دکتر حسین آخانی/ استاد دانشگاه تهران
براساس گزارش اتحادیه دانشمندان نگران جهان، ایران با تولید سالانه حدود 624 میلیون تن دیاکسید کربن در رده هفتم کشورهای جهان از نظر تولید این گاز گلخانهای است. برای کسانی که تجربه زیست در کشورهای دیگر صنعتی مانند آلمان، آمریکا و ژاپن را دارند، با وجود بالاتر بودن سهم آنها در تولید گازهای گلخانهای، تأثیر آلودگی روی شهروندان این کشورها بهمراتب کمتر از مردم ایران احساس میشود. دلایل آن ممکن است تفاوت وسعت سرزمین (مانند آمریکا) یا تفاوت در محل صنایع و اختلاف آب و هوایی و بهخصوص برخوردار بودن آن کشورها از منابع آبی و بارندگی بیشتر باشد.
بسیاری از کشورهای صنعتی از دهههای پایانی قرن بیستم، تغییرات اساسی در استانداردهای کارخانهها و کاهش آلودگی اعمال کردند؛ تمهیداتی مانند دور بودن مراکز صنعتی از محل زندگی مردم، گسترش حملونقل عمومی، کاهش تولید زباله یا بازیافت آن و اِعمال استانداردهای بالا در صنایع و بهخصوص خودرو باعث شده است که در بسیاری از کشورهای توسعهیافته (به استثنای ایالتهای متعددی در آمریکا) زندگی سبز هر روز بهبود یابد. از طرفی تعریف رفاه، از افراط در برخورداری از تجملات زندگی ماشینی به سوی سادهسازی تغییر کرده است. برای نمونه در کشور آلمان سر کار آمدن با دوچرخه یا استفاده از حملونقل عمومی یک ارزش محسوب میشود. یکی از طنزهایی که من در آلمان شنیدم این است که روزی فرزند یکی از شیوخ ثروتمند عرب که برای تحصیل به آلمان رفته بود به پدرش مینویسد که من خجالت میکشم که استادم با قطار به دانشگاه میآید و من با مرسدس بنز. چندی بعد پدر چک چند میلیون دلاری برای پسر میفرستد که پسرم تو هم برو برای خودت یک قطار بخر.
در نیمقرن اخیر ایران تحتتأثیر امواج خروشان بتونیسم و ماشینیسم قرار گرفت؛ یعنی درست در زمانی که کشورهای توسعهیافته شروع به اصلاح توسعه ناپایدار کردند، ما همان راه غلط قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم را انتخاب کردیم؛ بهخصوص حاکم شدن تفکر توسعهای برگرفته شده از مدل آمریکایی که بذر آن در اواخر رژیم پهلوی پاشیده شده بود، با وجود شعارهای ضدآمریکایی بعد از انقلاب، افتخار بسیاری از تکنوکراتهای دولتی بود. نمونه بارز آن سدسازی، خودروسازی و اجرای طرح جامع شهر تهران است که همه کم و بیش از قبل از انقلاب شروع شده بودند. این امواج در سایه مدیریت بهشدت سیاسی و فساد سیستمی با تزریق غیرمنطقی درآمدهای نفتی و عرضه بسیار ارزان محصولات نفتی مانند بنزین و پتروشیمی، بدون توجه به شکنندگی بومشناختی کشور، روش بسیار خطرناکی شد که ناپایداری سرزمین ایران را تشدید کرد.
در عین حال سیاستگذاریهای آموزشی برای نسل بعد بسیار بد مدیریت و اجرا شد. با وجود گسترش دانشگاهها، اغلب متقاضیان تحصیل- بهخصوص دانشجویان با استعداد بیشتر- برای آنکه آینده شغلی بهتری داشته باشند جذب رشتههای مهندسی یا پزشکی شدند؛ بهطوری که آمار فوربس نشان میدهد ایران با جمعیت 80میلیونی بعد از آمریکا و روسیه از نظر آمار فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی در مقام سوم جهان قرار گرفت. طبیعی است که این همه فارغالتحصیل نیاز بهکار داشتند. سیاستهای سازندگی شتابزده بعد از جنگ هم فرصتی فراهم کرد که پروژههای عمرانی بدون توجه به ارزیابیهای زیستمحیطی دقیق اجرا شوند. وابستگی این پروژهها به درآمدهای نفتی، دخالت سیاسیون را هم بسیار زیاد کرد و طبیعی بود که اجرای آنها منافع زیادی برای مدیران، مهندسان و پیمانکاران داشته باشد. برای نمونه افتتاح یک سد یا کارخانه خودروسازی یا مشابه آن برای مقامات کشوری و استانی میتوانست امتیازاتی مانند رأی آوردن یا ارتقای مقام یا عضویت در هیأتمدیره را به همراه داشته باشد.
بیتوجهی به منافع ملی و محیطزیست
اما اتفاق ناگوار دیگر در روند توسعه ناپایدار مزید بر علت شد. موج خروشان انقلاب و جنگ تحمیلی که در ابتدا باعث اتحاد، همدلی و وطنپرستی مردم شده بود، خیلی زود فروکش کرد و بخش مهمی از جامعه شهری به شکل افراطی وطنگریز شدند. آمال و آرزوهای همه رفتن به خارج از کشور و برخورداری از شرایط بهتر زندگی در کشورهای پیشرفته شد. ایران در صدر کشورهای فرار مغزها قرار گرفت. نگارنده بهعنوان کسی که 20سال در بهترین دانشگاه کشور مشغول کار است، شاهدم که بیشتر دانشجویان ما که از استعداد و توانمندی بالایی برخوردارند، راه خروج از کشور را پیش گرفتند و خانوادهها از همان دوران مدرسه مشوق اصلی فرزندان و پیگیری آمال و آرزوهای آنها در غرب شدند. جالب است بسیاری از فرزندان چهرههای انقلابی و مقامات در صف اول متقاضیان مهاجرت قرار گرفتند و به واسطه امکانات مالی بهتری که داشتند زودتر و راحتتر از دیگران راهی خارج شدند. میتوان تصور کرد که درصد بالایی از پدران و مادرانی که فرزندانشان در این سرزمین زندگی نمیکنند، حتی اگر دارای مقام و جایگاهی در ایران باشند، تعلق خاطر آنها به این آب و خاک کم است و شاید منتظرند که با بازنشستگی و استفاده از اندوختههای مادی نزد فرزندان خود بروند.
این پدیده زشت، تأثیر بسزایی در بیتوجهی به منافع ملی در درازمدت و بهخصوص محیطزیست داشت. برای بسیاری از مهندسان و مدیران قداست خدمت به سرزمین، جایش را با کسب درآمد بیشتر و بهرهمند شدن از مواهب مادی عوض کرد. برای مدیر کارخانه سود- با هر قیمتی- اولویت شد. نمونههای چنین نگرشی این است که مثلا معدنکار توجهی ندارد که معدنش چه بلایی بر سرزمین ایران میآورد، خودروساز توجهی ندارد که خودرویش باعث مرگ چند نفر میشود، عضو هیأت علمی کاری ندارد که کیفیت کارش چقدر به آینده آموزش عالی کشور کمک میکند، برای سدساز مهم نیست سدی که میسازد، در بسترش کوهی از نمک است و اینکه هزاران روستایی ساکن پشت سد و آثار باستانی نابود میشوند، کارگزار شهری کاری ندارد که هزینه هزاران میلیاردی پروژه 2 طبقهسازی فقط 6کیلومتر اتوبان به نفع مردم است یا ساخت 70کیلومتر مترو، ارزیاب محیطزیست برایش گرفتن پروژه بعدی مهمتر از اعلام مخاطرات زیستمحیطی یک پروژه میشود، راننده اتوبوس کاری ندارد که خستگی ممکن است باعث تصادف شود و به همین دلیل برای تأمین هزینههای فرزندان دانشجویش بیش از ساعت مجاز پشت فرمان مینشیند و حاضر نیست برای ایمنی خودروی خود هزینه کند، کشاورز فقط به فکر تولید بیشتر است و به کمی منابع آبی و اثرات خطرناک سموم و کود شیمیایی برای سلامت هموطنانش بیتوجه است، برای آبخیزدار مهم نیست که سدهایش میشوند چالههای تبخیر آب و دردی از منابع آبی کشور حل نمیکنند و هر سال از دولت پول بیشتری برای سدسازی بیشتر درخواست میکند و حتی خبرنگار هم دنبال آن است که در رسانهها هر آنچه در خارج است را زیبا و قشنگ جلوه دهد و هر آنچه در کشور است را تیره و تار کند. جالب است که حتی خبرنگاران صدا و سیما که وظیفهشان نمایش گل و بلبل بودن ایران است، شیفته خواندن سفرنامه من به آمریکا و انعکاس آن در رسانه ملی میشوند، ولی حاضر نیستند بپرسند که سفر علمی شما به کویر لوت که اینقدر در دنیا مطرح شد برای کشور و علم چه دستاوردی دارد.
کیست که نداند ایران سرزمین آفتاب است و سرمایهگذاری در انرژیهای نو و استفاده از انرژی خورشیدی چقدر میتواند در کاهش آلودگی کمک کند، ولی با وجود شعارهای زیبا، برای عملی کردن آن هزاران مانع وجود دارد. حتی برای آنکه مردم بتوانند از دوچرخه استفاده کنند، قانونی نانوشته مانع تحقق این خواسته میشود. دوچرخهسواری سادهترین و کمهزینهترین روش کاهش آلودگی هواست و میتواند نقش مهمی بر سلامت میلیونها هموطن داشته باشد. براساس گفته معاون وزیر بهداشت، کمتحرکی عامل بسیاری از بیماریهای شایع در ایران است؛ برای نمونه 30درصد مردم به کبد چرب مبتلا هستند. عجیب است که تنها کارخانه دوچرخهسواری کشور تعطیل میشود و دوچرخه در فهرست کالاهای لوکس و ممنوعه وزارت صنایع طبقهبندی میشود.
ادامه وطنگریزی چنان اوج گرفت که حتی حرمت مقدسترین شغل بشری یعنی قلم - که خداوند به آن قسم میخورد-رعایت نشد و مهمترین راسته فرهنگی کشور محل دستفروشی مدرک و مقاله شد. این در حالی است که بنا بود علم به حل مشکلات کشور کمک کند و باعث ارتقای سطح اخلاق، فرهنگ و زندگی جامعه شود، ولی متأسفانه در مسیری ناصواب باعث کار و کاسبی یک عده سودجو شد.
اینها سیاههای است که عاقبتش را امروز در طوفان گرد و خاک اهواز، سونامی سرطان اراک، آمار بالای کشتههای آلودگی هوا و تصادفات رانندگی، خشکی دریاچه ارومیه و بختگان و میقان، فرونشست زمین در جایجای ایران و هزاران درد و بلای دیگر در این کشور میبینیم. نگاه بتنی در توسعه روشی است که همه ما پیش گرفتهایم و با این روش به سرعت در حال تبدیل کردن زیباترین و کهنترین سرزمین خاورمیانه به بیابانی سوزان و غیرقابل سکونت هستیم؛ چراکه بنا نیست فرزندان ما در این سرزمین زندگی کنند. آرزوی ما میشود رفتن به خارج و البته گاهی هم سری به ایران زدن برای گرفتن سلفی بر قبر کورش. این است درد سرزمین ما؛ وطنگریزی.
سه شنبه 30 مرداد 1397
کد مطلب :
27925
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/O6kB
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved