• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
شنبه 10 شهریور 1397
کد مطلب : 28874
+
-

9شهریور؛ پایان مردی که سیاه‌جامه بود با موهای سپید

مرگ برف

مسعود میر/روزنامه‌نگار

گفتنی‌ها کم نیست راجع به شما عالیجناب. بهانه اما وقتی سالمرگ ‌باشد بهتر است بسنده‌کنیم به همان کنج‌های تنهایی و احوالات خاصه که روی آن صندلی گهواره‌ای ختم می‌شد به خَلق.
اصلا حرف‌زدن درباره اینکه فرهاد مهراد که بود و در کدام قله موسیقی ایران حکمرانی می‌کند تکرار مشتی کلمه است و خیانت به آواز و موسیقی و اصالت. پس بهتر است بنویسیم از همان صندلی که همواره چند جفت جوراب نو به پا داشت مبادا پایه‌هایش پایی را آزرده کنند. بنویسیم از آن دیوان شمس و مثنوی‌معنوی و نهج‌البلاغه که شیرازه‌شان نشان می‌داد چقدر خوانده شده‌اند. برسیم به آن ساعت بند چرمی و تسبیح شاه‌مقصود و گردن‌آویز چوبین که چقدر ساده بودند و اصیل و پر از هویت.
اصلا بهتر است به یاد بیاوریم آن روزگار فیلم‌های تازه رنگی‌شده و «بانوی زیبای من» را. نخستین آوازخوانی و طنین ماندگار شادی‌های زودگذر بیچار‌گان را که تو برایشان خواندی: «اگه یه جو شانس داشتیم.»   شاید هم بتوان رفت سراغ آن عبای قهوه‌ای که گاهی پیله‌ای بود برای تنهایی‌ها و غصه‌ها و همانطور منزه و اتوکشیده روی چوب‌لباسی ماند تا شما بروید و بعد هم بازنگردید. عالیجناب حرف آن سفر بی‌بازگشت شد و یادمان آمد که جز تکه‌پاره‌هایی تصویری از گفت‌وگوهای خودمانی شما، هیچ مرجع درست و حسابی تصویری از روی ماهتان موجود نیست تا دلتنگی‌های هواداران خواننده کافه کوچینی لااقل کمی مرتفع شود. حالا هی این پزشکان بگویند هپاتیت سی و فلان بیماری شما را گرم و زنده وادار به بدرود زندگی کرد، اما ما مطمئن هستیم که شما درد دیگری داشتید. اصلا همان موقع که روزهای آخر در حیاط آن خانه فرانسوی رو به دوربین زمزمه می‌کردید: «بازم صدای نی می‌آد، آواز پی‌در‌پی می‌آد...» ما پی بردیم که از چه بیماری‌ای رنج می‌بردید؛ جگر شما سوخته بود آقا... .

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :