از ماست که برماست
رضا عبداللهی/ شاعر
وقتی در عرصه شعر و شاعری نگاهی به سالهای دهه70 و پیش از آن میاندازم، حجم کارها را کمتر و کیفیت آنها را بیشتر میبینیم.
آن سالها تعداد کانونهای فعال ادبی و انجمنهای شعر آنقدری بود که بتواند بخشی از استعدادها را جذبکند، به پرورش آنها بپردازد و هر ازچندگاهی
-هرچند سال یکبار- چهرهای را به جامعه ادبی معرفی کند.
در همین فرایند جذب، پرورش و معرفی، زبان شعر پوست میانداخت و بسته به ذوق و شوق شاعران و نیازهای جامعه شکل بهروزتری به خود میگرفت.
اما آن سالها چیزی که موجب حسرت و تأسف من و همراهانم میشد این بود که تعداد انجمنها نسبت به جمعیت مشتاق و مستعد کم بهنظر میرسید و ای بسا صاحب طبع روانی که راه به جایی نمیجست و شعری نمیسرود؛ از همین رو عدهای بودند که برای فراوانی انجمنهای شعر تلاش میکردند. یکی از آنها من بودم که مؤسس کانونهای ادبی سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران شدم. بعدها تعداد این کانونها در تهران به 90 هم رسید.
اکنون خوشحالم از این رو که دستکم ظرفیت شهری مانند تهران برای فعالیتهای ادبی دیگر برکسی پوشیده نیست. اما وقتی میبینم کسانی بدون اینکه تسلطی بر وزن و فنون شعری داشته باشند، بهعنوان شاعر مطرح میشوند یا کسانی که مسئول و گرداننده این کانونها هستند به جای آموزش، جهتدهی و آگاهیبخشی در این زمینه به حاضر و غایبکردن در جلسات و کفزدن بعد از خواندن هر شعری اکتفا میکنند، غمگین میشوم و با خودم میگویم؛ از ماست که برماست.