پای وطنم میایستم
گفت و گو با سیروس همتی در برنامه «مهمان خاص» تلویزیون همشهری
مهناز عباسیان | روزنامهنگار
برنامه «مهمان خاص» به میزبانی شهرام شکیبا و با حضور سیروس همتی، بازیگر در تلویزیون اینترنتی همشهری برگزار شد، کسی که به گفته مجری برنامه ابوالمشاغل است و شغلهای زیادی را تجربه کرده است. معمولا هر ابوالمشاغلی در نهایت یک مسیر را انتخاب میکند، اما همتی همزمان مینویسد، معلم است،
منتقد است، کارگردانی میکند، بازی میکند و فیلمنامه مینویسد. در ادامه بخشهایی از این گفتوگو را میخوانید.
سیروس از آن بازیگرهایی است که تماشاگر حس میکند «واقعی» است؛ نه نقش بازی میکند و نه خودش را. این نوع بازی آگاهانه است یا از درون میآید؟
من فیلمنامه را بارها میخوانم، تمرین میکنم و به فن مسلط میشوم، اما هنگام اجرا همهچیز را به ناخودآگاهم میسپارم. دوربین و جزئیات را فراموش میکنم.
شما با اینکه در تئاتر جوایز و داوریهای متعددی داشتید در سینما بیشتر نقشهای مکمل بازی کردهاید. چرا؟
به باور من، سینما بیشتر دنبال اقتصاد است تا کشف ظرفیتها. با این حال، تلاش میکنم حتی نقشهای کوتاه را ماندگار کنم. به نظرم ماندگاری از جزئیات میآید، از پیشنهاد دادن، دوباره خواندن، فکر کردن و جان دادن به نقش.
در تئاتر، در جشنواره فجر، شاید جایزههای مختلفی گرفتهام و داور بینالمللی و ملی بودهام، اما در سینما هنوز احساس میکنم به آن جایگاه نرسیدهام.
نقشهایی را که به من میرسد خودم درمیآورم. نقش «جهان» در نیسان آبی در یک طرح ۱۸صفحهای، اگر اشتباه نکنم، فقط یک صفحه بود. همیشه با کارگردان، منوچهر هادی کلنجار میرفتیم، فقط بهخاطر اعتمادی که به هم داشتیم. سعی میکنم یک نقش متوسط را ماندگار کنم. شما شاید 2ساعت دیده شوید، اما لحظهای که من بازی میکنم در ذهن میماند.
دیده شدن یعنی کاری کنی که دیده شوی. این کیمیا از کجا میآید که اگر نقش مس هم باشد، آن را دیدنی و براق میکنی؟
من میگویم کار مهم است، نه گریم. آقا بنشین 2دقیقه، یک بار متن را بخوانیم. من اینجا میتوانم این کار را بکنم، این خط سوم را ببین، برایش یک پیشنهاد دارم. گریم و اندازه نقش.... من آوردهای با خودم میآورم. اگر بازیگری چیزی با خودش نیاورد، به درد کارگردان نمیخورد؛ امضای خودش است. من واقعا معتقدم بازیگر بدون آورده، بدون تحقیق اجتماعی و زیستی در مورد شخصیت اتفاقی رقم نمیزند. این باور من است.
تو شغل دیگری داری، شغلی محترم که به نظرم به اندازه کافی تو را ارضا میکند. معلمی آنقدر شریف است که روح آدم را سیر میکند و شاید دیگر نیازی به دیده شدن در جاهای دیگر نباشد.
دقیقا. من دفترچهای دارم. از بلژیک تا نیوزیلند شاگرد دارم که میگویند اگر آمدی، این شماره من. اینها خستگی ۳۳سال معلمی را از تنم درمیآورد.
نکته مهمتر این است که اگر معلم نبودم، شاید مجبور میشدم بهخاطر مسائل اقتصادی نقشهایی را بپذیرم که دوستشان ندارم، نقشهای کوتاه یا صرفا مالی. اما حالا میتوانم بگویم نقش باید هم خوب باشد، هم ارزش مالیاش را داشته باشد.
خدا را شاکرم. این اتفاقی که میگویی شاید بهترین اتفاق عمرم باشد، اتفاقی که حتما مرا به این جایگاه رسانده است.
پول معلمی کم است؛ درست مثل حقالتحریر. حقالتحریر هم کم است، اما برکت دارد. من این را بعینه در زندگیام دیدهام. معلمی هم همینطور است. چی تدریس میکردی؟
من سالها تدریس کردهام. ریاضی درس میدادم، تا حدود سه سال پیش.
ریاضی را معمولا درس خشکی میدانند. با شخصیت و کاراکتر کسی که ذاتا آدمی خونگرم و پرانرژی است منافات ندارد؟
ریاضی فقط عدد نیست. ریاضی موسیقی است: یکدوم، یکچهارم، یکهشتم. زمان یک بحث کاملا ریاضی است، مکان کاملا به ریاضیات و هندسه مربوط میشود: دایره، استوانه… تمام زندگی انسان، آگاهانه یا ناآگاهانه، به ریاضی گره خورده است.
احساس قلبی من این است که اگر این سؤال را 30سال پیش میپرسیدی، شاید میگفتم: نمیدانم، شانسی رفتیم معلم ریاضی شدیم. اما امروز باور دارم بین ریاضیات و هنر قرابت عمیقی وجود دارد. چهبسا اگر سیروس همتی بازیگر نمیشد، معلمی میشد که با یک نگاه میتوانست روی یک دانشآموز برای یک عمر اثر بگذارد. گاهی وقتی چیزی کماهمیت میشود، دیگر به آن توجه نمیکنیم.
درس دادن جبر از بازیگری سختتر است؟
میگویند جبر و حساب و هندسه هر سه بلای مدرسهاند. من با جبر و حساب کنار میآمدم، اما با هندسه نه، چون هندسه شکل دارد و به دیدن وابسته است. قوه باصره ما از حافظه تحلیلیمان قویتر است.
برای همین گفتم رسالتت چیست.
نکته مهمتر اینکه ریاضیات و تدریس همیشه برای من جذاب بوده است. چهبسا اولیای دانشآموزی به من بگوید این شخصیت برای یک فیلمنامه یا نمایشنامه خوب است. حتی نحوه حضور من در کلاس، اینکه کجا بایستم، کجا داد بزنم یا بگویم «توجه کن»، خودش نوعی بازی است. اینها در هم تنیده میشوند تا مفاهیم حساب و جبر را به شکل نمایشی ارائه بدهم.
هدف من در این 30سال این بوده که مفاهیم ذهنی را به مفاهیم عینی تبدیل کنم.
برگردیم به بازیگری. خانواده با نقشهایی که بازی میکنی کنار میآیند و دوستشان دارند؟
بهشدت دوست دارند، چون پدرشان را جور دیگری میبینند. در خانه بابا یک شکل است، اما روی صحنه یا جلوی دوربین یک جور دیگر. همین برایم کافی است. وقتی میبینم خانوادهام به بازی کدام بازیگر دقت میکنند و بعد دوباره بازی مرا نگاه میکنند برایم مهم است. اینکه میگویند «چقدر خوب بازی کرده»، یعنی به هدف زدهام.
تا حالا نقشی بوده خانواده بگویند خود خودتی؟
نه نقشی نبوده. در ذات من نقشی مثل «جهان» نبوده. در ذات من آدم خبیث یا رفتار تند و تیز نبوده. یا مثلا برخلاف نقش من در فیلم مارمولک، ذاتا آدمی نیستم که خیلی سؤال داشته باشم. چون 2تا گوش دارم و یک زبان، بیشتر گوش میکنم و بعد حرف میزنم.
سالهای دور در تلویزیون زیاد کار کردهای و بسیار دیده شدهای. فکر میکنی تلویزیون امروز چقدر با آن دوران فاصله دارد؟
اگر بخواهم عدد بدهم، شاید بگویم ۸۰درجه از ۱۸۰درجه. این فاصله بیشتر در نگاه کلی و سیاستگذاری است.
همانقدر که نشان دادن مدام خوشی و «همهچی آرومه» توهین به شعور مخاطب است، سیاهنمایی مطلق هم غلط است. اگر نمایش خانگی نبود، خیلی از خانوادهها سراغ شبکههای دیگر میرفتند. حالا نمایش خانگی کمی فضا را بازتر کرده؛ دیدن «شهرزاد»، «تاسیان» و سریالهایی که خانوادهها دوست دارند خودش نشانه همین نیاز است. امروز تلویزیون، بهجز آیفیلم، چیز دندانگیری ندارد. آیفیلم هنوز عشق، خانواده، صفا، صمیمیت و نوستالژی را نشان میدهد، با صداقت. همین صداقت است که مخاطب را نگه میدارد. صادقانه بگویم، مدتی است دیگر رغبتی بهکار در تلویزیون ندارم. بارها طرح دادهام و خوانده شده، اما تا به تعامل رسیدهایم، مدیر عوض شده و همهچیز از صفر شروع شده.
این حرفها را کسی میزند که در جنگ ۱۲روزه، جلوی آمبولانسی ایستاد که هدف قرار گرفته بود، کسی که پای وطن، مردم و باورهایش
ایستاده است.
من برای باورهایم کوتاه نمیآیم. در ماجرای حمله رژیم صهیونیستی به آمبولانسها قوانینی زیر پا گذاشته شد که انسانی و جهانیاند. من رفتم کنار آمبولانس سوخته ایستادم. گفتم آقای بیبی(نخستوزیر رژیم صهیونیستی) کاری کردی که قوانین انسانی، بشری و جهانی زیر پا گذاشته شد.
بله سر آن صحبتت با مردک، نتانیاهو در جنگ ۱۲روزه خیلی حرف شنیدی؛ از کیها نمیخواهم نام ببرم.
حرف زدم و هزینهاش را هم دادم. چون عاشق وطنم هستم و پایش می ایستم.
اگر به گذشته برگردی، کدام تصمیم مهمی را عوض میکنی؟
احساس پشیمانی ندارم، چون هر وقت به عقب نگاه میکنم، چیزی به یاد نمیآورم که حق کسی را خورده باشم یا به کسی اجحاف کرده باشم.
وقتی من داور میشوم،گوشی را جواب نمیدهم، چون میدانم اگر مثلا شهرام هم بخواهد سفارش کسی را بکند، من زیر پا نمیگذارم. عزیزترین آدمها هم باشند، اگر کار درست نباشد، میگویم «شرمنده، خداحافظ».
بزرگترین جوایزی که گرفتهام از مسیر خود کار بوده. در ششمین دوره جشنواره فیستا در آمریکای لاتین، در کلمبیا و ونزوئلا، با کاری نمایشی از ایران، عراق، افغانستان و منطقه حضور داشتم. دبیر جشنواره کار ما را دید و هرچند بخش جنبی بود، گفت آنقدر تأثیرگذار است که برایش تندیس جداگانه کنار میگذارم. همانجا جایزه بینالمللی آمریکای لاتین را گرفتم، کاری تکنفره با همراهی حسن باستانی.
در جشنواره تئاتر فجر هم چند بار کاندیدا شدم و یک بار جایزه بازیگری گرفتم. در یک فیلم با کریم رجبی و فرشاد خدایی بازی کردم که در بخش «ریل استوری» بهعنوان فیلم منتخب انتخاب شد: تجربهای لذتبخش.
و سخن آخر...
همیشه آرزویم سلامتی است و اینکه وقت را غنیمت بشماریم. و یک آرزوی شخصی: کاش وقتی از دنیا میروم، چند کتاب نخواندهام را کنارم بگذارند تا در برزخ هم
درس اصلی من به شاگردانم: اول انسان باش
سیروس همتی سالها تجربه معلمی درس ریاضی داشته و در کنارش آموزش بازیگری در مراکز مختلف ازجمله کانون شریعتی منطقه ۱۶. خودش میگوید: تدریس در مناطق محروم برایم بسیار ارزشمند است و یادآور روزهای معلمی در روستاهاست. در کرمان، زرند، اسلامشهر و جاهای مختلف اطراف تهران تدریس کردهام.
احساس میکنم باید آنچه آموختهام منتقل کنم، برای همین دوست دارم همیشه در حال آموزش و انتقال تجربه باشم. در زندگیام معلمهای اثرگذاری داشتهام. امروز دنیای بازیگری بسیار گستردهتر و در دسترستر شده، اما دغدغه برای من هنوز همان است: انسانیت و اثر ماندگار. به شاگردانم میگویم مهمترین چیز، انسانبودن است. من بازیگرم، اما خاطرهای که از یک فیلم یا یک کلاس در ذهن میماند، از خودِ بازی و درس مهمتر است.