داد سخن
میرجلالالدین کزازی | نویسنده و استاد دانشگاه:
دانش زبانی، چند دههای است که در ایران به آنگونه که میسزد و میبرازد مایهور نیست. به سخن دیگر، ایرانیان آگاهی، دانش و توانمندی در گفتن را کمتر از گذشته دارند. اگر با کهنسالان- حتی کسانی که به دبیرستان نرفته و در دانشگاه دانش نیاموختهاند- گفتوگو کنیم، آنها را در سخن گفتن، بسیار چیرهتر از جوانترها مییابیم که دانش آموختهاند. این چیرگی و توانمندی تا جایی است که نهتنها با زبان پارسی آشنایند که با ادب پارسی نیز بیگانه نیستند. گاه بیتی بلند و دلپسند یا دستان و زبانزدی نیکو و درخور، چاشنی گفتار میکنند و سخن به آن میآرایند. به دریغ باید گفت که امروز دانشآموختگان و فرهیختگان- مگر شماری اندک- نمیتوانند روشن، رسا، به آیین و شورانگیز بگویند. بیشینه سخنرانیها به راستی سخنرانی نیست، سخنخوانی است. در همایشهای فرهنگی و ادبی، کماند کسانی که به راستی سخن برانند یا نامهای ساده بدانسان که میشاید، بنویسند.
پیداست این تنگمایگی در زبان به رسانهها هم راه میبرد. گاه در گفتار گویندگان رسانههای دیداری و شنیداری با لغزشهایی روبهرو میشویم که به راستی شگفتآور است؛ لغزشهایی رسوا. گوینده بیتی بسیار شناخته را که در زبان پارسی زبانزد شده است، نمیتواند به آیین و آهنگی درست بخواند و ساختار آن را میپریشد. چرا چنین است؟ یک پاسخ اینکه در دبستان و دبیرستان زبان پارسی را بدانسان که باید آموزش نمیدهند. به خامی میانگارند که هرکس میتواند این زبان را به نوآموزان و دانشآموزان بیاموزاند. هنگامی که دبیر زبان پارسی بیمار است، هرکس را بیابند به جایش میگمارند. به هر روی چاره این است که زبان پارسی را باورمندانه و آگاهانه گرامی بداریم. آن را بنیادین بشماریم و توانمندترینها را برای آموزاندن آن بگماریم. اگر چنین شود، مانند پیشینیان در هر رشته و حرفهای که باشیم، زبانآور خواهیم بود و داد پارسیگویی و پارسینویسی را به شایستگی خواهیم داد.