
صدای همیشه جوان
سعید مظفری از نسل طلایی دوبله در83سالگی درگذشت

ناصر احدی | روزنامهنگار
کاش میشد صدا را نوشت. کاش میشد انرژی حاصل از ارتعاش و حرکت ملکولها را که به تولید صدا منجر میشود، روی الیاف ریز و درهم گرهخورده کاغذ چاپ کرد. کاش میشد وقتی قرار به نوشتن از صدای آدمها بود، صدایشان را چاپ زد و به دستگاه چاپ سپرد. کاش میشد وقتی میخواهیم از سعید مظفری ـ که سهشنبه شب غمگین 22مهر، بعد از آمدن خبر فوت ناصر تقوایی، خبر رفتنش در 83سالگی آمد ـ بنویسیم، صدایش را جوری به گوش شما برسانیم؛ آنوقت نیاز به خیلی توضیحات نبود. همین که صدایش را میخواندید (درواقع میشنیدید)، بهجا میآوردیدش. البته احتمالا خیلیها به چهره خودش نمیشناختندش، اما روی چهره برد پیت، جکی چان و کلینت ایستوود فیالفور تشخیص میدادند که همه این صداها از یک سینه بیرون آمده. سعید مظفری، صاحب آن صدای نرم و شیک و متشخص که فقط ادای چند کلمه کفایت میکرد مسحورش شوید، از آخرین بازماندگان نسل طلایی دوبله ایران بود. از درجهیکهای دوبله بود که هم کارش را خوب بلد بود و هم صدایی داشت که هر گوشی را تیز میکرد. رفتنِ این صدای همیشه جوان خزانه صداهای خاص و بیهمتای دوبله ایران را خالیتر کرد.
از مدرسه آغاز شد
اولینبار که سروکارش به دستگاه ضبط صدا افتاد، در دبیرستان شرف بود به مدیریت آقای میرهادی. به پیشنهاد مدیر مدرسه، با دوستش داستانهایی را ضبط کردند تا بچهها صبحها قبل از خوردن زنگ مدرسه گوش دهند و کمتر شیطنت کنند. حولوحوش سال 1343ـ 1342در دانشکده با محمدعلی زرندی، دوبلور نورمن ویزدوم، آشنا شد و به دعوت او پایش به دوبله باز شد. مظفری کمرو بود و بهگفته خودش نخستین بار که زرندی نقش یکخطی سربازی را برای گفتن به او سپرد، با مصیبت از پس کار برآمد. در عوض، زرندی از کارش خیلی رضایت داشت و از اینکه مظفری تپق نمیزد تعجب کرده بود. آنوقتها همهچیز دستی بود و اگر دوبلور تپق میزد، باید از اول شروع میکردند و دوبلور خطاکار هم باید نگاه سنگین همکارانش را تاب میآورد. مظفری آنقدر خوب بود که خودش در مستند «نامههای شنیدنی» ساخته ابوالفضل توکلی میگوید: «بچهها میگفتند یه زاغوله اومده، این خیلی باهوشه. کارش خیلی خوبه، این خوب میشه.» راست میگفتند.
صدایی پرشور و نجیب
در شروع کارش، در سریالهایی مثل «بارون» با بازی تونی کرتیس به جای او حرف زد و به خوبی از پس کار برآمد. وقتی نقشگوییهای مظفری در سالهای نخست کارش را گوش میدهید، ناخودآگاه یاد چنگیز جلیلوند میافتید. در این سالها، تقلید نه بلکه تأثیر جلیلوند، بهعنوان یکی از غولهای دوبله، بر کار مظفری کاملا مشخص است.
حتی در «هارپر» (جک اسمایت، 1966) به جای پل نیومن حرف زد که دوبلور ثابتش جلیلوند بود. با این حال، مظفری در فیلمهایی مثل «داستان عشق» (آرتور هیلر، 1970) به جای رایان اونیل به سبک خودش حرف زد که کاملا در بیان حالات و احساسات و هیجانهای این بازیگر خوشچهره موفق بود. نجابت و شرم و حیا به همراه شور و هیجانی که در بازی اونیل دیده میشد، در رنگ و جنس صدای مظفری نمود داشت.
پیر شدن با کلینت ایستوود
خیلی از شروع کارش در دوبله نمیگذشت که مظفری به مدیریت دوبلاژ رسید. آشنایی با ادبیات فارسی و همینطور دقت و فکر و تمرکزی که در مدیریت دوبلاژ داشت، باعث میشد دیالوگها را طوری بنویسد که هم ادایشان در اتاق دوبله برای دوبلور راحت باشد و هم مخاطب به سرعت با فیلم رابطه بگیرد. مثل هر حرفهای دیگری در دوبله فارسی، روی «لیپ سینک» یعنی تطابق صدا با حرکات لب و دهان بازیگر حساسیت داشت و تمام تلاشش را میکرد که همان حس و حال کلمات در زبان اصلی به زبان فارسی منتقل شود. در مقام دوبلور هم، وقتی در باکس (اتاقک دوبله) مینشست، جان و روحش با نقش یکی میشد. همین ویژگی باعث شد که به گوینده ثابت کلینت ایستوود تبدیل شود و هرچه به سمت پیری رفت، صدای صاف و بیخش و باصلابتش، مثل خود ایستوود، خشدار و گرفته شود. به جای برد پیت و جکی چان هم آنقدر خوب حرف میزد که حالا به فارسی نمیتوانیم صدای دیگری جز صدای مظفری برایشان تصور کنیم.
به جای بازیگران ایرانی
در فیلمها و سریالهای ایرانی، در چند فیلم به جای مجید مظفری حرف زد. مثلا در «آوار» (سیروس الوند، 1364)، سعید مظفری به جای مجید مظفری حرف زد و جلال مقامی به جای فرامرز قریبیان. با جلال مقامی زیاد نقش روبهروی هم گفتند. در سریال «پدرسالار» که مقامی مدیر دوبلاژ بود، مظفری به جای محمود پاکنیت حرف زد. این اواخر در سریال
«بازی تاجوتخت» به جای شخصیت جیمی لنیستر و در سریال «مردگان متحرک» به جای شخصیت ریک گرایمز حرف زد.