نبود حمایت های اجتماعی، زنان آسیب دیده را به منجلاب مشاغل زمخت می کشاند
زنان زبالهگرد در دایره سرگردانی
زینب زینالزاده|خبرنگار:
منطقه 12
گره روسریاش را محکم میکند و آستینها را بالا میزند و گونی را روی دوشش میگذارد و به راه میافتد. سیاهی و چرک زبالهها، گلهای روسریاش را پژمرده و شادابی چهرهاش را از بین برده است. هر قدمی که برمیدارد، دعا میکند زودتر از مأموران جمعآوری زباله به سطلها برسد. روزگارش از جمعآوری ضایعات سطلها و فروش آنها میگذرد و اگر چیزی در سطلها نباشد، نانش که طعم فلز، بطری و پلاستیک میدهد، آجر میشود. این، روایت زبالهگردی زنان در پایتخت است که «مصطفی راستینه» مدیر بنیاد کاهش آسیبهای اجتماعی تهران، آن را زنگ خطری میداند که به صدا درآمده است: «مسئولان باید تا دیر نشده به این موضوع وارد شوند و اجازه ندهند این پدیده در بین زنان همهگیر شود.» برخلاف راستینه، مسئولان دستگاههای ذیربط باور دارند چنین معضل و پدیدهای در تهران وجود ندارد. همین دیدگاههای متناقض ما را وادار کرد تا از زنان زبالهگرد سراغی بگیریم که پایمان به محلههای شوش، هرندی و دروازه غار باز شد. راضی کردن آنها برای مصاحبه و قرار گرفتن مقابل دوربین سخت بود، اما دست آخر «نیلوفر» و «ژابیز» حاضر میشوند بهعنوان نماینده از طرف زنان زبالهگرد با ما گفتوگو کنند.
قرارمان ساعت 11 خیابان علیزاده، داخل بوستان حقانی است. نیلوفر پیش از ما رسیده و زبالههای داخل سطل پارک را زیرورو میکند. ما را میبیند و بطری و پلاستیکها را گوشهای قرار میدهد و میگوید: «گونی زبالههایم را توی خیابان شوش گذاشتهام. وقتی کارمان تمام شد، اینها را میبرم.» نیلوفر 40 سال دارد و به گفته خودش یک سال است که زبالهگردی میکند: «سواد ندارم و شمارش روزها دستم نیست اما می دانم یک سالی است که از داخل سطلهای زباله، ضایعات جمع میکنم.» از عبارت زبالهگرد خوشش نمیآید و خودش را ضایعات جمع کن معرفی میکند. 3 خواهر و یک برادر دارد. پدر و مادرش فوت کردهاند و با خواهران و برادرش رفتوآمد ندارد. 13 سال پیش به اجبار خانواده با مردی افغانی ازدواج کرده و دختر 12 سالهای دارد که مادرشوهرش از او نگهداری میکند. یک سال پیش از همسرش جدا و کارتنخواب شده است: «بچه دروازه غار هستم و از همان اول با بدبختی و نداری بزرگ شدم. وقتی ازدواج کردم وضعیت بهتر شد تا اینکه یک سال پیش در یک مهمانی، به پیشنهاد دوستم مواد کشیدم و نتیجهاش همین وضعیت امروز است که میبینید.» نیلوفر پس از جدایی از همسرش، دنبال کار میرود اما چون ضامن و سواد نداشته کسی حاضر به استخدامش نمیشود تا اینکه با زبالهگردان آشنا میشود.
نگاه کردم و یاد گرفتم
به قول خودش جمعآوری ضایعات تنهاکاری بود که ضامن و سواد نمیخواست: «یک روز مردی را دیدم که از داخل سطلها، پلاستیک و مقوا جمع میکند و داخل گونی که روی چرخدستی بود میگذارد. جلو رفتم و پرسیدم این کار به چه درد میخورد؟ گفت که آنها را میفروشد. فکر کردم چه کار آسانی است. فردای آن روز گونی بزرگی پیدا کردم و در خیابانهای شوش راه افتادم و هر چیز پلاستیکی و فلزی میدیدم، جمع کردم. آخر شب پرسان پرسان خودم را به خریدار رساندم و گونی را دادم و پول گرفتم. هم گرسنه بودم و هم نیاز به مواد داشتم. به خیابان عباسی رفتم و پس از خوردن ساندویچ، مواد خریدم و داخل خرابه پشت ترمینال مصرف کردم. از آن روز حدود یک سال میگذرد و الان برای خودم اوستا شدهام.» علاوه بر نیلوفر زنان دیگری نیز هستند که برای یک لقمه نان، زبالهگردی میکنند: «همه کسانی که به اصطلاح شما زبالهگردی میکنند، معتاد نیستند چون زنانی را دیدهام و میشناسم که تنها هستند و برای تأمین مخارج زندگی و سیر کردن شکم خانواده ضایعات جمعآوری میکنند.»
دستهای زخمی
آستین مانتو بالا میرود و زخمهای دستش پیدا میشود. دلیل زخمها را میپرسیم، میگوید: «هرکاری سختیهای خودش را دارد. شیشه شکسته و جسم برندهای که مردم داخل سطلها میریزند، دستانم را زخمی کرده است.» آستینهایش را پایین میکشد و زخمهایش را پنهان میکند و نگاهی به کیسه مشکی میاندازد: «هیچکس به فکر زنهای تنها و بیکس که حامی ندارند، نیست. هنگام گذر از معابر، مردم طوری نگاه میکنند که انگار موجودات فضایی هستیم. جرم ما این است که به جای بالا رفتن از دیوار مردم و دست تو جیب و کیف دیگران کردن، ضایعات جمع میکنیم و برای همین حق زندگی نداریم و باید تا آخر عمر تو سریخور باشیم.» نیلوفر از ساعت 9 صبح تا 10 شب با پای پیاده از این کوچه به آن کوچه و از این خیابان به آن خیابان سراغ سطلهای کوچک و بزرگ، زرد و آبی میرود. ضایعات را جمعآوری میکند و داخل گونی میگذارد و آخر وقت هم دست خریدار میدهد و پول میگیرد: «خریدار، ضایعات را از زنها به قیمت خوب و مناسب نمیخرد. به همین دلیل گاهی اوقات آخر وقت زبالهها را به مردان زبالهگرد میدهیم تا آنها به خریدار تحویل دهند.» شبها از فرط خستگی گوشه خیابان خوابش میبرد و به امید روز بهتر چشمهایش را روی هم میگذارد اما با طلوع خورشید دوباره گونی به دوش میگیرد و راه میافتد: «گاهی وقتها پاهایم به شدت درد میکنند اما چارهای نیست و باید تحمل کنم.»
کار باشد انجام میدهم
نیلوفر بر این باور است زبالهگردی کار مردانه است: «سطلها بوی بدی میدهند و پر از کثافت هستند. تحمل بو و دست زدن به کثافت، کار زنان نیست اما به اجبار این کار را انجام میدهیم تا محتاج اطرافیان نباشیم.» او که از این وضعیت خسته شده است، میگوید: «نه تنها من بلکه خیلی از زنهای زبالهگرد، از کارشان راضی نیستند و اگر کار مناسب باشد که شرط و شروط خاصی نداشته باشد، با جان و دل میپذیرند.»
تجربه تلخی که شیرین شد
ژابیز 34 سال دارد و میگوید: «نامم به معنای زن، پایه و اساس است و خیلی دوستش دارم.» تک دختر است و بیش از 20 سال اعتیاد داشته، اما 7 ماه است که ترک کرده و دوران پاکی را میگذراند. او از سال 1390 زبالهگردی میکرده و با ترک مصرف موادمخدر، از این کار دست کشیده است و اکنون به همت مسئولان خانه خورشید در کارگاه بستهبندی کار میکند. او تجربیات تلخی از دوران زبالهگردی دارد، اما میگوید: «نتیجه تجربههای تلخم شیرین شد و همین برایم ارزشمند است.» ژابیز از دوران زبالهگردیاش اینگونه تعریف میکند: «خانوادهام سالهای زیادی مرا تحمل کردند اما آنقدر ناسازگار بودم که دست آخر سال 1389 از خانواده طرد شدم و خانه را برای همیشه ترک کردم. هیچکاری بلد نبودم. مردی را میشناختم که مانند خودم مصرفکننده بود و ضایعات جمعآوری میکرد. سراغش رفتم و خواستم تا فوت و فن کار را یادم بدهد. ابتدا مخالفت کرد و گفت که این کار مردانه است و نمیتوانم انجام دهم، اما اصرار کردم و او هم راضی شد. قرار شد لباس مردانه بپوشم و همراهش بروم. من هم این کار را کردم و با او در کوچهها و خیابانها راه افتادم. هر چیز پلاستیکی، فلزی و کاغذی را از سطل، زمین و جوی آب جمعآوری میکردیم. خیلی چندشآور بود اما باید غذا میخوردم و برای مصرفم مواد تهیه میکردم. فردای آن روز به تنهایی کارم را شروع کردم. چند روز به این منوال گذاشت تا اینکه دیدم زنهای زیادی هستند که برای پیدا کردن ضایعات، داخل سطلها خم میشوند. برای همین پس از 6 ماه، لباس مردانه را کنار گذاشتم و با همان پوشش زنانه به کارم ادامه دادم.» ژابیز، تک دختر خانواده بود و همیشه در محور توجه قرار داشت و به گفته خودش هیچوقت گمان نمیکرد روزی غذایی را از سطل زباله بردارد و بخورد: «برخی از روزها پول نداشتم و گرسنه بودم. سطلها را زیرو رو میکردم و همین که غذایی میدیدم میخوردم. الان که به این موضوع فکر میکنم، حس میکنم من این کارها را انجام ندادهام.» ژابیز حدود 50 زن را میشناسد که زبالهگردی میکنند: «درست است که تعداد زیادی از زنان زبالهگرد معتاد هستند اما برخی از آنها برای تأمین مخارج زندگی و سیر کردن شکم فرزندانشان تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا مبادا دستشان را پیش افراد پست و نامرد دراز کنند.»
کنترل قبل از اپیدمی
دکتر مهرداد نوابخش| جامعهشناس و استاد دانشگاه علوم و تحقیقات
پدیده زبالهگردی در اصطلاح جامعهشناسی «فقر مفرط» نامیده میشود و افراد به دلیل کمبودهای اقتصادی و اجتماعی به انجام آن مبادرت میکنند. این پدیده شاید در گذشته مختص مردان بود اما امروز زن و مرد، کوچک و بزرگ با آن درگیرند و در هر گوشهای از کلانشهر تهران به وفور دیده میشوند. اپیدمی پدیده زبالهگردی در میان زنان به مراتب تبعات بدتری دارد چراکه این قشر وظیفه تربیت و جامعهپذیری نسلهای آینده را به عهده دارد. بنابراین با گرایش زنان یک جامعه به زبالهگردی کل اجتماع و حتی کشور دچار خسران میشود که در برخی از موارد جبرانپذیر نخواهد بود. بیتوجهی عمدی یا غیرعمدی دستگاههای مربوط و مسئولان ذیربط باعث شده برخی از افراد سودجو و فرصتطلب از آب گل آلود ماهی بگیرند و با ایجاد تشکلهای استعماری زنان را مانند برده اسیر خود کنند و با پرداخت حداقل دستمزد از آنها بیگاری بکشند. کنترل پدیده زبالهگردی زنان قبل از گسترش و اپیدمی به مراتب آسانتر است و میتوان با حداقل هزینه این کار را به سرانجام رساند بنابراین، چشمپوشی از این پدیده و نادیده گرفتن آن به سود هیچکس نیست و مسئولان باید هرچه سریعتر وجود این پدیده در اجتماع را بپذیرند و سیستمهای نظارتی و حمایتی را موظف به رسیدگی کنند.
اشتغال، بهترین راهحل
لیلا ارشد| مددکار اجتماعی و مدیرعامل خانه خورشید
وقتی شرایط اقتصادی و اجتماعی سخت میشود و محدودیتها افزایش مییابد، انسان برای تأمین مخارج و هزینههای زندگی مجبور میشود دست به هرکاری بزند. در چنین وضعی زنانی که مسئولیت تأمین مخارج را به عهده دارند، شرایط بدتری خواهند داشت. زبالهگردی از جمله کارهایی است که زنان به اجبار شرایط به آن روی میآورند و به واسطه همین شغل دچار آسیبهای اجتماعی و جسمی هم میشوند. این زنان را در محله شوش دیدهام و به جرئت میتوانم بگویم که زنان زبالهگرد در پایتخت هستند و در نزدیکی ما زندگی میکنند. بنابراین انکار کردنشان درست نیست. بهتر است به جای پاک کردن صورت مسئله به دنبال راهکارهای مناسب باشیم. برخی از این زنان فرزند خردسال دارند و نیاز است تا از آنها در مهدهای کودک مراقبت کرد. این زنان توقع و خواسته زیادی ندارند و با حداقل امکانات رفاهی می توان آنها را به زندگی امیدوار کرد. بنابراین، راهاندازی مراکز اشتغال ساده، ارائه کارت درمانی و ایجاد مراکز نگهداری از فرزندان خردسال این زنان، میتواند از اپیدمی این شغل جلوگیری کند و آسیبهای مرتبط را تا حدود زیادی کاهش دهد.
زبالهگردها در سیطره مافیا
فاطمه راکعی | مشاور و مدیرکل امور بانوان شهرداری تهران
بسیار تأسفبار است که در پایتخت با مسئله زبالهگردی زنان مواجه هستیم. پدیده جدید و نوظهوری که در حال توسعه و گسترش است و میتواند در آینده نه چندان دور به یک معضل بزرگ تبدیل شود.
این کار در شأن هیچ یک از شهروندان بهویژه زنان نیست و همه مسئولان ذیربط از جمله مدیران شهری باید برای حل این معضل پیشقدم شوند و از چنین فعالیتهایی که غیرانسانی است جلوگیری کنند.
موضوع مهم در این پدیده، تشکلهای سازمان یافتهای هستند که این زنان را زیر سلطه خود میگیرند و در بدترین شرایط آنها را وادار به زبالهگردی میکنند. مدتی پیش با یکی از این زنان مواجه شدم و خواستم به شهرداری بیاید تا از خدمات حمایتی استفاده کند اما در گفتوگویی که با او داشتم متوجه شدم فقر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و نداشتن اعتماد به نفس، عواملی هستند که مانع مراجعه او و سایر زنان زبالهگرد به مراکز ذیربط میشود. بنابراین قبل از هر اقدامی لازم است مسئولان انتظامی سردسته و رؤسای این تشکلها را شناسایی کنند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد قطعاً نمیتوان برای این زنان کاری انجام داد.