روشنفکر کلاسیک
به یاد ایرج کریمی منتقد و فیلمساز، که امروز سومین سالگرد درگذشت اوست
سعید مروتی/سینمایینویس
منتقدی بیجایگزین و کارگردانی که ایدههایش با مناسبات حاکم بر سینمای ایران جور درنمیآمد. به همین دلیل ما ترجیح میدهیم ایرج کریمی را بیشتر با نقدهایش بهخاطر بیاوریم تا فیلمهایی چون «از کنار هم میگذریم»، «چند تار مو» و «باغهای کندلوس». فیلمهایی که ساخت برخلاف نقدهایی که نوشت درخشان نبودند. تلاشهایی بودند از یک روشنفکر کلاسیک که میکوشید جهان شخصیاش را در جایی خارج از سینمای جریان اصلی بنا کند. حالا ماییم و چند فیلم متوسط و انبوهی نقد و مقاله سینمایی درخشان و گریزی نداریم از اینکه ایرج کریمی منتقد را به ایرج کریمی کارگردان ترجیح دهیم.
با این توضیح واضح و بدیهی که فیلم ساختن و نقد نوشتن ربطی به هم ندارند و ممکن است فردی کارگردانی متوسط و منتقدی بزرگ باشد یا بالعکس. و ایرج کریمی منتقد بزرگی بود. منتقدی صاحب سلیقه یا بهتر است بگوییم خوشسلیقه که میتوانست با نوشتههایش دنیایی مستدل بسازد و به معانی و مفاهیمی بپردازد که مبین ابعادی تازه و کشف نشده در یک اثر سینمایی باشد. بهعنوان روشنفکری اصیل با ذهنی منسجم و حافظهای غبطهبرانگیز میتوانست برای غنای مطالبش ارجاعاتی درخشان به ادبیات و سینما بدهد. میتوانست میان فیلمی که امروز میدید و رمانی که 20سال پیش خوانده پیوندی بامعنا ایجاد کند و مخاطبش را شگفتزده کند. شگفتزده از میزان سواد و عمق بینش و ذوق منتقدی که با همه نخبهگرایی و شیفتگیاش به سینمای هنری اروپا، با کلاسیکها و فیلمهای جریان اصلی هم دمخور بود. در این 3سالی که از رفتن ایرج کریمی میگذرد دوستان زیاد درباره او و نقدهایش نوشتهاند و نیازی به تکرار نیست. در انتها یادی از نوشتهای کوتاه از ایرج کریمی میکنم که نشانه ذوق روزنامهنگارانه اوست؛ ذوقی که کمتر به آن اشاره شده است. اینکه چطور میتوانست میان خاطرهای شخصی و فیلمی سینمایی پیوند برقرار کند و از حافظهاش به بهترین شکل ممکن بهره بگیرد.
از منتقدی که بیشتر با نقدها و مقالههای مفصل شناخته شده یادداشت کوتاهی را به یاد میآورم که به دلایل شخصی همیشه در ذهنم باقی مانده است. نوشتهای کوتاه درباره فیلم «تجارت» که نمایشش در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر، دوستداران کیمیایی را بدجوری به هم ریخت. کریمی که علاقمند به کیمیایی نبود. (به استثنای «داش آکل» که یکی از 10 فیلم ایرانی محبوب عمرش بود) تماشای تجارت در سینمای مطبوعات و میان منتقدان دوستدار سینمای کیمیایی را به خاطرهای از دوران نوجوانیاش متصل کرد. به روزگاری که بهعنوان یک تاجی دربی را میان تماشاگران پرسپولیس تماشا کرده بود و در انتهایش هم تاج، پرسپولیس را شکست داده بود.
برای یک پرسپولیسی علاقهمند به دنیای مسعود کیمیایی، زخم نوشته ایرج کریمی به مراتب کاریتر و عمیقتر از فیلم ضعیف تجارت بود. بهخصوص اینکه کریمی در انتهای یادداشتش با اشاره به دربی متاخری که با هجوم هواداران پرسپولیس به داخل زمین نیمهکاره مانده بود، از علاقهمندان کیمیایی خواسته بود نسبت به پرسپولیسیها خویشتندارتر باشند. ایرج کریمی این یادداشت کوتاه را 24 سال پیش نوشت؛ روزگاری که برخلاف امروز منتقدان هر نوع اشارهای به فوتبال را کسر شأن مطالبشان میدانستند. ایرج کریمیای که چند سال قبلش مقاله «علیه عامیگری در نقد فیلم» را نوشته بود؛ روشنفکری اصیل و کلاسیک که راه و رسم متقاعد کردن خوانندگان نقدهایش را بسیار خوب میدانست. و بیشتر درباره فیلمهایی مینوشت که بسیار مستعد فضلفروشی بودند و او با آن حجم از دانش و معلومات و قدرت تحلیل هرگز اهل فضلفروشی نبود.