تصویرهای رایج از چهره حافظ چقدر به واقعیت نزدیک هستند؟
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
حافظشناسها میگویند هیچ تصویر مستندی از چهره لسانالغیب وجود ندارد
مریم سمائی
چهره حافظ هنوز یک معماست. شاعر پرآوازهای که قرنهاست با ما زندگی میکند چهره در نقاب دارد و رخ نمینماید. حافظ تنها شاعری است که از او چهرههای مختلفی ترسیم شده و کسی نمیتواند با شنیدن نامش به یک چهره یا تندیسی واحد برسد. این در حالی است که وقتی سخن از فردوسی به میان میآید چهره مردی با صلابت و با نگاهی به دوردستها در ذهن نقش میبندد یا وقتی سعدی مهمان ذهن میشود چهرهای مهربان با چشمانی براق برایمان تداعی میشود اما ابعاد و پیچیدگیهای شخصیت حافظ، رسیدن به یک طرح کلی و مورد قبول برای همه را دشوار کرده است.
بهاءالدین خرمشاهی -نویسنده، قرآنپژوه و حافظشناس سرشناس ایران- در اینباره میگوید: تصویر ذهنی ما از حافظ یک معماست و هر کسی براساس برداشتی که از شعرهای او دارد تصویر ظاهری او را در ذهن ترسیم میکند. هیچکس تصویری واقعی از حافظ ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم تصاویری که از حافظ وجود دارد چقدر به تصویر واقعی او نزدیک است اما آنچه مسلم است این است که حافظ مردی با چشم و ابروی مشکی و دارای محاسن بوده.
این استاد ادبیات به درنگ میگوید: ما 2نوع چهره داریم؛ یکی همان چهره ظاهری است که برای حافظ راهی برای ترسیم آن وجود ندارد چون اسنادی در اینباره نداریم که بتوانیم چهرهاش را نقاشی کنیم و دیگری چهره به معنی شخصیت است که این را میتوان از شعر حافظ استنباط کرد. بر کسی پوشیده نیست که حافظ مردی خوشاخلاق، بذلهگو با لبخندی دوپهلو و حتی گاهی چندپهلو بوده است. به عقیده من اگر کسی بخواهد چهره حافظ را براساس اخلاقش نقاشی کند باید حافظشناس باشد و اشعار او را بهطور کامل خوانده باشد. حافظ برای من که 60سال است حافظ میخوانم مردی خوشقیافه، خوشاخلاق با شخصیتی آرام و فهیم است. در اینجا باید به یک حدیث نبوی اشاره کنم؛ «اطلبو الخیر عند حسان الوجوه؛ یعنی از نیکرویان انتظار خیر و نیکی داشته باشید آدمهای خوشقیافه معمولا آدمهای کامیابی هستند و حافظ بهطور حتم خوشچهره بوده است.
استاد خرمشاهی در ادامه میگوید: حافظ همیشه پریشانی را از خود دور میکرده است؛ «جمع کن به احسانی حافظ پریشان را/ ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی.» یا در غزلی دیگر پریشانی را از شعرش دور میکند و میگوید: «حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت/ طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود». حافظ همیشه به شعرش مینازد اما در هیچ کجا به چهرهاش اشارهای نکرده است؛ «صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت/ قدسیان گویی که شعر حافظ ازبر میکنند.»
این حافظشناس برجسته به خوشخویی، خوشگویی و نرمخویی حافظ اشاره میکند و میگوید: در کل اشعار حافظ، فقط دوبار او را عصبانی میبینیم؛ یکی در اینجا که میگوید: «صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد/ پاردمش درازباد آن حَیَوان خوشعلف»
یا در جایی دیگر سروده است: «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس، مسلمان نشود/ رندی آموز و کرم کن که نهچندان هنر است/ حَیَوانی که ننوشد می و انسان نشود.»
خرمشاهی اضافه میکند: حافظ با معشوق و محبوب زمینی بسیار مهربان است و حتی سربهسر او میگذارد. برخلاف برخی شعرا که به پای معشوق میافتند و خواری و ذلت میگزینند، حافظ اینگونه نیست و حتی گاهی به معشوق طعنه میزند و متلک میگوید. او بسیار بذلهگو و شوخطبع است؛ «گفتم آه از دلِ دیوانه حافظ بیتو/ زیر لب خندهزنان گفت که دیوانه کیست.»
او اشارهای هم به عزت نفس حافظ میکند و میگوید: حافظ ازجمله شاعرانی است که عزت نفس خوبی داشته است. در غزلی میگوید: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم/ با پادشه بگوی که روزی مقدر است». حافظ کمتر سفر میکند و بیشتر در شهر و دیارش است و این بیت نشان میدهد که حتی آنزمان که بسیاری از شعرا شعرهای خود را به دربار میبردند او روزی را مقدرشده میداند و سفر نمیکند. لایههای پنهانی از شخصیت حافظ وجود دارد و بعضی با آوردن نمونههایی از اشعار او درصدد تخریب هستند اما در یک کلام باید گفت که حافظ نمونهای از سلامت انسانی و اعتدال انسانی و روحانی بوده و ما در اشعار او سلامت روح و گفتار را میبینیم. تصویر واحدی از چهره حافظ وجود ندارد اما به قول خود حافظ «به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک.»
*تیتر برگرفته از غزل حافظ: معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد/ هر کس حکایتی به تصور چرا کنند