• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 21 مرداد 1397
کد مطلب : 26676
+
-

آه‌ ای اعتماد گمشده

چرا در این اوضاع نابسامان ارزی و مالی، مردم به حرف دولت گوش نمی‌دهند؟

عیسی محمدی

دولت می‌گوید مردم، ارز مازاد نخرند؛ مردم دقیقا می‌روند و پول‌هایشان را از سپرده‌های بانکی بیرون می‌کشند و هر قدر که بتوانند ارز می‌خرند. دولت می‌گوید مردم سفر غیرضروری نروند؛ مردم دقیقا برعکس عمل می‌کنند و سفر غیرضروری می‌روند. دولت می‌گوید که مردم مشارکت کنند و تولیدکننده‌ها این‌قدر گرانفروشی نکنند؛ تولیدکننده‌های ارشد کشور دقیقاً گرانفروشی و احتکار می‌کنند. چرا چنین شده است؟ چرا اعتمادی که باید میان ملت و دولت یا ملت و حاکمیت وجود داشته باشد، خش برداشته است؟ در این‌باره پای صحبت‌های دکتر فلاحی نشسته‌ایم. روح‌الله فلاحی، جامعه‌شناس و کارشناس مسائل اجتماعی است. او از ابتدای زلزله غرب کشور 2 ماهی در مناطق زلزله‌زده کرمانشاه حضور داشته و مطالعاتی جامعه‌شناختی در این زمینه انجام داده و اتفاقا جنبه‌هایی از بی‌اعتمادی عمومی را در جریان کمک‌های مردمی به زلزله‌زده‌ها از نزدیک به چشم دیده است. نظرات این جامعه‌شناس را مرور می‌کنیم.

حتما در جریان وضعیت بحرانی اقتصادی و ارزی و مالی کشور هستید. در چنین وضعیتی، چند ماهی است که دولت، تقاضاهایی از مردم مطرح می‌کند دال بر اینکه بیایند و کمک کنند و ارز و طلاهای خود را به بازار عرضه کنند و به سمت بازارهای موازی هجوم نیاورند و... اما متأسفانه نه‌تنها مردم به این درخواست‌های دولت توجهی نمی‌کنند که حتی برعکس آن عمل می‌کنند. چرا چنین شده است؟

مشکل به اعتماد عمومی بازمی‌گردد، خاصه در حوزه اقتصادی که الان داریم و می‌بینیم. در کشوری مثل ژاپن، بحران‌هایی مثل سیل ، زلزله و... اتفاق می‌افتد و قبل از اینکه هجومی به نانوایی‌ها و مراکز تحویل غذا و اقلام ضروری و... ببینیم، حتی بخشی از مردم می‌آیند و قسمتی از مایحتاج خودشان را که مازاد است، تقدیم می‌کنند.. یک رویکرد ساده این است که اعتماد عمومی و نهادی مردم ضعیف شده است.

 چرا ضعیف شده است؟

بخشی از این مسئله دلیل تاریخی دارد و باید وارد بحث تاریخی شویم. بخش دیگر هم شاید برگردد به اینکه برایند کلی دستگاه‌ها و نظام‌هایی که دارند در قالب وزارت کشور و نیروی انتظامی و ستاد بحران و باقی ارگان‌ها و ادارات و سازمان‌ها کار می‌کنند این است که طوری عمل کرده‌اند که منجر به بی‌اعتمادی مردم شده‌اند. این بی‌اعتمادی یا منجر به مقاومت مدنی می‌شود یا منجر به بی‌تفاوتی مردم خواهد شد و یا...  .از منظر تئوریک، مردم ما بارها خودشان را اثبات کرده‌اند اما مسئولان این اثبات و اعتماد را تبدیل به بی‌اعتمادی عمومی کرده‌اند.

 ما کارهای درخشانی مثل ریشه‌کنی فلج اطفال داشته‌ایم که مورد تحسین دنیا هم واقع شده؛ کاری که در آن، ‌همه دولت و ملت پای کار آمدند و اعتماد کردند و کار به این بزرگی انجام شد. چرا این مدل کارها الان شدنی نیست؟

مثال ساده‌ای برای شما می‌زنم بعد از زلزله کرمانشاه، من 2 ماهی آنجا بودم و کارهای مطالعاتی انجام دادم. ما برای کمک‌رسانی به این مردم، سیستمی داریم به نام ستاد مدیریت بحران. در سطوح پایین‌تر، می‌گوییم که قرار نیست همه کارها را دولت انجام بدهد و بخشی را باید سازمان‌های مردم‌نهاد و ان‌جی‌اوها انجام بدهند؛یعنی اینکه کار به‌صورت انفرادی به مردم برسد را دیگر نداریم. اما در این رویداد به‌قدری فضای بی‌اعتمادی به‌وجود آمده بود که طرف برای رساندن یک پتو و 10 تا کنسرو و آب‌معدنی و 300- 200 هزار تومان دارویی که خریداری کرده بود، حاضر نبود نهاد‌های رسمی اعتماد کند. خودش بلند شده بود و به سرپل‌ذهاب آمده بود. تازه آنجا هم حاضر نبود این مایحتاج را تحویل بدهد. می‌گفت خودم به کسی که شناسایی کرده‌ام، باید تحویلش بدهم،یعنی آنارشیسم را در حوزه توزیع کالاهای اساسی و مورد نیاز مشاهده می‌کردیم. اینها یک بحث ریشه‌ای است؛ در حوزه روابط دولت- ملت، چه بر سر سرمایه‌های اجتماعی آمده و چه باید کرد.

 در اینکه بحران وجود دارد بحثی نیست؟

یکی از بحران‌هایی که در کشور ما وجود دارد، بحران اعتماد است. البته توصیه می‌کنند که از لفظ مشکل استفاده کنیم، نه کلمه بحران ولی نشانه‌ها دال بر این است که ما با یک بحران در این زمینه روبه‌رو هستیم. مثلا برای شما  یک بحران مالی پیش می‌آید و می‌خواهید از کسی قرض بگیرید. هزار نفر را می‌شناسید اما در نهایت 3- 2 نفر حاضرند به‌شما اعتماد کرده و پولی در اختیارتان بگذارند. یا حتی اگر بخواهید مبلغی را به کسی قرض بدهید، می‌ترسید و به کسی اعتمادی ندارید. در کشورمان، ما با بحران اعتماد روبه‌رو هستیم؛ خاصه در حوزه بحران نهادی و عمومی. 

این‌طور متوجه می‌شوم که این بی‌اعتمادی، نتیجه یک فرایند زمانبر بوده است و حالا نمی‌شود انتظار داشت که مردم به‌صورت ضربتی و فوری، اعتماد کنند و پای کار بیایند. درست است؟

بستگی دارد که در چه بحرانی و به چه منظوری دارید از مردم تقاضا می‌کنید. در زمان 8سال دفاع‌مقدس از مردم تقاضا شد که طلاها را بفروشند و کمک کنند و جنگ را اینطور اداره کردیم. مردم همه‌‌چیزشان را تحویل دادند تا جنگ اداره شود. اما الان دولت از مردم چیزی نمی‌خواهد، صرفا می‌گوید کالای مازاد بر نیازتان نخرید یا سکه و ارز نخرید ولی باز مردم هجوم می‌برند که بخرند.

 دیگر چه دلایلی در این بی‌اعتمادی عمومی دخیل است؟

یک بخش هم برمی‌گردد به فساد، عملکرد سوء و توانایی پایین افرادی که کارها را باید انجام بدهند. فرض کنید من برادر شما، ولی انسان فاسدی هستم. آیا شما که با من ارتباط خونی و فامیلی دارید، حاضرید به من اعتماد کنید و فلان کار را تحویلم بدهید که انجامش بدهم؟ هرگز. یا به آدمی که زیاد دروغ می‌گوید و به حرف‌هایش اعتباری نیست، حاضرید اعتماد کنید؟ مشخص است که نه.
اگر عوامل این بی‌اعتمادی عمومی را تبارشناسی کنیم، به همین دلایل می‌رسیم. این قضیه ارتباطی به نگاه سیاسی ما هم ندارد؛ حالا بگوییم این دولت یا آن دولت.

چه راهکارهایی وجود دارد؟ می‌شود فوراً کاری انجام داد که مردم پای کار بیایند؟

فرایند اعتمادسازی نیاز به زمان دارد؛ مثلا 7، 8، 10 سال طول می‌کشد که شما به من اعتماد کنید و مرا فرد معتمدی بدانید ولی با چند حرکت این اعتماد شما می‌تواند صدمه ببیند. به‌واقع بی‌اعتمادی برخلاف اعتمادسازی، می‌تواند در یک فرایند کوتاه هم اتفاق بیفتد؛ اینکه می‌گویم در روابط فردی است. ماجرای روابط نهادی فرق می‌کند. مثلا در حوزه روابط نهادی، شما به فرایند استاندارد اعتماد دارید و به این راحتی‌ها بی‌اعتماد نمی‌شوید. حتی اگر روی محصولی غذایی علامت استاندارد را ببینید ولی یک،
 دو یا 10 مورد هم خلاف دیده باشید، باز اعتماد شما سلب نمی‌شود و این استاندارد و شاخص‌ها را قبول دارید که  برای سلامت شما خوب است. به این موارد می‌گویند اعتمادهای بنیادین و نهادی. جریان اینها فرق می‌کند. حالا اگر اعتماد عمومی خدشه‌دار شده باشد، نخستین راهش این است که با فساد موجود مبارزه کنیم.

 یعنی این راهکار شما به‌صورت فوری و ضربتی است؟

نباید احساسی و جناحی برخورد کنیم. ما نیازمند یک مبارزه واقعی و کاملا جدی با فساد هستیم؛ طوری که مردم نگویند که اینها همه شعار، فیلم و... است. اگر مبارزه واقعی با فساد اتفاق بیفتد، مردم این را متوجه خواهند شد. منظورم این است که دقیقا با سرمنشأ فسادها مبارزه کنیم، نه با افراد درجه 2 و 3. این جدیت مبارزه با فساد درون سیستم باید کاملا مشهود باشد. 


 

این خبر را به اشتراک بگذارید