمند به شعری میتواند آن را به سادگی در دست بگیرد و مانند متنی امروزی بخواند. در این میان از تجربه و همت ناشر هم نمیتوان غافل شد که کتاب را با حروفچینی و صفحهآرایی امروزین به چاپ رسانده و همین تصمیماش برای انتشار آن در 5جلد، گواهی دیگر بر این است که میخواسته مخاطب امروز از شاهنامه فراری نشود و آن را با خود حمل کند و در هر فضایی به سادگی و سهولت بخواند.
البته که تصحیح شاهنامه و ارائه کردن متنی منقح و خوانا از آن تنها یکی از فراوان مجاهدتهای زندهیاد دبیرسیاقی در زمینه ادبیات و تاریخ کهن ایران است، اما همین یک کار سترگ کفایت میکند تا نام و کار او برای همیشه در ادبیات ایران ماندگار شود و به یادگار بماند؛ اگرچه بیتردید او برای به سرانجام رساندن چنین کار بزرگی، رنجها برده و رسیدن به این جایگاه بلند را آسان بهدست نیاورده است. اساسا باید زندهیاد دبیرسیاقی را جزو آخرین نفرها از نسلی دانست که برای تحقیق و تتبع در هر متن و موضوعی، دست به دامان اینترنت نمیشدند و به قول جوانهای امروزی به «گوگل کردن» روی نمیآوردند، بلکه مثل یک عاشق همه آن متون سختخوان و غریب را با جانی شیفته میکاویدند و گاهی روزهای متمادی صرف میکردند تا سرچشمه یک کلمه یا عبارت را دریابند. زندهیاد دبیرسیاقی آخرین شاگرد و میراثدار همشهریاش علیاکبر دهخدا بود و به نسلی تعلق داشت که از همین شهر -قزوین - برخاستند و در راه بهروزآوری ادبیات کهن ایران از جان کوشیدند. مانند علامه قزوینی. البته و خوشبختانه از جمع پژوهشگران و دلسپردگانی که از این جغرافیا برخاستهاند، نسلی دیگر پرورش یافت و در اعتلای ادبیات- چه کهن و چه معاصر- بسیار کوشید. ازجمله بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی. بخشی دیگر از آنها هم روی به ترجمه و تألیف آوردند و پنجرههای جدیدی به سوی ادبیات جهان گشودند. مانند زندهیاد مهدی سحابی، قاسم روبین، علیاصغر حداد، محمود حدادی، جواد مجابی و...
نمیدانم آیا شورای شهر قزوین درنظر دارد خیابانی را به نام زندهیاد دبیرسیاقی کند یا خیر؛ اما ای کاش این اتفاق بیفتد و بدینترتیب به خیابانی در این شهر، اعتبار و شأن بخشیده شود و ایکاش شورای هر شهری، بزرگانی را که خاستگاه و زادگاهشان آن شهر بوده، دریابد و پیش از آنکه آنها با جهان ما وداع کنند، خیابان و گذری را مزین و معطر به اسم آنها کند.
سه شنبه 24 مهر 1397
کد مطلب :
34330
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/W1GW
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved