در اختیار گرفتن زمان

محمدهاشم اکبریانی/ نویسنده و روزنامه‌نگار
بله بله... البته که ممکن است... نگران نباشید... می‌فهمم، دردی است که قبلا گریبان خودم را هم گرفته... فرمودید ساعت 4 صبح به خواب می‌روید و مجبورید 7 صبح بیدار شوید؟ یعنی فقط روزی 3 ساعت؟! عجب!... متوجهم. خیلی مشکل است... نگران نباشید درستش می‌کنم... دیگر لازم نیست به روانپزشک مراجعه کنید... درست متوجه شدید. من زمان را جلو و عقب می‌برم... نخیر قربان، ساعت را تغییر نمی‌دهم، زمان را تغییر می‌دهم... بله. بله ساعت 4 صبح شما ساعت 10 شب قبل یا 10 شب بعد خواهد شد و شما خواهید توانست از ساعت 10 شب تا 6 یا 7 صبح روز بعد راحت بخوابید... یعنی زمان را شش،هفت ساعت عقب می‌برم... خودستایی نباشد برای من راحت است. صادقانه بگویم من تا 11 ساعت را می‌توانم جلو و عقب ببرم ولی بیشتر از آن را نمی‌توانم... ولی زمان شما که فقط 6ساعت است... طبیعتا خورشید هم با شما هماهنگ خواهد شد... همینطور است که می‌فرمایید. یعنی زمان، خودش را با نظم شما هماهنگ می‌کند، خورشید و‌ ماه و ستاره‌ها و همین‌جور... سؤال درستی است، ولی جواب آن این‌است‌که هر فرد زمان مخصوص به‌خود را دارد؛ زمان شما با زمان من فرق می‌کند و زمان من با زمان شما. فهمش سخت است ولی همین است. بنابراین طلوع و غروب خورشید برای من یک چیز است و برای شما چیز دیگر... چرا ممکن نباشد؟! اشتباه ما این است که زمان را با خورشید می‌سنجیم، درحالی‌که اصل آن است که خورشید را با زمان بسنجیم و این کاری است که من می‌کنم... حتما همینطور است ولی کس دیگری جز من قادر به انجام این کار نیست. شاید هم باشد و من نمی‌دانم... نه قربان. ببینید! در منظومه‌های دیگر کیهانی مگر خورشید هست؟ مگر گردش خورشید آنها...
    
5 روز قبل بود که 3 روز تمام را به ساعت دیواری خانه‌اش زل زد. مانده بود ساعت یک با ساعت 2 و ساعت 2 با ساعت مثلا 8 چه تفاوتی دارد. زمان برایش بی‌مفهوم شد. از خود پرسید «چرا من باید زندگی‌ام را با ساعت هماهنگ کنم؟ چرا ساعت و زمان، حرکتش را با زندگی من هماهنگ نکند؟»

باز هم به ساعت خیره شد. در یک آن ساعت از دیوار کنده شد و رفت داخل مغزش نشست. احساس عجیبی به او دست داد. فکر کرد می‌تواند زمان، حرکت خورشید و ماه، شب و روز و همه آن چیزی را که مربوط به زمان است تغییر دهد. «چه پولی که نمی‌توانم به‌دست آورم!»
    
درست شد قربان؟!... دیروز فرمودید و امروز زمان، خودش را با نظم زندگی شما همسان کرد... این‌قدر تشکر نکنید. وظیفه بود.. امر دیگری ندارید... شماره حساب هم که خدمتتان هست...