• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
یکشنبه 21 مرداد 1397
کد مطلب : 26557
+
-

وحشتناک «برره‌ای» شده‌ایم

رسول بهروش روزنامه‌نگار

 لیگ هجدهم فوتبال با موج بزرگی از خشونت کلامی و فیزیکی آغاز شده است. تنها سه هفته از مسابقات فصل جدید می‌گذرد و درطول همین مدت کوتاه، موارد زیادی از پرخاشگری و عصبیت مهار نشده در ورزشگاه‌ها دیده شده است. درگیری کلامی بی‌نظیر خداداد عزیزی با هواداران تیمش در رشت، جدل تماشاگران پرسپولیس و فولاد در آزادی که به انتقامجویی خونین اهوازی‌ها در دیدار هفته بعد منجر شد و البته درگیری‌های شدید هواداران استقلال و تراکتورسازی که ماشین‌های ضدشورش را روی پیست تارتان کشاند، از جمله مهم‌ترین کشمکش‌های فصل نوپای فوتبال بوده است. تازه نباید فراموش کنیم از مجموع 24 مسابقه برگزار شده در لیگ هجدهم، سه بازی به‌دلیل تخلفات قبلی هواداران در ورزشگاه خالی برگزار شده، وگرنه مممکن بود سیاهه حوادث و سوانح دلخراش، طولانی‌تر از این باشد!
شاید فضای فعلی استادیوم‌های فوتبال، بیش از هر چیز دیگری انعکاس خشم و خشونت نهفته در بطن جامعه باشد؛ جامعه‌ای که این روزها با انبوهی از مشکلات اساسی دست و پنجه نرم می‌کند و انگار کنترلش را از دست داده است. خیلی از این مردم در زندگی روزمره هم مثل بشکه باروت هستند و وقتی این پتانسیل خوفناک برای انفجار با فضای رقابت و تعصب به رنگ‌ها درهم آمیخته می‌شود، معلوم است که استادیوم‌ها شبیه میدان جنگ خواهد شد. وقتی کار نیست، نان نیست، آب نیست و پس‌انداز لاغر و دارایی دشوار به‌دست آمده مردم هر روز کم‌ارزش‌تر می‌شود، سخت است که بشود از «فرهنگ‌سازی» و این قبیل افسانه‌ها حرف زد. این روزها شاید شبیه خانواده‌ای شده‌ایم که از گرفتاری و گرسنگی رنج می‌برد و از همین‌رو فرزندانش به‌جان هم افتاده‌اند؛ اما سوال اینجاست که آیا این‌همه نفرت و کشمکش، این‌همه خشم و عصیان فایده‌ای هم دارد؟ در این شرایط بغرنج چرا چوب برداشته‌ایم و به‌جان هم افتاده‌ایم؟ که چه شود؟ اینکه سر پدری را مقابل چشم فرزند خردسالش بشکنیم و پسرک را مثل بید بلرزانیم، چه سودی برای ما دارد و کجای دل‌مان را خنک می‌کند؟ اینکه قوم و قبیله هم را به باد بد و بیراه بگیریم و ارزشمندترین مفاهیم ملی و تاریخی‌مان را فحش‌کش کنیم تا فقط لج طرف مقابل در بیاید، به چه کار می‌آید؟ آیا اینها برای ما آب و نان می‌شود؟ همه‌جای دنیا فوتبال ابزار فراغت، انسانیت و همبستگی است؛ ما اما در اوج درماندگی و عصبانیت از زمین و زمان، همین دل‌خوش‌کنک مختصر را هم وسیله تسویه‌حساب‌های شخصی و احساسی می‌کنیم تا آنچه باقی می‌ماند، فقط خون و جنون باشد. چرا به‌هم رحم نمی‌کنیم، درحالی که می‌دانیم همه ما کم یا زیاد به یک درد مبتلاییم؟
در مجموعه پرمعنا و مملو از تمثیل «شب‌های برره»، یکی از عادات اهالی آن جامعه فرضی این بود که به نشانه اعتراض به مسائل مختلف، شیشه‌های خانه خودشان را می‌شکستند. حالا انصاف دهید که ما برره‌ای‌تریم یا آن شخصیت‌های سریالی؟ ما که ترک و کرد و فارس و عرب، مرد و زن، بزرگ و کوچک به‌جان هم افتاده‌ایم، ریشه خودمان را می‌سوزانیم و چون دست‌مان به‌جایی نمی‌رسد، شیشه‌های «خلیج‌فارس» را پایین می‌آوریم! گیریم که «کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است»، پاداش سنگ‌انداز چیست؟ پاره آجر؟ راستی این چرخه نفرت را تا کجا باید ادامه داد؟ کاش در ازای این‌همه آزار دادن همدیگر، حداقل یکی از مشکلات مملکت حل می‌شد؛ اما آیا حل می‌شود؟ وقتی خودمان برای خودمان دل نمی‌سوزانیم، از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت؟

این خبر را به اشتراک بگذارید