
آشنایی با خانوادهای که 3نسل آتشنشان هستند
درس آقا بزرگ را مشق کردهایم

مژگان مهرابی |خبرنگار :
منطقه4
کارشان جانفشانی است و سرنترسی دارند. بیمحابا به دل حادثه و خطر میزنند تا جان دیگری در امان بماند. حرف از آتشنشانهاست. مصداقش نیز خانواده میرزایی است که 7آتشنشان دارد؛ پدر، مادر، دختر، پسرها و عروسها. مقابله با حریق و حادثه در خون خاندان میرزایی است و این را از پدربزرگ آتشنشان خود به ارث بردهاند. آقاجان چندسالی است به دیار باقی شتافته، اما جانفشانیهایش برای مهار خطر، نقل دورهمیهای فرزندان و نوههاست. 7مهر، روز آتشنشان فرصت خوبی است تا برای قدردانی از زحمات این خانواده مهمان خانهشان شویم.
رفتن به خانه آدمهایی که روز و شبشان را با خطر سپری میکنند، حس عجیبی دارد. به مثابه خواندن یک کتاب ماجراجویانه است. درست احساسی که ما از حضور در خانه «عباس میرزایی» داریم. ظاهر خانه پیرمرد آتشنشان مثل هزاران خانهای است که در دل این شهر جا خوش کرده اما صفای آن وصف ناشدنی است که از صفای آدمهای آن گرفته است. میرزاییها از بزرگ تا کوچک اخلاق خاصی دارند. اول به آسایش و آرامش دیگران فکر میکنند، بعد خودشان. خانه باباعباس همیشه شلوغ است. بچهها هر روز برای سرزدن به پدر و مادر اینجا میآیند. هربار که دورهم جمع میشوند، خاطرات تلخ و شیرینشان را برای هم تعریف میکنند؛ مثل امروز که برای دیدن پدر و مادر آمدهاند، به جز فرزانه، دختر خانواده که برای انجامکاری نتوانسته در دورهمی خانوادگی حضور پیدا کند. حرف از خاطرهگویی به میان میآید. پدر عکس مرد تنومندی که به دیوار نصب است را نشان میدهد. تصویری از مرحوم «ابوالفضل میرزایی» است؛ پدربزرگ خانواده. پدر خانواده سرحرف را باز کرده و میگوید: «پدرم سال1329 شاید هم 1330 وارد حرفه آتشنشانی شد. آن زمان امکانات خیلی جزئی بود. حتی زمانی هم که من به استخدام آتشنشانی درآمدم، تجهیزات چشمگیری نداشتیم. کل تهران، 17ایستگاه آتشنشانی داشت و حالا 128ایستگاه داریم. خودروهایی که داشتیم، اغلب مستهلک بود. در واقع خودروهای حمل زباله بود که روی آنها تانکر آب نصب کرده بودند. حرکت آنها در سربالایی خیلی سخت بود و امکاناتش به روز نبود.»
راضی نبودم پسرهایم آتشنشان شوند
«عباس میرزایی» سال1357 به تبعیت از پدرش وارد آتشنشانی میشود و در ایستگاه2 یعنی جایی که پدرش معاون فرمانده بوده مشغول کار میشود. میگوید: «نوجوان که بودم، بعضی از شبها به دیدن پدرم میرفتم و در ایستگاه او را میدیدم. از سرعت او برای نجات آدمها حس غرور پیدا میکردم. دوست داشتم من هم مثل او شوم. وقتی گفتم میخواهم آتشنشان شوم، پدرم برای این کار تشویقم کرد.» بعد هم خاطرهای از پدرش تعریف میکند: «پدرم برای اطفای حریق یک چاپخانه به لالهزار رفته بود. دیوار کناری براثر حریق آوار شد و پدرم زیر خروارها خاک ماند. اگر هیکل فربهای نداشت، قطعاً فوت میکرد، اما فقط سرش شکافته شد و 34بخیه خورد.» پدر روزهای پرحادثهای را پشت سر گذاشته است. مادر به اتفاق ناگواری که برای او افتاده اشاره میکند و میگوید: «آتشنشانها زندگی پرخطری دارند. چه آن موقع که همسرم برای انجام عملیات میرفت و چه حالا که بچهها مأموریت میروند، خدا میداند چه حالی میشوم. بچهها بعد از شیفتکاری حتماً به دیدنم میآیند چون از دلواپسیام خبر دارند. همسرم یکبار در انفجار سلیندر گاز دچار سوختگی شدید شد. تا چندماه دستهایش باندپیچی بود و از او مراقبت میکردم. او حتی قادر نبود غذا به دهان بگذارد. یکبار هم شبکیه چشمش در اثر انفجار پاره شد و تا مرز نابینایی پیش رفت.» او که بارها شاهد آسیبدیدگی همسرش بوده، دوست نداشت پسرها راه پدرشان را دنبال کنند. میگوید: «راضی نبودم پسرها آتشنشان شوند، اما وقتی علاقه محمد و مجید را دیدم، به نظرشان احترام گذاشتم و رضایتم را اعلام کردم. 2پسر دیگرم نیز در ستاد مدیریت بحران منطقه4 فعالیت میکنند. دخترم فرزانه و عروسهایم فاطمه و افسانه هم آتشنشان داوطلب هستند.» مادر با نگاه به مجید، خاطره تلخی که یک هفته پیش از عروسی او افتاده را برایمان تعریف میکند: «مجید قبل از مراسم عروسیاش در یک عملیات مجروح شد. خدا او را دوباره به من برگرداند. در گیرودار چیدن جهیزیه عروسم بودم که دست مجید از کتف جدا شد.» مجید لبخندی زده و میگوید: «عکسهای عروسیام را که نگاه کنید، میبینید دستم وبال گردنم است.»
ضرورت آموزش نکات ایمنی برای بانوان
مادر خانواده هم مدیر بحران است و آگاهی خوبی درباره پیشگیری از حوادث دارد. مدیریت بحران و اطفای حریق را از همسر و فرزندانش یاد گرفته است و در زیر راهپله، کپسول آتشنشانی به دیوار آویخته و جعبه کمکهای اولیه هم دارد. خیلی خوب میداند چطور از پس حوادث بربیاید. ادامه میدهد: «به دوست و آشنا و همسایهها درباره ایمنی خانه آموزش میدهم. اگر کسی سیم برق را بدون استفاده در پریز گذاشته باشد، تذکر میدهم چون ممکن است آتشسوزی ایجاد کند. همه بانوان باید کار با کپسول آتشنشانی را بلد باشند تا بتوانند حوادث را مدیریت کنند.» همسرش در تأیید سخنان او میگوید: «کارگاههای چوببری این محله در دل بافت مسکونی قرار دارد. طبقه اول کارگاهها و مغازه مبلفروشی است و بالای آن چند طبقه مسکونی قرار دارد. اگر در یکی از کارگاهها آتشسوزی رخ دهد، دود به طبقات بالا سرایت میکند. چند وقت پیش در سیمتری اول تکاوران، یک کارگاه مبل آتش گرفته بود. خانواده مالک کارگاه در طبقه بالای آن زندگی میکردند. کف آپارتمان در اثر حرارت فروریخته و آتش به داخل ساختمان راه پیدا کرده بود. حریق بدترین اتفاقی است که انسان با آن روبهرو میشود.» شیرینترین خاطره او، حادثه آوار محله عباسآباد است که یکی از کارگرها بعد از 36ساعت، زنده از زیر آوار بیرون کشیده شد.
نفر اول سمت راست، مرحوم «ابوالفضل میرزایی» که اولین آتش نشان این خانواده بود
نزدیک بود در تنور بیفتم
بازار خاطرهگویی داغ است. محمد از خودش میگوید که بدون اطلاع پدر و مادرش در آزمون آتشنشانی شرکت کرده و قبول شده است. این ماجرا به سال1390 برمیگردد. او که از آتشنشانهای ایستگاه2 آتشنشانی است، تعریف میکند: «هر شیفتکاری ما با حوادثی روبهروست، اما بعد از نجات مردم، خستگی از تنمان درمیآید. حادثهای در خیابان شمیراننو اتفاق افتاد. پاساژ طلافروشی آتش گرفته و حریق به ساختمان 4طبقه و کلنگی همجوارش سرایت کرده بود. 2زن و چند بچه در خانه حبس شده بودند. ماسک تنفسیام را به یکی از بچهها دادم. با بیسیم درخواست کمک کردم و زن و بچهها را به بالای بام خانه یکی از همسایهها فرستادم. برایم خوشایند بود که توانستم آنها را نجات دهم.» بعد هم انگار چیزی یادش آمده باشد، حادثه تلخ سقوط در تنور نان سنگکی را یادآوری میکند. میگوید: «تنور آتش گرفته بود. برای خاموش کردن آن به تنور نزدیک شدم و ناگهان سُر خوردم. نزدیک بود داخل تنور بیفتم. به هر سختی بود خودم را بالا کشیدم.» همسرش «فاطمه باقری» که آتشنشان داوطلب است، 60ساعت دوره مبارزه با حوادث را طی کرده و برای خودش یک پا آتشنشان است. هنگام بروز حادثه در محله، لباس زرد و قرمز آتشنشانی را پوشیده و به کمک آسیبدیدهها میرود.
ناسزا به جای قدردانی
نوبت به مجید میرسد. 17سال سابقه خدمت دارد و اکنون در ایستگاه73 خیابان شریعتی فعالیت میکند. شغلی که به تعبیر او پر از معجزه الهی است و خدا را تنها حامی آتشنشانها میداند. میگوید: «در خیابان گرگان حادثه آوار ساختمان نیمهکارهای رخ داد. کارگرها گفتند 2نفر داخل ساختمان هستند. نجاتشان دادیم و هنگام جمع کردن وسایل از بین پارههای آهن، صدای زنگ تلفن همراه شنیدم. دوباره به محل حادثه برگشتیم. مهندس ناظر ساختمان را پیدا کردیم که قبل از حادثه با کارگرها خداحافظی کرده بود و همه فکر میکردند از ساختمان خارج شده است.» به گفته او، بعضی از مردم برای آتشنشانها دعا میکنند و برخی هم زخم زبان میزنند. البته این رفتارها برای مجید طبیعی است. میگوید: «اغلب مردم دیر با سامانه125 تماس میگیرند و انتظار دارند در چند دقیقه خودمان را به محل حادثه برسانیم اما از دردسرهای ما خبر ندارند. خیابانهای باریک و ازدحام مردم، از دلایلی است که ممکن است آتشنشانها دیر به محل حادثه برسند. برای همین گاهی به ما ناسزا میگویند.» او از اهمیت حضور آتشنشانهای داوطلب میگوید که میتوانند کمک زیادی به مأموران آتشنشانی کنند. میگوید: «آتشنشانهای داوطلب میتوانند به خوبی بحران را مدیریت کنند. خیلی وقتها در محل حاضر شده و دیدهایم که زودتر از ما آنجا هستند. خوب است که در هر ساختمان، حداقل یک نفر آموزش ایمنی ببیند و آتشنشان داوطلب باشد. بارها دیدهایم که در ساختمانی کپسول اطفای حریق بوده اما هیچیک از ساکنان روش کار با آن را بلد نبوده است.»
برخی کاسبان همکاری نمیکنند
«افسانه امینزاده» همسر مجید و آتشنشان داوطلب است. دخترانش هم آموزش دیدهاند و اطلاعات کافی درباره رعایت نکات ایمنی دارند. مجید میگوید: «پسرم «امیرعباس» هم یکساله است و آتشنشان آینده خواهد شد.» او با نگرانی از بیتوجهی برخی شهروندان برای حفظ جان و سرمایه خود میگوید: «متأسفانه برخی از شهروندان با ما همکاری نمیکنند. وقتی درباره تجهیز خانه یا مغازهشان به وسایل ایمنی تذکر میدهیم، موضع میگیرند. نمونهاش مرکز تجاری بهار در منطقه7 است که بارها به مالکان تذکر دادیم اما توجهی نکردند. حدود 400نفر در آنجا حضور داشتند که مغازهای دچار حریق شد. مواد انفجاری در مغازه وجود داشت و همه فشفشهها به سقف خورده بود. این حادثه میتوانست مثل ساختمان پلاسکو فاجعه به بار بیاورد. معضل دیگر جانمایی نامناسب آسانسور در برخی ساختمانهاست که خطرات جبرانناپذیری رقم میزند. برای اطمینان پیدا کردن از ایمنی مراکز تجاری به آنها سرکشی میکنیم اما متأسفانه کاسبان همکاری نمیکنند و نمیدانند پافشاری ما برای حفظ جان و سرمایه آنهاست.» او در ادامه متذکر میشود: «با سرد شدن هوا حادثه گازگرفتگی زیاد میشود. توصیه میکنیم قبل از روشن کردن بخاری، سلامت دودکشها را بررسی کنید.»