چرا در سینما پولدار شدن کار سهل و سادهای است؟
رؤیای گنج قارون
قهرمان فیلمفارسی کلاسیک با وجود شعار علیه مال دنیا و بدون کار و تلاش در نهایت یکشبهپولدار میشود
سعید مروتی
برای بررسی رؤیای یکشبه پولدارشدن در سینمای ایران گریزی از بازگشت به گذشته نداریم و بازگشت به ریشههای سینمای جریان اصلی، یعنی رجعت به سینمای فارسی. رؤیاپردازی بهعنوان یکی از عناصر مهم سینمای فارسی، بیش از هرچیز در همین ماجرای یکشبه پولدارشدن مصداق مییافت. از آنجا که فیلمفارسی همچنان مهمترین منبع الهام سینمای جریان اصلی است، بررسی یکی از مهمترین محصولات این سینما یعنی «گنج قارون» (سیامک یاسمی 1344) میتواند یکی الگوهای طلایی یکشبه پولدارشدن را نمایان سازد. بعد از موفقیت تجاری گنج قارون، به گفته فردین دستکم 8فیلم با بازی او ساخته شد که بهنوعی بازسازی این فیلم محبوب بودند. بیش از یکدهه گنج قارون در شکلها و شمایلهای مختلف بازتولید شد و تیپ قهرمان طبقه فرودست که علاقهای به مال و منال دنیا نشان نمیدهد ولی یکشبه پولدار میشود بهمثابه یک الگوی نمایشی از فیلمی به فیلم دیگر راه یافت. بازسازی گنج قارون منحصر به سینمای قبل از انقلاب نشد و این فیلمفارسی مهم بارها در این سالها مورد بهره فیلمفارسیسازان متاخر قرار گرفته است. با این تفاوت که اگر مخاطب گنج قارون در 53 سال پیش تماشاگر محروم و فقیر و کمسواد بود، نسخههای امروزین این فیلم برای مخاطب طبقه متوسط شهری تولید میشوند. فروش بالای «خالتور» (آرش معیریان 1396) بهعنوان تازهترین محصولی که بازسازی فیلم سیامک یاسمی است، نشان داد رؤیای گنج قارون همچنان میان تماشاگران خریدار دارد.
میان آوازهایی که علی بیغم (فردین) در فیلم گنج قارون میخواند این بیت بیشتر در خاطرهها مانده است: «گنج قارون نمیخوام/ مال فراوون نمیخوام».
جملهای که مانیفست قهرمان فیلم نیز هست. علی بیغم کارگر فقیر پایینشهری با دوستش حسن جغجغه (تقی ظهوری) و مادرش (ایران قادری) زندگی سرخوشی دارد. در مقابل، قارون (آرمان) بهعنوان فردی ثروتمند به یأس و افسردگی رسیده دچار بیماری صعبالعلاج است و میخواهد خودکشی کند. سازنده گنج قارون میگوید پول خوشبختی نمیآورد و قهرمانش علی بیغم زدن بر طبل بیعاری و دل خوش داشتن را به پولدارشدن ترجیح میدهد. آدمهای ثروتمند گنج قارون نشانی از خوشبختی به همراه ندارند. وقتی هم که علی بیغم و حسن جغجغه سر از کاخ قارون درمیآورند از آن همه ثروت و تجمل احساس راحتی نمیکنند؛ «قربون همون سفره کوچولوی خودمون». در فیلم، فقرا خوشبختی واقعی دارند و پولدارها بهرهای از سعادت نبردهاند. قارون در شمایل مردی پولدار هزارجور بیماری دارد و باید مراقب رژیم غذاییاش باشد ولی وقتی با علی بیغم و حسن جغجغه آشنا میشود و «اسمال بیکله» نام میگیرد گویی بیماریاش هم درمان میشود. علی بیغم و حسن جغجغه اصلا نمیدانستند زخم معده چیست و بالا رفتن چربی و اوره چه عواقبی بهبار میآورد؛ «ما اینارو نمیدونیم چی هست، ما فکر اینارو نمیکنیم که بهش مبتلا بشیم.»
مخاطب هم براساس شناختش این ندانستن را یک نکته مثبت میدانست. در پایینشهر یک دکتر داخلی همه امراض را مداوا میکرد و مخاطب فیلمفارسی اطلاعی از تخصص در نظام پزشکی نداشت که خونش را آزمایش کند و از میزان اوره و چربی خونش مطلع شود، و این عدم اطلاع در همه موارد زندگی که ریشه در سطح فرهنگ پایین مخاطب داشت در فیلمفارسی بهگونهای دیگر نشان داده شد. قارون وقتی همراه پایینشهریها فکر دنیا را نکرد، خورد، خوابید، گشت و کیف کرد و بیتوجه به رژیم غذاییاش آبگوشت خورد و آب را با کاسه سرکشید، چربی، اوره و زخم معدهاش خوب شد.
وقتی علی بیغم شعار میداد: «بخور، بخواب، بگرد، کیف کن (و فکر نکن) دنیا همینه، سلامتی و دل خوش میخواد فقط» مخاطب میتوانست سلامتی و دل خوش خودش را با زندگی قارون مریض مقایسه کند و شکرگزار باشد.
حسن جغجغه: علی میگم این یارو قارونهها، عجب خونهای داره ناکس پولش از پارو بالا میره (رو به آسمان) ای خدا چرا این همه پولو به این مرتیکه دادی؟ چی میشد اگه یه گوشهش هم کج میکردی طرف ما.
علی بیغم: بگیر بخواب پسر، ناشکری نکن، فایدهش چیه، جونت سلامت باشه، من شنفتم یارو مریضه داره میمیره، همش دارو و دوا میخوره و دکتر میره.
حسن جغجغه: ای خداتو شکر.
با این طرز تفکر دیگر نمیتوانست تفاوت طبقاتی در جامعه مخاطب سوالبرانگیز باشد. او هم مثل حسن جغجغه پذیرفته بود در جامعهای زندگی کند «که یکی از زور سیری در حال ترکیدن است و یکی پاورچینپاورچین راه میرود تا گشنهاش نشود». (دهه چهل: رویای شیرین و شکست/ فریدون جیرانی/ نقد سینما پاییز 72)
در گنج قارون طبقه فقیر بدون اینکه دنبال پولدارشدن باشد، تلاشی برای این کار بکند و اساسا علاقهای به مالاندوزی داشته باشد ثروتمند میشود. با همه شعارهایی که علی بیغم علیه پولدارها سر میدهد و نمایش استغنایی که از او میبینیم در نهایت او وارد طبقه پولدار میشود. علیبیغم، قارون را از خودکشی نجات میدهد و بعد میفهمیم که قارون پدر اوست و ثروت افسانهایاش به علی بیغم میرسد. فیلم، هم به تبلیغ فقر دلپذیر و ثروت بیفایده و دردسرزا میپردازد و هم مسیر یکشبه پولدارشدن را بهنمایش میگذارد. علی بیغم به شکل تصادفی با شیرین زرپرست (فروزان) که دختری ثروتمند است آشنا میشود و دل او را هم میبرد. این هم راهکاری دیگر برای رسیدن به ثروت است که سینمای ایران از زمان گنج قارون تا امروز بر آن تاکید کرده است. اینکه پسری فقیر با دختری پولدار مواجه میشود و بدون توجه به فاصله طبقاتی میتواند از طریق ازدواج با او وارد طبقه مرفه شود. حالا در گنج قارون تماشاگر میداند که علی بیغم فقیر، پدری پولدار هم دارد. در سکانسی از گنج قارون، علی بیغم خودش را بهعنوان پسر قارون که از هند آمده جا میزند و این یکی دیگر از الگوهای طلایی سینمای عامهپسند است.
جازدن قهرمان فقیر بهجای مردی ثروتمند و تکیه زدن به جایگاهی که نمایش دلپذیر برای تماشاگر به ارمغان میآورد. در نهایت هم ثروت بدون تلاش و کار و اساسا بدون احساس نیاز به آن بهراحتی بهدست میآید. تفاوت قهرمان فیلم گنج قارون و محصولات مشابهش مثل «حاتم طایی» و «جهانپهلوان» با نسخههای بهروزشدهای مثل «شیر و عسل» (آرش معیریان 1384) و خالتور در استغنای قهرمان فیلمفارسی کلاسیک با تمنای پولدارشدن در قهرمانان فیلمفارسیهای معاصر است. اگر فردین و ظهوری در گنج قارون دلشان به زندگی فقیرانهای که دارند خوش است، پوریا پورسرخ، مهران غفوریان و علی صادقی در خالتور بهشدت از وضعیت فلاکتبارشان در عذاب هستند و مسئله پول و پولدارشدن برایشان اهمیت دارد.
رؤیای گنج قارون همچنان پابرجا مانده. در این سالها آنچه ازدسترفته شکوه جوانمردی، نمایش بیزاری از مال دنیا (و در عین حال رسیدن آسان به آن) و واژگون شدن شعار «گنج قارون نمیخوام» است.
فردین در دهه40 بدون اینکه این گنج را بخواهد ثروتمند میشد، قهرمانان فیلمفارسی معاصر حالا با تمام وجود دنبال یکشبه پولدارشدن هستند و در این مسیر همچنان این الگوهای طلایی سینمای فارسی است که جواب میدهد. حتی اگر ماهیت آدمها در گذر زمان تغییر کرده باشد. در خالتور پوریا پورسرخ به محض آشنایی با دختر پولدار شریفینیا، با دختری که سالها پایش ایستاده بههم میزند. رفتاری که محال بود فردین به آن تن بدهد. با ازدسترفتن جوانمردی، حالا فقط رسیدن به گنج قارون است که اهمیت دارد.
در گنج قارون طبقه فقیر بدون اینکه دنبال پولدارشدن باشد، تلاشی برای این کار بکند و اساسا علاقهای به مالاندوزی داشته باشد ثروتمند میشودو با همه شعارهایی که علی بیغم علیه ثروتمندان سر میدهد در نهایت او وارد طبقه پولدار میشود