حمیدرضا زاهدی /روزنامهنگار و مترجم
در نبود یک مدیریت دورنگر فرهنگی، اوضاع فرهنگ همچنان در حال سقوط است. به عرصههای مختلف که بنگریم، جز سینما که تا حدودی بار خود را بهدنبال میکشد، هنرهای دیگر همچنان لنگ میزنند و کسی هم به فکر نیست. تئاتر با کشاندن سینماییها به صحنه، تا حدودی تماشاگر به خود میبیند که اگر حین اجرا نهادهای غیرمسئول به جان بازیگران نیفتند و نویسنده و کارگردان را به ناکجا نبرند، شاید نفسی بکشد.
نگرانکنندهتر از همه، اوضاع شعر است که 4 اسم را با خود میکشیم که به ادعای ما شاعرند و از بد حادثه رانتی که آنها را شاعر جلوه دهد، در درازنای نداشتن خلاقیت تا بینهایت این چاه ویل میرود و مردم که این وسط تکیهگاه هنرند آنها را به رسمیت نمیشناسند! و به زحمت سراغ میگیری کسی را که مضمونی، بیتی، مصرعی از شعری را به حافظه بسپارد زیرا در این تکرار تکرارها دیگر کسی بیتی تازه و شگفتآور ندارد که به دلت بچسبانی.
در این میان، عدهای خود را پشتسر مضمون شعر دفاعمقدس پنهان کردهاند و به ضرب و زور ظرفیتهای بالای شعر دفاعمقدس، شعرهای فقیرشان را شعر جا میزنند که چون شعر نمیگویند این پنجره تنها رو به شب باز میشود و نهتنها این کارها در ابعاد حماسه دفاعمقدس نیست که بیشتر نوحهسراییهایی است که از تکرار و تکرار خسته میشود.
نشریات و مؤسسات فرهنگی در حال تعطیل شدناند و جز در موارد خاص کسی دنبال نشریهای نیست. مردمِ گرفتار نرخ برابری دلار و ریال دیگر فرجهای برای پرداختن یکی دو سکه برای مطالعه ندارند. آنها هم که وارد این عرصه میشوند به نوعی با رولت روسی خودشان مشغولاند. یک نشریه لوکس منتشر میکنند که در کافیشاپها آنها که قراری روشنفکرانه دارند محض پز دادن به دست میگیرند و این کاغذ کادوی بیخاصیت دردی از کسی دوا نمیکند. مؤسسات بزرگ انتشاراتی کشور در حال وادادناند و کسی دنبال راه حل نیست. از کتابفروشیهای امیرکبیر یکی هم باقی نمانده است جز یک پیتزافروشی و از کانون پرورش فکری به واقع چه مانده؟
باید برای اوضاع نابسامان فرهنگی فکری کرد. فرهنگ بیش از جاهای دیگر محل آسیبپذیری است و متأسفانه کسی به فکر نیست.
فقر، آسیب، فرهنگ و دیگر هیچ
در همینه زمینه :