• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 15 مهر 1397
کد مطلب : 33131
+
-

صداقت؛ شرط رفاقت با کودکان

گفت‌وگو با لیلا محمدی، روانشناس بالینی، درباره ارتباط مؤثر با فرزندان

صداقت؛ شرط رفاقت با کودکان

یکتا فراهانی



هر مادر و پدری دوست دارد بتواند با فرزندش ارتباط خوبی برقرار کند و با شناخت بیشتر کودک با دنیای او و خواسته‌ها و نیازهایش بیشتر آشنا شود. اغلب وقتی شناخت کافی از دنیای فرزندان خود نداشته باشیم، نمی‌توانیم تا جایی که لازم است به دنیای آنها نزدیک شویم و در نتیجه نمی‌توانیم دوست خوبی برای آنها باشیم. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌ها برای برقراری ارتباط موفق، داشتن صداقت رفتاری و کلامی است. آنچه در کودکان به اشتباه دروغ شناخته می‌شود «خیال‌پردازی »‌های آنهاست. میزان اینگونه خیال‌پردازی‌ها هم در هر کودک متفاوت است ولی اصلا به منزله دروغ‌گفتن نیست. یکی دیگر از دلایل نداشتن صداقت در کودکان، تشخیص ندادن خوب از بد و آگاه نبودن آنها از بسیاری از مفاهیم در دنیای بزرگسالان است. ممکن است گاهی والدین فکر کنند با توجه به اینکه فرزندانشان طبق واقعیت حرف نمی‌زنند پس دروغ می‌گویند. بعضی اوقات نیز کودکان به این دلیل که نمی‌خواهند باعث ناراحتی بزرگ‌تر‌ها شوند یا به‌دلیل ترس مجبور می‌شوند حقیقت را کتمان کنند که این هم به‌معنای دروغ‌گفتن نیست. اما در مقابل اینگونه اعمال فرزندانمان باید چگونه رفتار کنیم و ریشه‌های نداشتن صداقت در کودکان چیست؟ در این خصوص با لیلا محمدی، مشاور و روانشناس بالینی گفت‌وگو کردیم.

دروغ‌های فانتزی در تخیلات کودکی

کودکان از 4سالگی به بعد متوجه می‌شوند ممکن است همه حرف‌ها و چیز‌هایی که گفته می‌شود مبتنی بر واقعیت نباشد و کم‌کم حقیقت را از غیرآن تشخیص می‌دهند. به این ترتیب کمتر می‌ترسند و در مقابل چیزهایی که والدین می‌گویند بیشتر توضیح می‌خواهند و گاهی می‌گویند که آنها را باور نمی‌کنند؛ مثلا وقتی والدین به دروغ می‌گویند وسیله‌ای خراب شده، سؤال می‌کنند پس چرا خودتان از آن استفاده می‌کنید و... . در این هنگام «تفکر فردی» در کودکان در حال رشد است و آنها تا زمانی که «تفکر صوری» تا حدود 12-11سالگی رشد نکرده نمی‌توانند متوجه تفاوت راست و دروغ و معنای واقعی دروغ شوند. توجه داشته باشیم تخیل که از 4سالگی به بعد شکل می‌گیرد با دروغ فرق می‌کند. تفاوت حقیقت و دروغ هم در سنین 5 سالگی به بعد درک می‌شود. بنابراین والدین با آگاهی از چنین مواردی نباید وقتی کودکان از دنیای فانتزی خود صحبت می‌کنند آنها را متهم به گفتن دروغ بکنند. بعضی بچه‌ها هر‌قدر تنها‌تر باشند بیشتر در دنیای تخیل و فانتزی‌های کودکانه به‌سرمی‌برند. این بچه‌ها به دلایل مختلف معمولا قدرت زیادی برای تعامل با دیگران ندارند و ترجیح می‌دهند در دنیای تخیل خود باقی بمانند. بنابراین خانواده‌ها به جای ایراد گرفتن از بچه‌ها به دلیل پرداختن بیش از حد به چنین تخیلاتی باید عوامل مختلف آن را بررسی کنند و بدانند که اینگونه خیالات کودکانه ربطی به دروغ و نداشتن صداقت ندارد. فراموش نکنیم داشتن آرامش و احساس‌امنیت چیزی است که کودکان به آن احتیاج دارند و ابتدا باید آن را از محیط خانواده احساس و دریافت کنند.

شهامت و جرأت به‌جای ضعف و دروغ

نخستین کاری که والدین باید برای آموزش شهامت و شجاعت به فرزندان خود انجام دهند ایجاد حس امنیت برای آنهاست. وقتی کودکان احساس امنیت کنند ترس هم به آنها رو‌نمی‌آورد و مجبور به دروغ گفتن هم نخواهند شد. تماشای بیش از حد برنامه‌های تلویزیونی یا فیلم‌ها و کارتون‌های سرشار از خشم و هیجان، اغلب موجب ترس و دلهره در بچه‌ها می‌شود و بیشترین آمار تماشای بیش از حد تلویزیون و انجام بازی‌های کامپیوتری هم مربوط به کودکانی است که به دلایل مختلف مجبور می‌شوند ساعت‌های طولانی تنها یا بدون حضور و مراقبت والدین خود در خانه بمانند.گاهی نیز پدر‌بزرگ‌ها و مادر‌بزرگ‌ها به‌دلیل اشتغال فرزندانشان عهده‌دار مراقبت از نوه‌هایشان می‌شوند و از سر دلسوزی و مهربانی به آنها اجازه می‌دهند ساعت‌ها به صفحه تلویزیون یا مانیتور خیره شوند و هر قدر می‌خواهند بازی کنند و فیلم ببینند. همین موضوع باعث احساس ترس و ناامنی از حضور والدین‌شده و باعث می‌شود احساس ضعف و ترس بکنند و در نتیجه راحت‌تر هم دروغ بگویند. اگر ما نمی‌توانیم به فرزندان خود آموزش دهیم که به جای درس خواندن بازی نکنند، فیلم نبینند و ساعت‌ها در اینترنت جست‌وجو نکنند حتما یک جای کار تربیتی خود ما اشکال داشته است و نباید آن را در فرزندانمان جست‌وجو کنیم. گاهی بی‌حوصله بودن مادر و پدر‌ها هم باعث می‌شود دروغ بگویند؛ مثلا وقتی نمی‌خواهند وقت بگذارند و به علاوه می‌خواهند بچه‌ها بازی‌های کامپیوتری هم نکنند، به دروغ می‌گویند کامپیوتر خراب شده و به این ترتیب به فرزندشان یاد می‌دهند در این مواقع هم می‌توان به دروغ متوسل شد. به این ترتیب دروغ گفتن والدین به شیوه‌ای برای کنترل فرزندانشان تبدیل می‌شود.



رازداری یا نداشتن صداقت​​​​​​​

گاهی والدین به فرزندان خود یاد می‌دهند بعضی چیزها را به دوستان و اقوام خود نگویند یا حتی راستش را نگویند؛ مثلا وقتی چیزی می‌خرند، جایی می‌روند یا کاری می‌کنند که نمی‌خواهند دیگران بدانند به‌طور عملی نخستین دروغ گفتن‌ها را به فرزندان خود آموزش می‌دهند. البته والدین باید تفاوت راست و دروغ را به فرزندان خود یادآور شوند؛ چون بچه‌هایی که در خانواده‌های بیش از حد ساده بزرگ می‌شوند آگاهی لازم را از خیلی چیزها ندارند و بسیار زود گول می‌خورند و فریب می‌بینند. والدین گاهی به بچه‌ها یاد می‌دهند وقتی راست نمی‌گوییم شانس بقای بیشتری داریم؛ مثلا «چشم خوردن» و اعتقاد به چنین چیزی باعث می‌شود ما از گفتن همه واقعیت طفره برویم و حقایق را بپوشانیم چون معتقدیم اگر تغییرات مثبت خود را به دیگران اعلام کنیم ممکن است چشم بخوریم. البته شاید دروغ همیشه هم کاملا جنبه منفی نداشته باشد اما نباید به‌گونه‌ای باشد که فرزندان‌مان را به افرادی دروغگو تبدیل کند. فرزندان باید این حقیقت را بدانند که دنیا، دنیایی نیست که همیشه بر مبنای صداقت پیش برود اما این به آن معنا نیست که ما هم حق داریم دروغ بگوییم و بیش از حد بدبین باشیم. درواقع باید توجه داشته باشیم که هیچ‌گاه نباید دروغ گفتن را جایگزین برقراری روابط جرأت‌مندانه بکنیم و از ترس دروغ بگوییم. اگر به کودکان یاد بدهیم چگونه جرأت و شجاعت لازم را داشته باشند لزومی برای گفتن دروغوجود نخواهد داشت.


اقتدار به جای تهدید​​​​​​​

وقتی والدین از کنترل فرزند خود ناتوان می‌شوند دست به گریبان دروغ می‌شوند و با دروغ‌های مختلف او را تهدید می‌کنند اما اگر توجه کنیم می‌بینیم اگر خود ما از آگاهی و اقتدار لازم برای کنترل رفتار فرزندانمان برخوردار بودیم متوسل به اینگونه دروغ‌ها نمی‌شدیم؛ مثلا پدر و مادری که مقتدر باشند به‌ جای اینکه بگویند «آقادزده دوچرخه‌ت‌و برده» به او می‌گویند هیچ مشکلی وجود ندارد، دوچرخه‌ات سالم است اما هر کاری قانون و چارچوبی دارد و تو باید تحت همان چارچوب و قوانین از وسایلت استفاده کنی. الان هم چون هوا گرم است باید بگذاری هر وقت هوا خنک شد بروی دوچرخه‌بازی. در واقع تربیت مقتدرانه باعث نظم و انضباط بیشتر فرزندان هم می‌شود. بازی، درس و استراحت این بچه‌ها از نظم و انضباط خاصی برخوردار است.البته مقتدر بودن به‌معنای خشن، پرخاشگر یا زورگو و سختگیر بودن نیست.
 والدین مقتدر قوانین ساده‌ای مطابق سن فرزند‌شان برای او می‌گذارند و حتما آن را اجرا می‌کنند. به این ترتیب کودک یاد می‌گیرد که چطور باید مطابق نظم و قانون عمل کند و آن را جدی می‌گیرد و این موضوع بسیار مهم است. تربیت مقتدرانه بهترین نوع تربیت است چون در آن والدین نه مانند تربیت سهل‌گیرانه بیش از حد فرزندان خود را آزاد می‌گذارند و نه مانند تربیت سختگیرانه با سختگیری‌های بیجا، مانع به‌وجود آمدن جو سالم و برقراری ارتباطی خوب و صمیمانه می‌شوند.


بچه‌ها دروغگو نیستند



توجه داشته باشیم که هیچ کودکی دروغگو نیست. کودکان اغلب براساس تخیلات خود چیزهایی می‌گویند که به‌نظر درست نمی‌رسد. بخشی از این نگفتن واقعیت برای تأیید گرفتن از والدین و بخشی دیگر برای کمال‌گرایی و بقاست؛ اما اغلب به‌نظر می‌رسد آنها دروغ می‌گویند. کودکان تا قبل از 4سالگی تفاوت بین دروغ و راست را نمی‌دانند؛ یعنی هر چیزی به آنها گفته شد باور می‌کنند؛ مثلا اگر به آنها بگوییم «اگر کار بدی بکنی آقا پلیسه می‌یاد می‌برتت» باور می‌کنند و... . در واقع آنها تهدیدها را هم در این سن و سال باور می‌کنند و جالب اینکه یکی از راه‌های کنترل بچه‌ها توسط والدین دروغ گفتن به آنهاست؛ دروغ‌هایی که فرزندان ما تفاوتش را با واقعیت نمی‌دانند. البته کودک منطق پذیرش بعضی واقعیت‌ها را ندارد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید