بهروز رسایلی
از قرار معلوم دولت یکبار دیگر استارت خصوصیسازی سرخابیها را زده است. اگر شما هم مثل ما از شنیدن این خبر خسته و کلافه شدید، حق دارید؛ چه اینکه بحث واگذاری پرسپولیس و استقلال از عمر خود این دو باشگاه هم طولانیتر است! آنقدر در این مورد وعده دادهاند و عمل نکردهاند که اخبار جدید هم کمتر ذوقی در هواداران ایجاد میکند. در همین راستا، توجه دوستان مسئول را به 4 نکته کلیدی جلب میکنیم.
کدام باشگاه «فرهنگی» ورزشی؟
دفعه قبلی که پروژه واگذاری سرخابیها استارت خورد و حتی ظرف 2 سال، 4 مرحله مزایده برگزار شد، نهایتا هیأت وزیران با استناد به اینکه پرسپولیس و استقلال شرکتهای «فرهنگی» هستند و مشمول خصوصیسازی نمیشوند، واگذاری آنها را لغو کرد. البته تقریبا تمام تیمهای فوتبال ایران یک چنین پیشوندی در نامشان دارند،اما ما که نفهمیدیم آنها کدام کار «فرهنگی» را انجام میدهند؟ مثلا استقلال در 20سال گذشته کدام اقدام صددرصد فرهنگی را انجام داده که قابل ذکر باشد؟ در مورد پرسپولیس هم شاید بشود به دانشگاه تاسیسشده توسط این باشگاه اشاره کرد اما واضح است که اینها کار یک تیم فوتبال نیست. مگر بارسلونا و رئالمادرید دانشگاه دارند؟ پس اگر قرار است این بار واقعا این دو باشگاه خصوصی شوند، همین الان که اختیارشان دست دولت است پیشوند بیمسمای «فرهنگی» را از کنار اسمشان حذف کنید تا دوباره هوس نکنید سر ما و خودتان کلاه بگذارید.
خریداران قبلی پرسپولیس الان کجا هستند؟
هر وقت بحث فروش سرخابیها مطرح شده، حسین هدایتی نخستین نفری بوده که برای تصاحب پرسپولیس خیز برداشته است. با این وجود او در حال حاضر در دسترس نیست و بهنظر میرسد مشکلات قضاییاش این بار بسیار جدی شده است. غیر از این هدایتی در اداره باشگاه خودش یعنی استیلآذین هم موفق نبود و این تیم منحل شد. دیگر خریدار پرسپولیس در آن مقطع هم شرکت بهنام پیشروی کیش بود که بعد از ناکامی در تملک این باشگاه، نفت تهران را خرید، اما در اداره این باشگاه بسیار ارزان و کمحاشیه هم با شکست روبهرو شد. اینها 2خریدار جدی و نهایی پرسپولیس بودند که معلوم نیست اگر باشگاه را در اختیار میگرفتند، چه بلایی بر سر قرمزها میآمد؟ استقلال هم که ظاهرا مشتری جدی نداشت. با شرایط فعلی و در حالی که این دو باشگاه کلی بدهی، شکایت داخلی و خارجی دارند، هیچ ملک و املاکی هم به نامشان نیست و قادر به استیفای حقوقی مثل حق پخش تلویزیونی هم نیستند، چقدر میتوان امیدوار بود که این بار سرمایهگذاران واقعی پیش بیایند و مشتریان بهتری برای سرخابیها پیدا شود؟
شبیه انتخابات ریاستجمهوری
دوره قبل که برای واگذاری سرخابیها مزایده برگزار شد، کسانی ثبتنام کردند که تنها هدفشان کسب شهرت و گذران اوقات فراغت بود. در آن چند روز سازمان خصوصیسازی شبیه تالار وزارت کشور در دوران نامنویسی اولیه برای انتخابات ریاستجمهوری شده بود. حتما دیدهاید که هر بار چه آدمهایی برای انتخابات ثبتنام میکنند و چه ویدئوهای مفرحی از حضور سرگرمکننده آنها در وزارت کشور منتشر میشود. مزایدههای قبلی واگذاری سرخابیها هم همینطور بود و بهخصوص حضور شهرتطلبانه یک متقاضی خرید پرسپولیس با پراید(!) کلی سروصدا کرد. در نهایت هم با منتفی شدن واگذاری،دنیا فقط به کام همین آدمها شد. آیا این بار هم قرار است همان سناریو تکرار شود؟ احتمالا بله!
نه مثل تراکتور
با فرض در کار بودن اراده جدی برای واگذاری سرخابیها،چالش مهمتر این است که خصوصیسازی پرسپولیس و استقلال بهطور «حقیقی» انجام شود. بهعنوان مثال، امسال تراکتورسازی هم به بخش خصوصی واگذار شد،اما شکل اتفاقی که فعلا در این باشگاه رخ داده با استانداردهای کیفی و بینالمللی مغایر است. دست آقای زنوزی درد نکند که مشغول هزینه کردن در فوتبال است، اما خصوصیسازی این نیست که یک نفر دست توی جیبش بکند و هر چقدر دوست دارد برای یک باشگاه هزینه کند، بدون اینکه انتظار بازگشت سرمایه داشته باشد. همه جای دنیا فوتبال یک صنعت و تجارت سودزاست؛ بنابراین هر سرمایهگذاری که یک ریال هزینه میکند، باید 2ریال برداشت کند. به این ترتیب پیشزمینه واگذاری واقعی سرخابیها باید فراهم شدن سازوکارهای ثابت کسب درآمد باشد. حالا در ایران وصول حق پخش غیرممکن است،اما بالاخره باید با مکانیسمهایی همچون پیشفروش بلیتهای مسابقات خانگی، فروش پیراهن و شال و کلاه و پرچم، تاسیس موزه و رستوران و سایر کارهایی که در دنیا رایج است،این باشگاهها را به سطح درآمدزایی ثابت رساند. نباید اینطور باشد که یک نفر،مثلا زنوزی یا هدایتی یا هر کس دیگری تا هر وقت دلش خواست برای باشگاه پول خرج کند و هر وقت هم که به هر دلیلی قادر به ادامه این روند نبود، باشگاه بلاتکلیف و معلق باقی بماند. مرحوم درویش که از خوشنامترین علاقهمندان و سرمایهگذاران حوزه ورزش بود سالها بیهیاهو باشگاه دوستداشتنی شموشک نوشهر را اداره کرد، اما بعد از فوت او، شموشک دچار بحران شد. این همان داستان قدیمی ماهی دادن یا ماهیگیری یاد دادن است.
خصوصی «شو»
در همینه زمینه :