• شنبه 1 آذر 1404
  • السَّبْت 1 جمادی الثانی 1447
  • 2025 Nov 22
شنبه 1 آذر 1404
کد مطلب : 267541
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/86M9l
+
-

پاسبان مردگان

چند روایت دست اول از نگهبانان گورستان تاریخی و چندملیتی دولاب که شاهد اتفاقات عجیب اطراف آن هستند

گزارش
پاسبان مردگان

سحر جعفریان‌عصر | روزنامه‌نگار 

ویوی ابدی به معنای دقیق واژه، از آن همسایگان گورستان تاریخی دولاب است؛ آنها که تا پنجره خانه‌شان را باز می‌کنند، چشم‌شان به ابدیت ابدی‌های اروپايي روشن می‌شود؛ نمایی باز و دور از گورهای کهنه با سنگ قبرهایی تَرک‌خورده یا شکسته که از لابه‌لای شاخ و برگ‌های شلخته درختان بلند کاج پیدا هستند؛ چشم‌اندازی متفاوت که همواره، کریم متانت و احمد تجریشی نیز میانش در رفت و آمدند؛ نگهبانان بخش‌هایی از این گورستان درندشت. متانت حواسش به قبور قسمت روس‌هاست و تجریشی هم خاک‌شده‌های ارمنی‌های کاتولیک را می‌پاید. سال‌هاست به همین کارند؛ جارو به مزارها می‌کشند، باغچه‌ها و درختان را آب می‌دهند، سری به آرامگاه‌های خانوادگی و مادور (کلیسای کوچک) می‌زنند؛ چاله‌هایی که دزدان محلی یا آنها که پی سفارش رمال یا دعانویس اطراف تعدادی قبر خاص را به قصد یافتن قطعه‌ای طلا یا جانمایی طلسم کنده‌اند، پرمی‌کنند. گاهی پذیرای چند بازمانده از رفتگان گورستانند و گاهی هم در را روی افراد کنجکاو که مجوز ورود ندارند، می‌بندند. بیشتر اما با راهنمایان و گردشگران تورهای تفریحی سر و کله می‌زنند؛ با آنها که از آمد و شدشان ارنست کلوکه (پزشک)، اوانس اوگانیانس (کارگردان)، آنتوان سوروگین (عکاس)، نیکلای مارکف (معمار) و کنت دومونت فرنت (رئیس نظمیه) را شناختند؛ آنقدر که حالا در خوش‌زبانی و روایتگری قصه‌های قدیمی مشاهیر گورستان، کم از همان تورگردانان ندارند، افزون بر اینکه هر دویشان خاطراتی شنیدنی از خرافات شایع، ممنوعه‌های ترسناک گورستان و احوال بازماندگان دارند.
این گورستان، صدا دارد
پیش از نگهبانی در گورستان، متانت ابتدا کشاورز بوده و بعد، سرایدار چند مجتمع مسکونی. تجریشی هم پیش‌تر کارگر تولیدی پوشاک و سرایدار برج و باروهای بالای شهر بوده است. هیچ یک گمان نمی‌کردند روزی سر از خانه ابدی مردگان روس، ارمنی، لهستانی، یونانی، گرجی و آشوری درآورند. متانت، جوان‌تراست و عیال‌وار. خانه‌اش انتهای گورستان  به چشم می‌آید. خودش می‌گوید خیالباف نیست و از مرده و ارواح هم نمی‌ترسد اما از وقتی تاریخ گورستان و قصه‌هایش را دانسته، گاه‌گاه وسط سکوت آن تصور می‌کند صداهایی می‌شنود: «وقت‌هایی هم از آن ته که جای دفن مهاجران لهستانی است، صدای ناله می‌آید مثل اینکه زنی یا بچه‌ای از جنگ ترسیده و دور از خانه مانده. بیشتر از همه، صدای گریه می‌آید... از آنجا...» آنجا را با انگشت اشاره نشان می‌دهد که محل خواب مرگ سربازان لهستانی است.

مردگان شناخته و ناشناخته در قبرهایی درهم 
متانت همان قدر که برای جارو زدن قبر دکتر کلوکه وقت می‌گذارد، برای تر و تمیزی سنگ مزار سربازان نیز حوصله می‌کند:«خدا می‌داند چند نفرشان تازه‌داماد بودند یا کدام‌هایشان منتظر تولد فرزند...» اینها را به بازماندگانی که حالا روزبه‌روز تعداشان کم و کمتر می‌شود و برای یادبود رفتگانشان می‌آیند، نمی‌گوید: «دلشان می‌گیرد؛ هر چند که خیلی‌هایشان نسبتی نه با آوارگان لهستانی و نه با تبعیدشدگان دارند. مثل آقای آرشاکیان که هر صبح سه‌شنبه می‌آید تا کمی با زن جوانمرگ‌شده‌اش درد دل کند. »

گنج و باطل‌السحر مردگان چندملیتی
قصه چاله‌ها به خرافه‌هایی قدیمی می‌رسد: «چاله‌ها را دزدها یا آنها که توهم طلسم‌شدگی دارند، می‌کنند، چون شنیده‌اند با مرده‌های فرنگی تکه طلایی (حلقه ازدواج یا دندان مصنوعی) دفن است و اگر روی آن کمی سرکه خانگی بریزند طلسم‌شان باطل می‌شود.» حرفش تمام نشده به خنده می‌افتد: «روزی چند بار می‌آیند درِ گورستان را می‌کوبند تا بیایند داخل و از روی 7تا قبر بپرند. اجازه که نمی‌دهم، لباس‌هایشان را از بالای دیوار پرت می‌کنند به گورستان تا مثلا اجاقشان از کوری دربیاید یا بخت‌شان باز شود...» متانت افسوس می‌خورد که اینجا هم پای ثروت و شهرت درمیان است. شهرت، سبب شلوغی مزار مشاهیر می‌شود و ثروت هم اینگونه: «متوفی اگر ثروتمند باشد مراسم ترحیمش در مادور تمام و کمال برگزار می‌شود و برایش زنگ (شبیه ناقوس) به صدا درمی‌آورند.» 

دست کوتاه دکتر تولوزان و مردگان کم‌ملاقاتی
در گورستان ارمنی‌های کاتولیک نیز اوضاع به همین منوال است. تجریشی روزی چند بار دست رد به سینه آنها که می‌خواهند بدون مجوز از سفارت‌های روسیه، فرانسه، ایتالیا و خلیفه‌گری وارد شوند، بزند:«آخر اینجا هم شد جای عکاسی؟ می‌آیند می‌گویند فقط چند تا عکس فرمالیته عروس و داماد یا هنری و حتی برای تبلیغ لباس بگیریم و زود برویم...». تازگی‌ها ناخوش‌احوال شده: «کاش تولوزان (پزشک مخصوص ناصرالدین‌شاه) با این همه برو و بیایی که دارد علاج دردم را می‌دانست...». از این روست که گردشگران گورستان را یکی از اقوام دورش همراهی می‌کند: «کتابچه‌ای از موقعیت قبرها و معرفی مشاهیر قبرستان به دستش دادم تا اگر سوالی برای راهنمایان تور پیش آمد، وانماند.» اسمش رسول است و چون سواد چندانی ندارد اطلاعات کتابچه را با توجه به تصاویرش از بَر شده. برای او بهترین جای گورستان، آرامگاه زیرزمینی با قبرهای عمودی معدنکاران ایتالیایی و همچنین مزار چند آشپز و قناد و خیاط ارمنی است که از سر کسب و کارشان پاتوق‌های تفریحی قدیمی و شیک شکل گرفته: «قصه‌شان را از عمو (تجریشی) شنیده‌ام... خیلی‌هایشان مهاجر و اردوگاه‌نشین بودند.» رسول هنوز به حکاکی نقش مریم محزون و نشان داس و تبر روی بعضی سنگ‌مزارها عادت نکرده و پایان روز که تاریکی می‌چپد لابه‌لای درختان و سکوت، سنگین‌تر می‌شود، خیره می‌ماند تا فردا که خدا کند به جای مراجعه‌کنندگان بی‌مجوز، کسی از بازماندگان بیاید برای استخوان سبک کردن. 


 

این خبر را به اشتراک بگذارید