خانواده عروس و داماد بهخاطر یک ماشین لباسشویی به جان هم افتادند
جنایت بر سر جهیزیه
الهه فراهانی | روزنامهنگار
درگیری خانواده عروس و داماد بر سر خرید یک ماشین لباسشویی برای جهیزیه، به جنایتی هولناک منجر شد. به گزارش همشهری، ساعت 8صبح جمعه دوم آبانماه به قاضی سالار صنعتگر، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی جوان در یکی از بیمارستانهای پایتخت جان باخته است. تحقیقات نشان میداد که این مرد شامگاه پنجشنبه همراه برادر و پدرش درحالیکه همگی با ضربات چاقو زخمی شده بودند به بیمارستان انتقال یافته و تحت درمان قرار گرفتهاند، اما بهرغم تلاش پزشکان مرد جوان به کام مرگ رفته است و این در حالی بود که پدر و برادرش همچنان تحت درمان بودند. با این اطلاعات به دستور بازپرس جنایی تهران تحقیقات برای کشف اسرار جنایت آغاز شد.
بررسیهای تیم جنایی نشان میداد که این درگیری مرگبار میان 2خانواده عروس و داماد که اهل کشور افغانستان بودند، رخ داده است. عاملان درگیری مرگبار نیز خانواده داماد بودند که پیش از برگزاری مراسم عروسی سراغ خانواده عروس رفته و با آنها درگیر شده بودند. در جریان این نزاع، 2برادر داماد با چاقو ضرباتی به پدر و 2برادر عروس زده بودند که در نهایت یکی از برادران عروس بر اثر شدت جراحات به قتل رسیده بود. با افشای این حقیقت، جستوجو برای بازداشت عاملان این جنایت آغاز شد و متهمان ساعتی پس از جنایت در کارگاهی در تهران دستگیر شدند. متهمان در تحقیقات اولیه به حمله خونین به خانواده عروس اعتراف کردند و به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفتند و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
گفت و گو
جنجال ماشین لباسشویی
ضارب مردی به نام احمد است. او مدام گریه میکند و میگوید که بهخاطر یک مسئله جزئی و پیش پاافتاده دست به جنایت زده است.
دلیل اختلافت با مقتول چه بود؟
باور کنید من نمیخواستم به کسی آسیب برسانم. نمیدانید الان چه حالی دارم. نذر کردهام حال پدر و برادر مقتول که در بیمارستان بستری هستند، خوب شود و خدایی ناکرده برای آنها اتفاقی نیفتد. از دلیلش هم بخواهم بگویم، واقعا دلیل پیش پاافتادهای بود؛ بهخاطر جهیزیه؛ بهتر بگویم بهخاطر یک ماشین لباسشویی. باورتان میشود؟
تعریف کن چه اتفاقی افتاد؟
برادرم چند وقت قبل به خواستگاری دختر یکی از هموطنانم رفت و با آن دختر عقد کردند. قرار بود بهزودی مراسم عروسیشان را جشن بگیرند و در حال خرید جهیزیه و چیدمان خانهشان بودند. مشکل ما بهخاطر خرید ماشین لباسشویی بود. خانواده عروس اصرار داشتند که ما باید ماشین لباسشویی بخریم، اما رسم خانوادگی ما این است که خرید جهیزیه برعهده دختر است. آنها میگفتند رسمشان این است که ماشین لباسشویی را باید داماد بخرد. بر سر همین مسئله جزئی با هم اختلاف پیدا کردیم و دعوایمان شد و ناخواسته دست به چاقو شدم.
این دعوا کجا اتفاق افتاد؟
ما مقابل خانه عروس رفتیم تا با آنها صحبت کنیم ماشین لباسشویی را خودشان بخرند. آنها همچنان مرغشان یک پا داشت. درگیری که بالا گرفت، از کوره دررفتم و با چاقو ضرباتی به پدر و برادران عروس زدم، اما خیلی پشیمانم. ضربات را من زدم و برادرم نقشی در ماجرا ندارد.
میدانی حال پدر و برادر دیگر مقتول وخیم است؟
متهم با گریه میگوید: برای اینکه حالشان خوب شود، نذر کردهام. ما قرار بود بهزودی جشن عروسی به پا کنیم، اما بهخاطر یک مسئله پیش پا افتاده، عروسی تبدیل به عزا شد. مقصر هم من هستم و امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند.