# جازموریان_ تنها _نیست
هیچ یک از مسئولان استانی یا محلی کرمان حاضر به گفتوگو درباره جازموریان نیستند
ستاره حجتی/ خبرنگار
جازموریان برای ما یک اسم بود، یک تالاب و حوضه آبریز. میشنیدیم و میدانستیم جایی در مرز سیستان و بلوچستان و کرمان، روزگاری تالابی بود که امروز نیست. نیمه سال 96 اداره کل محیطزیست کرمان اعلام کرد 25 درصد ریزگردهای منطقه جنوب کشور مربوط به جازموریان است و ما که پیشتر در خبرها از برنامهای برای احیای این تالاب خوانده بودیم، نام جازموریان را در خبرهای رسمی میشنیدیم. اما خیلی نگذشت که زلزلهای مهیب کرمانشاه را لرزاند. سرپل ذهاب ویران و سیل کمکهای مردمی به سمت این منطقه روانه شد. همان زمان هشتگی در اینستاگرام توجهها را به خود جلب کرد: هشتگ «#جازموریان تنها نیست». سروش صلواتیان، یک فعال اجتماعی بود که فکر کرد بخشی از کمکهای مردمی مناطق زلزلهزده را با اجازه همانها که کمک کرده بودند به سمت منطقه محروم دیگری ببرد. خودش میگوید خیال داشت همین یک بار این کار را انجام دهد، اما جازموریان دامنگیرش شد. منطقهای که تعداد کثیری از روستاهایش به دلیل خشکی و طوفانهای گرد و غبار خالی از سکنه شده بودند، او را تا امروز در خود نگه داشته. در جازموریان هم البته مردمی بودند که حتی اگر میخواستند، نمیتوانستند روستاها یا بیابانهای محل زندگی خود را رها کنند.
روایتهای غریب
جازموریان روایتهای غریبی دارد؛ دختران و پسران بیمار و معلولی که انگار چشمشان به پزشک نیفتاده. کودکانی که در تب بازیهای جامجهانی فوتبال را نمیشناختند. بچههایی که پرتقال ندیده بودند و نمیدانستند که دریا میتواند آدمها را بکشد و این همه آب یکجا میتواند خطرناک هم باشد. پدرها و مادرهایی بادیهنشین که نان نه قوت قالبشان که تنها غذایشان بود. آشپزخانههایی که اگر بشود گفت آشپزخانه، رنگ قابلمه، اجاق، قاشق و چنگال را به خود ندیده است. اینجا اما جازموریان بود و هست و حالا خیلی چیزها دیده است. سروش صلواتیان میگوید: بعد از نخستین حضورم در جازموریان متوجه شدت بیماری در این روستاها شدم، اما عمق مشکل وقتی خود را نشان داد که میخواستم بچهها را برای ویزیت پزشک یا معالجه به بیمارستانی در کرمان یا تهران بیاوریم. امکانش نبود. اینجا تعداد زیادی از بچهها و حتی بزرگترها شناسنامه نداشتند. او میافزاید: موضوع فقط نداشتن شناسنامه نبود. کمتر کسی میدانست داشتن شناسنامه چقدر مهم است. کمتر کسی معنای مهمترین سند هویتی زندگیاش را میدانست. در همان مدت کوتاه یک بار اتوبوس گرفتیم و بچهها را برای یک سفر به ساحل خلیج فارس بردیم. بچهها نمیدانستند دریا چیست. طوری به سمت آب میرفتند که انگار زیباترین صحنه زندگیشان است، اما نمیدانستند که دریا میتواند آدمها را بکشد.
فرزندان ایران
این فعال اجتماعی درباره پیگیریهای دولتی هم میگوید: برخی اعتقاد دارند این آدمها شناسنامه داشتند و بعد آن را فروختند و به همین دلیل به آنها لقب تاجران شناسنامه میدهند در حالی که تجارتی وجود ندارد. اگر عده معدودی هم این کار را کرده باشند، از سر نداری بوده. این کار نتیجه فقر و جهل ناشی از فقر است. اینها نه اقوام مهاجرند و نه اتباع خارجی، بلکه شهروندان ایرانند. آنقدر ازدواجهای درونی میانشان زیاد است که معلولیت بیداد میکند. سوءتغذیه برای تعداد زیادی از این بچهها مشکلات حاد کلیوی به وجود آورده است.
او با بیان اینکه برای برخی از بچههای منطقه جازموریان شناسنامه صادر شده است، اما این کار نیاز به یک برنامه دولتی دارد، ادامه میدهد: برای جازموریان باید کارهای زیاد و بزرگی انجام شود. نمیشود دستتنها همه کارها را پیش برد. ازدواجهای ثبتنشده باز هم منجر به تولد کودکان بیشناسنامه، معلول و بیمار میشود. اینجا درد، درد میزاید. سطوح متغیری از فقر در حاشیه جازموریان وجود دارد که ما آن را در خواب هم تصور نمیکنیم. جازموریان را باید دید و به همین دلیل هم من سعی کردم با هشتگ «#جازموریان تنها نیست» توجهها را به این منطقه جلب کنم.
آخرین بازماندگان
سروش برای ما باز هم عکسها و تصاویر زیادی از جازموریان میفرستد. فیلم کوتاهی از مردمی که آرزویشان داشتن شناسنامه است یا معلمی که همه تلاشش را برای آگاهی دادن به تتمه حاشیهنشیان جازموریان میکند، اما میداند جایی در این بیابانها، کودکان و مردمانی هستند که حتی کلمه آموزش را نمیشناسند. همان مردمی که سروش میگوید برای نخستین بار طی چند ماه گذشته یاد گرفتند در کنار نان، حبوبات بپزند.
اما گویا این فقط سروش صلواتیان است که دوست دارد جازموریان تنها نباشد. هیچ مقام و مسئولی حاضر نیست از آنها حرف بزند. هیچیک از مسئولان استانی یا محلی کرمان حاضر به گفتوگو درباره وضع جازموریان نیستند. انگار قرار است ماجرا در فراموشی تمام شود. اما این قصه تمامی ندارد، زیرا دنیا نه فقط در ثروت بلکه در فقر و تنگدستی هم مدام میزاید و میزاید.
آنچه بر سر جازموریان آمد
آبان 92 بود که اداره کل منابع طبیعی کرمان از خشکی کامل تالاب جازموریان خبر داد. در خبری که از سوی عزیرالله افشارزاده، مدیر وقت منابعطبیعی و آبخیزداری کرمان، منتشر شد، آمده بود: «با توجه به شروع خشکسالی از سال 71 در استان کرمان، آب این تالاب کم و کمتر شد به نحوی که سال 76 خشک شدن این تالاب قابل مشاهده بود و اکنون کاملا خشک شده است. برداشت بیرویه آب از سفرههای زیرزمینی بالادست تالاب، کاهش نزولات جوی و سدسازی در بالادست بدون در نظر گرفتن حقابه تالاب از عوامل خشک شدن آن عنوان شده بود.» جازموریان تالابی با 330 هزار هکتار وسعت است که از این میزان 180 هزار هکتار آن مرتع و محل تامین علوفه دامهای جنوب کرمان محسوب میشد و در بهمن و اسفند با توجه به بارندگیهای زمستانه، بخشی از وسعت این مرتع سبز میشد. اندکی بعد و در همان سال یک بار دیگر اداره کل منابع طبیعی این استان اعلام کرد برای جازموریان راهکاری در دست دارد و یکی از راهکارها را بالا بردن پوشش گیاهی با افزایش کاشت نهال و ایجاد جنگل دستکاشت اعلام کرده بود. اجرای طرحهای آبخیزداری در ارتفاعات و ترسیب کربن با مشارکت جامعه محلی هم به عنوان دیگر راهکارها اعلام شد. حالا و با گذشت 5 سال از این گفتهها اما هیچ کس حاضر نیست حتی نامی از جازموریان و طرحهای فراموششدهاش ببرد. وجه تسمیه نام این تالاب از جاز که در گویش کرمانی به معنای گیاه است و موریان که نشان از کثرت دارد، گرفته شده است. اما این روزها نه از جاز خبر مانده و نه از موریان و نه از مردمش.