• دو شنبه 1 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 22 شوال 1446
  • 2025 Apr 21
سه شنبه 20 شهریور 1397
کد مطلب : 30201
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/jJwB
+
-

کِلک

کِلک

شبی از شب‌های آن تابستان درحالی‌که دست‌هایش در جیبش بود و چمدانش را زیر سبدی در یک گاری مخفی کرده بود، پشت سر گاری پر از دهاتی از تپه بالا رفت و شب را در خانه یک قاچاقچی دومنتزا خوابید. وسط‌های شب بیدارش کردند، چمدانش را روی کولش گذاشتند و او را با گروهی به خط کردند و در دامنه‌های کوه لما از مرز گذراندند.

رمان تقسیم، پیروکیارا، ترجمه: مهی سحابی، صفحه 161

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
کِلک
کِلک
کِلک