• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
دو شنبه 11 دی 1396
کد مطلب : 2916
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/BBjQ
+
-

سلطان مسعود کیمیایی 1375

عاشقانه ملتهب

سینما
عاشقانه ملتهب

سعید مروتی| روزنامه‌نگار: یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های کیمیایی بعد از انقلاب میان جوان‌هاست، که در آن همه مایه‌ها و مؤلفه‌های سینمایی خالقش به چشم می‌خورد و می‌تواند تماشاگر را به‌خوبی با دنیای خاص و کیمیایی‌وار اثر، همراه و همدل سازد. «سلطان» در نیمه دوم دهه70، نشانه‌ای آشکار از عزم راسخ سازنده‌اش برای بازگشت به دوران سیاه و سفیدهای درخشان دهه پنجاهش بود. با قهرمانی هدفمند و به‌شدت جذاب که با بازی درک شده و دقیق فریبرز عرب‌نیا، طعم خوش قهرمان دوست‌داشتنی کیمیایی را به مخاطب می‌چشاند. مایه عاشقانه سلطان شاید امروز معمولی به‌نظر برسد، ولی سال75 که کیمیایی این فیلم را کارگردانی کرد، نمی‌شد با صراحت درباره عشق حرف زد. عشق میان سلطان (فریبرز عرب‌نیا) و مریم کوهساری (هدیه تهرانی) با وجود جرح و تعدیل‌هایی که به فیلم وارد شد، یکی از دلایل حس‌وحال و گرمای دلپذیر این ساخته کیمیایی است. اینکه فصل‌های برج‌سازها شعاری و سردستی از کار درآمده و شخصیت‌های فرعی بعد ندارند، اهمیت چندانی نمی‌تواند داشته باشد. مهم این است که در سلطان روح مؤلفش دمیده شده و این حال‌وهوای کیمیایی‌وار است که سلطان را جذاب، دوست‌داشتنی و سرپا نگه داشته است. مایه عدالت‌خواهانه فیلم هم که بعدها از آن تفسیرهای سیاسی به عمل آمد، دقیقا هم‌راستا با جهان تألیفی کیمیایی است.

سکانس برگزیده: سلطان همراه مریم آمده و مقابل حیاط کوچک ساختمان سرایداری که گوشه‌ای از یک باغ بزرگ اعیانی است، روی یک صندلی لهستانی نشسته است.

بعد از رد و بدل شدن چند دیالوگ معمولی، سلطان به شکلی ناگهانی به مریم می‌گوید: «زنِ یه آدمه درس و حسابی شو.» معنی نگاه‌ها و بغض فرو‌خورده سلطان با این دیالوگ آشکار می‌شود. کمی بعد او پاکتی را که در آن سندهای املاک در آن است، به مریم می‌دهد و سوار موتورش می‌شود که برود و لحظاتی بعد با مونولوگی تأثیرگذار حسش را به مریم می‌گوید: «همیشه این جوریه ... یه آدم بی‌ستاره بی‌فامیل عین من از خیر سند، پول، طلا، از یه چیز به درد خور دختره می‌گذره، بهش میده، دختره با اشک ازش می‌گیره و تشکر می‌کنه، بعد بی‌فامیله، مرتیکه سوار میشه، موتور یا ماشین، از دختره جدا می‌شه و تو راه که برمی‌گرده، دلتنگی می‌کنه، واسه همه‌چی ... خونش، ننه‌ش، مدرسه‌‌ش ... یا خودش آواز می‌‌خونه یا واسش می‌خونن و بعد گریه‌اش می‌گیره...» در یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های عاشقانه پس از انقلاب با  بازی گرم  عرب‌نیا و حضور مؤثر هدیه تهرانی، کیمیایی از بغض قهرمان به شیطنتی جوانانه می‌رسد. سلطان در لحظه خداحافظی با اشاره به سندها به مریم می‌گوید: «ببین، اونی که بهت دادم فتوکپیه. برای اصلش یه دفعه دیگه می‌بینمت، چاکرِ خانوم.»

سلطان با موتور در سیاهی شب می‌رود و در خیابان‌های خلوت بغضش را می‌ترکاند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :