![عرصه کشف نشده](/img/newspaper_pages/1397/07%20MEHR/12%20MEHR/roz%207/902.jpg)
عرصه کشف نشده
![عرصه کشف نشده](/img/newspaper_pages/1397/07%20MEHR/12%20MEHR/roz%207/902.jpg)
محمد زینالی اناری/پژوهشگر فرهنگ عامه
سالمندی در بخشی از ایران واقعیت اجتماعی نیست، قلمرویی نفیشده است. غالباً با افزایش سن، به دورهای برای استراحت و فراغت ذیل سرمایه حاصل از پسانداز سالهای اشتغال نیاز است. اما اگرچه مداخله اجتماعی کهنسالان در دوره سالمندی ضروری است، اما ملاک قدرت و سروری نیست. با این حال، در یکسو میبینیم که بسیاری از سالمندان تا لحظه مرگ برای رفع جوع و حفظ منزلت کار میکنند و این شایسته نظام رفاهی ما نیست. در سوی دیگر هم در اغلب جاها، حجم سن و سال ملاک عقل و شایستگی است و نه دانش تخصصی.
سالمندی در ایران، مانند یک جزیره کشفنشده است. ما هنوز ارزشهای این دوران را نیافتهایم و به همینخاطر، نظام فکری ما، از این دوران گریخته، به دید تابو و ترس نگاه میکند. سازمانهای رفاهی ما، سالمندی را در حمایت سالمندان بیسامان خلاصه کرده و بههمینخاطر، مدام گوشزد میکنند که سالمندان را به آسایشگاه نسپارند. درحالیکه این دوره، حقیقتی ازلی برای پذیرش طرد، ناتوانی و انتظار مرگ نیست. بلکه میتوان آن را بهعنوان عرصه شکوفایی فکری، بلوغ جامعه و فراغت فرهنگی تصور کرد. عرصهای که در آن، میتوان فراتر از مکان زندگی، گروههای اندیشهورز شکل داد، سازمانهای مردمنهاد تأسیس کرد و به گردشگری محلی، رایزنی مدنی و تجربهنگاری پرداخت.
ما در عرصههای مدنی تجربه موفقی نداشتهایم؛ نه برای جوانان، نه برای میانسالان. بدیهی است که برای دوره سالمندی که دوره ضعف و سستی یا انتظار و طرد محسوب میکنیم، برنامه خاصی وجود ندارد. اما برای افزایش سرمایه اجتماعی نیازمندیم که عرصه سالمندی را به مانند عرصهای مدنی کشف و فضاسازی کنیم، بهویژه اینکه روزبهروز جمعیت سالمندی در حال افزایش است. اما متأسفانه اغلب سالمندان نخبه، سرحال و پرزور جامعه ما قصد دارند تا روز آخر در نظام حرفهای بوده، به فعالیت اقتصادی یا مداخله مستقیم در سیاست بپردازند. حال آنکه تنها کسانی که میتوانند عرصه سالمندی را خلق و ایجاد کنند، همین افراد نخبه، قدرتمند و مداخلهگر هستند که با وجود کهنسالی، به عرصه سالمندی ورود نمییابند.
تبعات جابهجانشدن نخبگان کهنسال و پیشکسوتهای ذیمدخل از عرصه رسمی به عرصه سالمندی را تودههای سالمند مطیع، منتظر، ضعیف، بیمار و غیرآشنا به مداخله میپردازند. آنها مجبورند برای اطاعت، از هنجارهای زندگی فعلی که بهشدت علیه زیست سالمندی است، پیروی کنند، بزرگمنشانه مهمانی بدهند و به هنجارهای اجتماعی مسلط تن بدهند. نتیجه آن هم، کار سخت و گاه شبانهروزی برای تأمین هزینه، به گردن گرفتن مسئولیتها و ناکامی فرزندان و تطبیق با جامعه آنومیک سرشار از طرد، نارسایی و تبعیض است. وضعیتی که خود محصول فعالیت نخبگان کهنسال و بزرگمنش فعلی در عرصه رسمی است. حال آنکه پیشکسوتان زیادی در عرصه رسمی مشغول به سیاستگذاری و درآمدزایی هستند که میتوانستند به کارآفرینی مدنی و گشودن عرصهای برای شکلگیری سرمایه مدنی سالمندی بپردازند.