• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 25 مرداد 1397
کد مطلب : 27213
+
-

افشای اسرار پولدارها

افشای اسرار پولدارها

علیرضا دهقانیان:

همه مشکلات بی‌پولی را نباید گردن شرایط بیرون از خودمان و ماجراهای اقتصادی بیندازیم! در همین شرایط بد اقتصادی هم کسانی هستند که درآمدهای خوب و سالمی دارند. عقیده آنهایی که در زمینه روانشناسی موفقیت فعالیت می‌کنند، این است که شما باید از درون هم چیزی داشته باشید که در آن موقعیت بیرونی قرار بگیرید و موفق شوید. مثلا اگر همه وسایل آهنگری دور و برتان باشد، مگر می‌توانید برای خودتان یک گاوصندوق بسازید؟ قطعا نه! شما باید مهارتش را داشته باشید. شاید عجیب باشد اما امروزه اعتقاد بر این است که حتی باورهای ما می‌تواند سدی برای پولدار‌شدن باشد. اگر شما هم جزو کسانی هستید که ایده‌های خوبی دارید و زیاد تلاش می‌کنید اما در آخر دخل‌تان با خرج‌تان جور نیست، این متن را بخوانید تا با ذهن افراد ثروتمند آشنا شوید. این یک نگاه روانشناسانه به بحث جذاب پولدار‌شدن است!

1- بذر و باور خراب

بذر و ریشه‌ها هستند که میوه‌ها را می‌سازند؛ این یک واقعیت است. کدام بذر خراب به درخت پربار تبدیل شده است؟ و کدام باور اشتباهی را سراغ دارید که نتیجه‌اش موفقیت باشد؟ امروز معتقدید که بی‌پولی بزرگ‌ترین مشکل شما شده است؟ باور کنید مشکل اصلی بی‌پولی نیست، بی‌پولی فقط نشانه و در واقع یک معلول است. بذری که در کودکی و نوجوانی درباره پول در ذهن ما کاشته شده، خراب بوده است. اگر می‌خواهید پولدار شوید، باید از تغییر‌دادن دنیای درون و بذر و ریشه شروع کنید. مطمئن باشید اگر کارها در زندگی بیرونی شما خوب پیش نمی‌رود، به درون شما بازمی‌گردد. می‌گویند هر کدام از ما دارای یک طرح اولیه‌ای از پول و موفقیت هستیم که در ضمیر ناخودآگاه ما نفوذ کرده است و این طرح اولیه بیشتر از هر مورد دیگری سرنوشت دارایی ما را رقم می‌زند.

2- شروع به تغییر

نکته مهم اینکه افکار، احساسات را می‌سازند، احساسات اعمال را و اعمال نتایج را. حالا بذری که درباره پول در ذهن ما پاشیده شده چیست؟ اینکه پول منشأ فساد است. ثروتمندان ظالم هستند. اگر کسی اهل حلال و حرام باشد، زیادی پولدار نمی‌شود. پول خوشبختی نمی‌آورد. پولدار‌شدن رانت می‌خواهد . همه موارد اینچنینی که در ذهن ما جا خوش کرده، به‌طور ناخودآگاه سدی در برابر پولدار‌شدن ایجاد می‌کند. بنابراین برای رسیدن به ثروت ابتدا باید این باورها را تغییر دهیم که کار ساده‌ای هم نیست چون ما ابتدا باید آن باور اشتباه را از بین ببریم تا ناخودآگاهمان بخواهد ما را پولدار کند، وگرنه تلاش می‌کند طبق باورهای قبلی، ما را از انسان بد‌شدن حفظ کند و راه آن را بی‌پولی می‌داند. بازسازی باورها زحمت دارد و این ما هستیم که باید انتخاب کنیم؛ تلاش برای تغییر باور و در نهایت پولدار‌شدن یا تا آخر عمر منتظر شانس و آب‌باریکه نشستن!

3- چگونه آغاز کنیم؟

تمام عبارت‌هایی را که در نوجوانی و جوانی در مورد ثروت و ثروتمند‌شدن شنیده‌اید بنویسید؛ به شما گفته‌اند که پولدارها آدم‌های خوبی نیستند؟ خب بنویسید. بعد چگونگی باور خود را به‌عبارت‌هایی که زندگی مالی شما را تحت‌تأثیر قرار داده، روی کاغذ بیاورید. متوجه می‌شوید که این افکار فقط آنچه را که یاد گرفته‌اید، به شما عرضه می‌کنند نه حقیقت وجودی شما را؟ حالا باید بازسازی را شروع کنید. از عبارات بیانی استفاده کنید مثل «من طرز فکرهای جدیدی که شادی و موفقیتم را حمایت می‌کند، انتخاب می‌کنم.» این کار را با لبخند مقابل آیینه و همینطور صبح قبل از بیرون‌آمدن از رختخواب و شب قبل از خواب تکرار کنید. دقت داشته باشید که در انتخاب عبارت‌های تأکیدی از افعال منفی استفاده نشود؛ مثلا به جای اینکه بگویید «من نمی‌خواهم بی‌پول باشم.» از عبارت «من می‌خواهم ثروتمند شوم.» استفاده کنید.


4- سبد ذهن ما

ذهن شما برای پول‌درآوردن برنامه‌ریزی شده یا پول خرج‌کردن؟ برای اداره درست پول یا سرمایه‌گذاری‌های ناموفق و شکست در برابر ثروت؟ افرادی را دیده‌اید که دست به هر کاری می‌زنند، برایشان سود دارد اما عده‌ای کاملا برعکس هستند؟ این اتفاقی نیست؛ برمی‌گردد به دنیای درون‌شان. می‌خواهید بدانید ذهن شما برای چه مبلغ پول طراحی شده است؟ به درآمد و دارایی خود و سرمایه‌گذاری‌های موفق یا ناموفقی که داشته‌اید، رجوع کنید. حالا اگر می‌خواهید پول بیشتری داشته باشید، باید تفاوت خودتان با افراد ثروتمند را بشناسید. دقت داشته باشید که این موارد کلی است و شاید استثنا هم وجود داشته باشد اما به‌طور‌کلی اگر به‌دنبال پول زیاد هستید، باید اعتقاد پیدا کنید که فرمان مالی زندگی در دست خودتان قرار دارد.

5- تعهد داریم؟

خیلی‌ها می‌گویند می‌خواهیم ثروتمند شویم اما اغلب منتظر معجزه نشسته‌اند تا پولی به دست‌شان برسد. این افراد حتی اگر پولی هم به‌دست بیاورند، آن را زود از دست می‌دهند. خواستن به‌تنهایی منجر به نتیجه نمی‌شود. خواستنی نتیجه می‌دهد که من متعهد به ثروتمند‌شدن باشم. تعریف کلمه متعهد در انگلیسی عبارت است از: خود را دربست صرف موردی‌کردن؛ یعنی بدون عقب‌نشینی هر آنچه را که به‌دست آورده‌اید، برای دست‌یافتن به ثروت اختصاص دهید؛ یعنی هر آنچه را که در این راه لازم است و به هر مدت که طول بکشد. بیشتر مردم هیچ‌وقت به‌معنای واقعی به‌خودشان تعهد نمی‌دهند و طبیعی است که ثروتمند نمی‌شوند.

6- بچه پولدار نازنین!

لازم نیست برای ثروتمند‌شدن از هر لحاظ کامل باشید ولی به این نیاز دارید که وقتی افکاری به ذهن شما هجوم می‌آورند و قدرتی را به شما نمی‌دهند، فورا روی افکار مثبت‌تر متمرکز شوید. اگر هنوز فکر می‌کنید که شما به‌عنوان یک فرد خوب، نباید زیاد پول داشته باشید، به این سؤال پاسخ دهید: «چرا نباید پول بیشتری داشته باشید تا دست نیازمندان را بگیرید؟ چرا نباید آن‌قدر پول داشته باشید که چندین کارخانه راه بیندازید و عده زیادی شاغل شوند؟» پول داشتن اتفاقا بسیار مهم است. بستگی دارد که نوع نگاه شما چه باشد و اصلا پول در حد رفع نیاز می‌خواهید یا در حد راحتی یا ثروتمندی؟ باید به این باور برسید که می‌توان، هم انسان خوبی بود و هم ثروتمند! هرگز از این عبارت استفاده نکنید: «بچه پولدارهای لعنتی!» این یعنی اینکه شما آدم پولدار را فرد بدی می‌دانید و ضمیر ناخودآگاه شما هم در‌نتیجه اجازه نمی‌دهد به ثروت برسید تا مثلا آدم خوبی بمانید!

کارشناس
زهره محمدی
کارشناس ارشد  روانشناسی

ذهن بازنده ها

پول مثل چرک کف دست است.
پول در زندگی مهم نیست، دنبال چیزهای دیگری هستم.
موانع رسیدن به پول زیاد است، اگر شکست بخورم چه!
من قربانی‌ام، عمرم هدر شد.
افراد موفق خوش‌شانس هستند و افراد ثروتمند حق دیگران را خورده‌اند.
همه‌‌چیز تقصیر شرایط جامعه است.
آن‌قدری داشته باشم که دستم جلوی کسی دراز نباشد.
فرصت‌ها روزبه‌روز کم می‌شود.
نگرانم به نتیجه نرسم، نمی‌خواهم به استقبال خطر بروم.
فرصت را دیدم اما تا خواستم کاری کنم که از دست رفت.
از این بچه‌پولدارهای خوش‌شانس متنفرم.
بنشینم با افراد مانند خودم درد‌دل کنم، آنهایی که درد من را ندارند که حرفم را نمی‌فهمند.
آنهایی که برنده شده‌اند، خوش‌شانس بوده یا رانت داشته‌اند.
راستش بیشترین تمرکزم روی مشکلات است.
یک حقوق ثابت و آب‌باریکه داشته باشم تا خیالم راحت باشد.
کار‌کردن و لذت‌بردن همزمان امکان‌پذیر نیست. باید چند شیفت کار کرد و حقوق گرفت.
همه‌‌چیز را می‌دانم و اطلاعاتم برای موفقیت کافی است.
از کجا معلوم فردا زنده باشم که پس‌انداز هم کنم.
اعتقادم این است: داشته‌باش، انجام‌بده، باش.

ذهن برنده ها
 
پول در زندگی اهمیت دارد و قدرش را می‌دانم.
پول و خیر و برکت زیاد می‌خواهم.
تمرکزم روی فرصت‌هاست.
راه سخت، اما نتیجه‌اش لذتبخش است.
اگر مانعی سر راه باشد، راه دیگری پیدا می‌کنم.
ریسک‌پذیرم؛ البته حساب‌شده و به امید موفقیت.
اول تحقیق می‌کنم سپس با تصمیمی آگاهانه دست به عمل می‌زنم.
افراد موفق را تحسین می‌کنم و با آنها بیشتر در ارتباطم.
حل‌گرا هستم نه مشکل‌گرا.
دنبال حقوق ثابت نیستم، اصلا نمی‌خواهم برای درآمدم سقف تعیین شود.
سخت کار می‌کنم اما از کارم و پول درآوردن لذت می‌برم.
مدام باید آموزش ببینم و اطلاعاتم به‌روز باشد.
اینطور تربیت شده‌ام که پس‌انداز و سرمایه‌گذاری مهم است.
بین هزینه‌کردن برای لذت‌بردن امروز با سرمایه‌گذاری برای استقلال مالی فردا تعادل ایجاد کرده‌ام.
باورم این است: باش، انجام بده، داشته باش.


تکنیک های کاربردی

پایان هر روز یک مورد که برای شما خوب و یک مورد که بد بوده است را روی کاغذ بیاورید. بعد پاسخ این سؤال را بنویسید: چگونه من وضعیت‌های موجود را به‌وجود آورده‌ام؟ اگر دیگران هم در این وضعیت نقش داشته‌اند، از خودتان بپرسید: سهم من در به‌وجود آمدن این وضعیت چقدر بوده است؟ این تمرین شما را در مقابل زندگی پاسخگو می‌کند و از روش‌هایی که برای شما عملی بوده و روش‌هایی که عملی نیست، آگاه می‌شوید.

  خوش‌بینی را تمرین کنید. آنچه را که به گفته دیگران یک مشکل است یا یک مانع، به یک فرصت تغییر دهید. افراد منفی‌باف را همیشه از خودتان دور کنید چون انرژی شما را هم می‌گیرند.

  ‌روی داشته‌های‌تان تمرکز کنید نه نداشته‌ها. فهرستی از مواردی که در زندگی دارید و برای آنها خوشحال هستید، تهیه کرده و آن را با صدای بلند بخوانید. برای یک‌ ماه هر روز آن را بلند بخوانید. اگر قدردان داشته‌های‌تان نباشید ممکن است آن را هم از دست بدهید یا مدام با فکر نداشته‌ها ذهنتان را مسموم کنید.
  از امروز افراد ثروتمند شریف را تحسین کنیم. اگر فردی را با اتومبیلی شیک و گران‌قیمت مشاهده کردیم، در دل‌مان بگوییم آفرین. یادمان نرود که ما بدون هیچ مدرکی و فقط طبق چند تجربه تلخ و آموخته‌های ناخواسته نباید آنها را به کسب پول غیرمشروع متهم کنیم.

  برای آنهایی که خانواده‌ای شاد و صمیمی دارند، لبخند بزنیم و آرزوی خوشبختی بیشتر داشته باشیم. چه اشکالی دارد وقتی فردی را با ظاهر خوب می‌بینیم، به جای حسادت، او را تحسین کنیم؟

  زندگینامه افراد موفق را بخوانیم و نزد خودمان تحسین‌شان کنیم. ای‌میل بفرستیم به افرادی که حتی از نزدیک ندیده‌ایم اما می‌دانیم که موفق هستند وخوشحالی خودمان را از پیشرفت و موفقیتشان ابراز کنیم.

  سعی کنید به محل‌هایی که افراد موفق و برنده رفت‌وآمد دارند، بروید و عضو باشگاه‌های آنها شوید. با آدم‌های موفق اختلاط کنید. اطرافتان را پر کنید از موفق‌ها به جای شکست‌خورده‌ها.

  قرار نیست خودتان را به در و دیوار بزنید تا فکر منفی دیگران را تغییر دهید. وقتی خودتان موفق شوید و دیگران تغییر را در وجود و زندگی‌تان ببینند، آنها هم برای تغییر خود تلاش می‌کنند. اگر درحالی‌که اطرافیان نسبت به شما با تردید نگاه می‌کنند بر سر ارزش‌های خود بمانید، قوی‌تر خواهید شد.

  خودتان را از خبرهای بد دور نگه دارید. از افرادی که آیینه دق شده‌اند تا حد ممکن دوری کنید. اگر هم ناچار به شنیدن گلایه‌های‌شان شدید، به جای اینکه شما هم ماجراهای غم‌انگیزتر تعریف کنید، دریچه دیگری به رویش باز کنید. خوبی‌ها و داشته‌هایی را که نمی‌بینند، پیش رویشان بگذارید. خودتان هم اگر منفی هستید، طوری برنامه‌ریزی کنید که با مثبت‌ها معاشرت کنید.

  راه رسیدن به موفقیت، فرار از مشکلات نیست بلکه باید خودمان را رشد دهیم تا از مشکلات بزرگ‌تر شویم. این ادعا را با زندگی افراد موفق و ناموفق اطراف خود تطبیق دهید؛ مشکلاتی برای افراد ناموفق وجود دارد که برای موفق‌ها موضوع پیش‌پا‌افتاده‌ای است. بد نیست اینطور به ماجرا نگاه کنیم که کوچکی و بزرگی مشکل موضوع اصلی نیست، بلکه کوچکی و بزرگی ما مسئله است!

  مشکلی را که در زندگی دارید بنویسید سپس 10 اقدامی را که می‌توانید برای حل‌کردن و لااقل بهتر کردن آن انجام دهید، بنویسید. به این ترتیب شما از عادت فکر‌کردن به مشکل به سوی فکر‌کردن در مورد راه‌حل حرکت می‌کنید.

  بسیاری از مردم احساس نالایق‌بودن و بی‌ارزشی پیدا کرده‌اند و این به یک بیماری تبدیل شده است که ریشه در کودکی و نوجوانی دارد. پس باید ارزشمند‌بودن خود را با تمرین‌های ساده به‌خود و دیگران اثبات کنیم. این کار را باید زودتر شروع کنیم. اگر جزو کسانی هستید که معتقدند تا لیاقتش را نداشته باشیم خدا ما را پولدار نخواهد کرد، خب، لیاقت‌تان را بالا ببرید و وقتی نعمتی یا ثروتی به‌دست می‌آورید، حتما از خدا تشکر کنید و طوری استفاده کنید که لیاقت‌تان ثابت شود.

  اگر حقوق بگیر هستید بد نیست به یک کار پاره‌وقت مثل بازاریابی درصدی یا آموزش و... فکر کنید؛ کاری که براساس صرف زمان به شما پول ندهند بلکه براساس عملکرد و نتیجه، پول پرداخت شود.

  پس‌انداز‌‌کردن قسمتی از پول خود را آغاز کنید. قرار نیست از این پول هیچ استفاده دیگری کنید به غیر از‌ سرمایه‌گذاری. معمولا هرچه در سرمایه‌گذاری بهتر عمل کنید، سریع‌تر پول شما رشد می‌کند. آدم‌های ثروتمند پول و وقت خودشان را برای یادگیری و سرمایه‌گذاری صرف می‌کنند.

  برای شروع ثروتمند‌شدن با کاهش هزینه زندگی خود و افزایش پس‌انداز، میزان پولی را ‌که برای سرمایه‌گذاری نیاز دارید، افزایش دهید. لذت‌بردن از زندگی و کار در کنار ساده‌زیستی را در شروع کار جدی بگیرید.

  به‌خاطر داشته باشید که افراد ثروتمند پول‌شان را خوب اداره می‌کنند. اگر فکر می‌کنید که باید خیلی پول داشته باشید و‌ بعد به فکر اداره کردن آن باشید، لطفا به این سؤال پاسخ دهید: یک فرد چاق می‌تواند بگوید اول 10کیلوگرم وزن کم می‌کنم، بعد ورزش و رژیم غذایی را شروع می‌کنم؟ این یک قانون کلی است؛ شما باید ابتدا نشان دهید که آنچه دارید را می‌توانید حفظ کنید تا مورد بیشتری به‌دست بیاورید.

  یک حساب پس‌انداز باز کنید و بخشی از درآمدتان را به آن واریز کنید، به هیچ‌وجه از آن برداشت نکنید فقط به فکر افزایش آن برای سرمایه‌گذاری باشید. البته درصدی برای تفریح و درصدی هم برای‌ ضرورت‌ها و آموزش و بخشش اختصاص دهید.

  ابتدا برای پول کار کنید، بعد اجازه دهید پول برای شما کار کند؛ یعنی درآمد غیرفعال! سرمایه‌گذاری حساب‌شده در سهام یا تجارت، برخی از این روش‌هاست؛ یعنی به پولی که  به دست‌تان می‌رسد به‌عنوان یک بذر نگاه کنید که می‌تواند رشد کند و محصول دهد.

  اگر فکر می‌کنید یادگیری گران است و نمی‌خواهید برای آن هزینه کنید، مشکلی نیست، اما باید هزینه بی‌سوادی و عقب‌ماندن را پرداخت کنید. افراد برنده در کار خود ماهر هستند نه متوسط. شما چقدر مهارت دارید؟ برای کسب مهارت بیشتر دست به‌کار شوید.

  3 مورد از بزرگ‌ترین نگرانی‌ها، دلمشغولی‌ها یا ترس‌هایی را که در مورد پول و ثروت دارید، فهرست و در مورد آنها فکر کنید و برای هر کدام وضعیتی را که واقعا از آن ترس دارید اتفاق بیفتد، بنویسید. آیا در آن وضعیت هنوز زنده‌اید؟ راه برگشت چیست؟ پس در مسیرتان پیش بروید.


قصه‌های آینده‌ساز

قصه، پاسخی به کنجکاوی کودکان و یکی از ابعاد فطرتشان است. بنابراین قصه با فطرت پرسشگر، جست‌و‌جوگر و کنجکاو کودکان پیوند دارد. قصه‌گویی به رشد توانایی‌های ذهنی و هیجانی کودکان کمک زیادی می‌کند. با این کار نه فقط کودکان با صداها، کلمات و زبان آشنا می‌شوند بلکه کتاب و کتابخوانی هم برایشان ارزش پیدا می‌کند. قصه گفتن برای کودکان منجر به تقویت قوه تخیل و کنجکاوی و رشد مغزی‌شان می‌شود. آشنایی هر چه بیشتر کودکان با قصه به آنان کمک می‌کند بین دنیای واقعی و دنیای خیالی تفاوت قائل شوند. همچنین از طریق قصه یا کتاب می‌توان کودکان را با مفاهیم اخلاقی نظیر صداقت، شجاعت، فداکاری، محبت و... آشنا کرد.


کتاب بیشعوری

بخشی از مقدمه کتاب بیشعوری:« من هم در تمام زندگی‌ام با بی‌شعورها سر و کار داشته‌‌ام؛ اما در بیشتر اوقات مثل بیشتر افراد جامعه درگیر مفاهیم و تعاریف قدیمی بی‌شعوری بوده‌ام. من هم مثل دیگران بی‌شعوری را به‌عنوان بیماری نمی‌شناختم و فکر می‌کردم بی‌شعوری نوعی کمبود شخصیت است که صرفا با اراده می‌توان آن را اصلاح کرد یا از بین برد. اما حالا من ماهیت بی‌شعوری را می‌شناسم. بی‌شعوری یک نوع اعتیاد است و مثل سایر اعتیادها به الکل و موادمخدر یا وابستگی دارویی آثار سوء و زیانباری برای شخص معتاد و اجتماعی دارد که در آن زندگی می‌کند».

این خبر را به اشتراک بگذارید