محمدتقی حاجیموسی
تا چند روز پیش هیچ خبری از خریدوفروش در بازار ارز نبود. قیمتها همه به سقف چسبیده بود و کسی جرأت معامله نداشت. حالا اما با اعلام سیاستهای جدید دولت قیمتها کاهش پیدا کرده و خیلیها از ترس پایین آمدن بیشتر قیمت به فردوسی آمدهاند تا دلارهایشان را بفروشند. همین اتفاق بازار را شلوغ کرده و صرافیها هم کمکم دارند به ماجرا اضافه میشوند.
خیابان فردوسی، تقاطع خیابان جمهوری اسلامی یا همان چهارراه استانبول، همانجایی است که اخبار داغ روزهای اخیر از آن برمیآید. خیابان فردوسی شلوغ است. از پیادهروها بهسختی میتوان عبور کرد. یکی در میان، در کنار مغازههای چرمفروشی، صرافی وجود دارد؛ صرافیهایی که بیرونشان شلوغ است و مردم آمدهاند تا دلارهایشان را بفروشند. قیمت دلار که هفته پیش به حدود 12هزار تومان رسیده بود حالا حدود 9000تومان است و آنطور که دلالها میگویند احتمالا پایینتر هم میآید چون فروشنده بیشتر از خریدار است. یکی از دلالان که پف چشمهایش هنوز نخوابیده میگوید دیشب تا حدود ساعت 2 نیمهشب کسانی به اینجا میآمدهاند تا دلارهایشان را بفروشند چون میترسیدهاند با آغاز بهکار بازار قیمتها پایینتر هم بیاید. درحالیکه با او حرف میزنیم یک نفر که انگار دوست اوست نزدیکش میشود و میگوید: «9تومن». انگار قیمت دلار واقعا در حال سقوط است. با اعلام بانک مرکزی مبنی بر اجازه فروش دلار توسط صرافیها، مردمی که برای مسافرت و... دلار میخواهند هم به اینجا آمدهاند. البته در خیابان ، دلالها هر قدر دلار که بخواهید دارند. درون صرافیها، فروشندگان ارز، کلافهاند. اغلبشان جوان هستند و بدون اینکه سر را بالا بگیرند، تلفن به دست، هم جواب مشتریهای پشت تلفن و هم جواب مشتریهای حضوری را میدهند. صدایشان گرفته و اخم روی پیشانیشان نشسته است. مشتریها همه ساکت هستند و بسیاری از آنها با قیافههای آرام و بیصدا تنها منتظرند تا نوبتشان شود؛ نوبتی که معلوم نیست اگر برسد هم به جایی ختم شود. اما روبهروی خیابان نوفللوشاتو، جایی که سفارت روسیه و انگلیس قرار دارد موضوع فرق میکند. در ابتدای خیابان منوچهری، مردان بسیاری ایستادهاند. تعدادشان آنقدر زیاد است که هر عابری، چند ثانیهای میایستد تا بداند دعوا سر چیست. باغبانی که سرش به درختها گرم است بعد از توقف طولانی عابران دلیل تجمع را برایشان توضیح میدهد؛«اینها دلالهای دلار هستند. کارشان خرید و فروش دلار است.» هیچ خانمی بینشان دیده نمیشود. همه فشرده در کنار هم ایستادهاند. تعداد آقایان آنقدر زیاد است که علاوه بر پیادهرو سنگفرش شده، خیابان هم بند آمده است.
فروشندههای لوازم عتیقه از داخل پاساژها بیرون آمدهاند. بعضی سماور و قوری را کنار دستشان گذاشتهاند و استکان، استکان چای میخورند و کنجکاوانه نبرد بین ارزفروشها و خریداران را نگاه میکنند. یکی، دو نفرشان هم حریفهایی را نشان کردهاند تا ببینند که کدامیک برنده میشوند. در میان همهمه ناهماهنگ، لحظهای همهشان سکوت میکنند. همه با هم سرشان داخل گوشی میرود. صفحه تلفنشان را بالا و پایین میکنند و بعد با چشمهایی که ریز کردهاند به هم زل میزنند. انگار منتظرند تا کسی دوباره بحث را شروع کند. مثل اینکه اتفاق تازهای افتاده است. یکی از دلالها که جوان هم هست به بالای گلدانهای سیمانی میرود و داد میزند: «من میخرم...». همهمه دوباره بلند میشود. همهشان یکصدا و با هم داد میزنند تا در این آواز دستهجمعی صدای دلال جوان کمتر شنیده شود. جوان سرش را به اطراف میگرداند و با دست پیشنهادها را رد میکند. یکی میگوید: 9700، جوان به علامت منفی دست تکان میدهد. آن یکی از گوشه سمت راست داد میزد: «9500»! جوان پوزخند میزند و از او رو برمیگرداند. ظاهرا پیشنهاد خیلی پرتی بوده. صداها آنقدر بالا رفته که دیگر مشخص نیست که چهکسی چه میگوید. صدای جوانها بیشتر شنیده میشود. پیرمردها در کنار حلقه خریداران و فروشندهها ایستادهاند و با چشمان تیزبین همدیگر را میپایند. چشمان گرد شده، رگهای گردن ورم کرده و جیبهای بادکرده فصل مشترک همه دلار فروشهاست.
بعضی هم دستهای اسکناس سبز در دست گرفتهاند و روی هوا مانند پرچمی ارزشمند تکانش میدهند. همهمه با صدای فریاد جوان درهم شکسته میشود؛«اصلا من نمیخرم!» آقای دلال از گلدان پایین میپرد، جمعیت را کنار میزند و با قدمهای بلند از حلقه جدا میشود. 3-2نفر که فکر میکنند میتوانند به او دلار بفروشند بهدنبالش میروند. جوان همه را جامیگذارد و در پیادهروهای شلوغ و میان جمعیت گم میشود. چند لحظه بعد، اوضاع به روال عادی بازمیگردد. همهمه دوباره در خیابان میپیچد و مردم دنبال کسی میگردند که دلار بخرد یا به قیمت خوبی بفروشد.
با اعلام بانک مرکزی مبنی بر اجازه فروش دلار توسط صرافیها، مردمی که برای مسافرت و... دلار میخواهند هم به اینجا آمدهاند. البته در خیابان دلالها هر قدر دلار که بخواهید دارند. درون صرافیها، فروشندگان ارز، کلافهاند
فروشگاه دلار
گشتی در حوالی میدان فردوسی و میان دلارفروشان؛ جاییکه حالا همه فروشندهاند
در همینه زمینه :