بازار داغ مصیبتفروشی
تحلیل و بررسی خودافشاگری سلبریتیها در دنیای مجازی از نگاه تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در تلویزیون همشهری
فاطمه عسگری نیا | روزنامهنگار
روايت قصه زندگي براي آدمهاي غريبه آنهم در پادکستهايي که در جريان توليد محتوا با عناوين مختلف از افراد دعوت ميکنند که پشت ميکروفن آنها بنشینند و بيمحابا قصه زندگيشان را روايت کنند، رفتاري است که اين روزها مورد توجه سلبريتيهاي مشهور قرارگرفته که ابايي از اين روايت با نام و نشان واقعي ندارند. تلويزيون همشهري در ويژهبرنامهاي تحت عنوان بازار داغ افشاگريهاي ديجيتال، ميزبان تقيآزادارمکي، جامعهشناس و استاد دانشگاه اين موضوع را مورد نقد و بررسي قرار داده است.
قصهای که پایان ندارد
همه آدمهايي که تا ديروز سعي ميکردند خلوتشان را پنهان نگه دارند و هميشه اجتناب ميکردند از طرح مشکلات و بازگوکردن آنها، حالا حتي درباره خيانتها يا موضوعات غيراخلاقي خيلي راحت حرف ميزنند. از اين جنبه قصه تازه است اما پرسروصدا، چرا؟ چون در حال حاضر همه جامعه به اين درک نرسيده که اين کار يک کار غيراخلاقي است. متأسفانه جامعه ايراني در حال عبور از يک بداخلاقي اجتماعي به يک بياخلاقي اجتماعي است. اساس بياخلاقي اجتماعي هم افشاگري است. زماني، ديگري در مورد شما افشاگري ميکند اما زماني شما خودت خودت را افشا ميکني و اين خطرناک است.
بهدنبال محبوبیت
شخصيتها يا آدمهاي مهم، سلبريتيها و آدمهاي ذينفوذ، دست به اين نوع خودافشاگريها ميزنند، چون تصورشان اين است که اگر اين کار را بکنند محبوبتر ميشوند؛ پنهانشان را اگر اعلام کنند محبوبترند. اين تفکر از کجا نشأت ميگيرد؟ متأسفانه عدهاي تصورشان اين است که در صحنه نمايش جامعه بايد سختيها و خطاها را هم بياورند. درواقع ما فکر ميکنيم اگر بخواهيم در يک جامعه مدرن زندگي کنيم بايد عريان باشيم، بايد بياخلاق باشيم، بايد ديگري را تخريب کنيم. نميگويم اساسا همه انسانها بايد زشتيهايشان را بپوشانند اما معتقدم بايد پرهيز کنند از اينکه اين زشتيها به طرز زشتي اعلام شوند. حقيقت اين است که بشر اساسا بهعنوان عنصر اجتماعي و کنشگر اجتماعي، بايد در جهت بازسازي خودش در معرض آموزش قرار بگيرد. آموزههاي ديني ما هم بر همين مورد تأکيد دارد.
بنبستهای اجتماعی مقصرند!
ريشه اين رفتار که افرادي که ميآيند در اين پادکستها و ويدئوکستها خودشان را قرباني نشان ميدهند تا محبوبيت بيشتري پيدا کنند، به اين دليل است که ما در دوره جديدي از نظام اجتماعي متأسفانه در حل مشکلات پيشروي جامعه يا ناتوان شدهايم يا ارادهاي نداشتهايم براي رفع آنها؛ مشکلاتي اعم از مسائل مربوط به مشارکت اجتماعي مردم، ساماندهي نظام سياسي، بحرانهاي اقتصادي، بحرانهاي خانوادگي و... . در اين شرايط آدمها چه رفتاري بايد از خود نشان دهند؟ ببينيد، آدمها وقتي بهعنوان يک شهروند در اين نظام اجتماعي نميتوانند کنشگر اجتماعي باشند، احساس تنگنايي ميکنند. در عرصه اجتماعي آدمها بهخصوص آدمهاي مهم وقتي نميتوانند کنشگري اجتماعي داشته باشند، شروع به خودآزاري ميکنند؛ اتفاقا لايک ميشوند و از اين وضعيت ابراز رضايت ميکنند. این فرد با خودش ميگويد من که فراموش شدهام و حرفم شنيده نميشود، براي اينکه بتوانم يک گام ديگر جلوتر بروم و محبوبتر شوم، هر کاري از دستم برآيد انجام ميدهم. ببينيد، خودکشي پديدهاي بود که در ايران امروز بیشتر حس میشود. براي چه آدمها خودشان را ميکشند؟ شايد مسائل اقتصادي مهم است ولي ما ميبينيم تعدادی از کساني که خودشان را ميکشند مشکل اقتصادي ندارند. کساني خودکشي ميکنند که اتفاقا احتمال کنشگري مثبت فعال در زندگي آينده را خواهند داشت؛ از يک دانشجو گرفته تا يک استاد يا يک پرستار و پزشک. قاعدتا اين افراد نبايد دست به خودکشي بزنند اما چرا اين کار را ميکنند؟ پس مشکل، مشکل اقتصادي نيست؛ مشکل اجتماعي است.
بخشی از جامعه به يک بنبست اجتماعي رسيدهاند، بعد چون نميتوانند آنرا حل کنند يا از اين بنبست عبور کنند، خودآزاري ميکنند.
فقدان قهرمانان در عرصههای متفاوت
یکآسيب اساسي که وجود دارد، فقدان قهرمانان در عرصههاي متفاوت است. ما در طول سالهاي متمادي به قهرمانان جنگ پرداختيم. در اين چند سال چند فيلم هم ساختيم، بزرگراه به نام شهيدان زديم و خانوادههايشان را تکريم کرديم. خوب است، خيلي هم خوب است اما اين براي بخشي از جامعه است. قهرمانان مابقي جامعه کجا هستند؟ درواقع بعضی از اقشار جامعه، بيقهرمانند لذا سلبريتيها ميآيند نقش قهرمان را براي آنها بازي ميکنند. وضعيت فضاي مجازي ما امروز بهخاطر فقدان قهرمان واقعي براي همه اقشار در جامعه است. در ادامه آدمهايي وجود دارند که ممکن است مطلوب سيستم هم نباشند يا مطلوب فلان گروه سياسي هم نباشند، اما براي مردم قهرمان هستند آنهم قهرمان ملي و مردم براساس ارجاع به آنها زيست ميکنند. در فوتبال يا سينما يا دانشگاه و صنعت يا حتي خيابان. مردم وقتي در داشتن قهرمان کم ميآورند، سراغ قهرمانان مجازي ميروند. مردم به قهرمان طبيعي نياز دارند. حتي اگر اين قهرمان روزي فروبريزد اشکالي ندارد. قهرمان هم ميميرد. قهرمان هم دچار فروپاشي ميشود. ارزش قهرماني به سقوطش است. ارزش قهرماني به پوچشدنش است. نترسيم از اينکه جامعه در اين شرايط آسيب ميبيند. آسيب نميبيند و ميرود دنبال قهرمان دوم، قهرمان سوم و...
همدلی نمیسازند
روايت قصههاي خصوصي افراد در پادکستها نميتواند همدلي مردم را به همراه داشته باشد، چون اين قصهها خودش زخم تازهاي براي جامعه است و فقط حامل لايک و دنبالکننده براي راوي است. فرد ميخواهد قهرمان باشد و به هر قيمتي ديده شود. به خاطر همين نميشود گفت دنبال جذب همدلي هستند؛ دنبال قهرمانشدن هستند. خيلي از اين افراد اگر قهرمان طبيعي بودند، در تاريخ ماندگار ميشدند، چون در تاريخ، قهرمانان هيچنوع شورشگري را به طرفداران خود القا نميکنند بلکه کنش مدني را القا ميکنند، انسجام اجتماعي را القا ميکنند.
اسپانسرهای منفی
اين اتفاق براي عدهاي هم محل درآمد شده. چون اين سرمايهگذاران در فضاي اقتصادي جامعه امکان ورود ندارند، لذا اسپانسر سلبريتيهاي منفي ميشوند و محتواهايي توليد و منتشر ميکنند که حسابي در فضاي مجازي هم وايرال ميشود هم بازخورد ميگيرد. درواقع اين افراد ثروتشان را در جهت تخريب آدمها بهکار گرفتهاند و آنقدر از اين خوراکهاي مجازي در طول روز به خورد جامعه ميدهند که جامعه بيمار ميشود و درنهايت در سايه اين هجمه عظيم محتواهاي تلخ راه نجاتي برايش باقي نميماند.