
عاقلنمای بیایمان بهملت

محمدمهدی مجاهد | کارشناس سیاسی
میرزا حسنخان وثوقالدوله، صدراعظم ایران در سالهای پایانی سلسلهقاجار، نامی است که تا امروز با «اعتماد سادهلوحانه» به بیگانگان و «خطای راهبردی» در فهم معادله قدرت ملی گره خورده است. او با امضای قرارداد ۱۹۱۹ میان ایران و بریتانیا، با وهم نجات کشور از هرجومرج پس از جنگجهانی اول، خزانه، ارتش و امور مالی وطن را زیر نفوذ مستقیم انگلستان برد. وثوقالدوله در نیت موهوم خود اصلاحگر بود، اما غافل از آنکه در سیاست، زمام امور اگر در خدمت اراده بیگانه قرار گیرد، جز سقوط حیثیت ملی ثمری ندارد. تاریخ او را نه خائن صرف، بلکه نماد عاقلنمای بیایمان به مردم میداند؛ تصویری از یک فرد بهظاهر دانا اما بیدرایت که خواست وطن را از بیرون بسازد و ناخواسته، قدرت دفاع درونی را فرسود.
قرارداد ننگین ۱۹۱۹ هنوز بهتمامی منتشر نشده بود که خشم همگانی کشور را فراگرفت. مجتهدان و روشنفکران، آگاهان و مردم، همه در کنار شهید سیدحسن مدرس، آن پیمان را «حراج استقلال ایران» خواندند و امضاکنندگانش را «عامل اجنبی» نامیدند. بر اثر فشار افکار عمومی از حمایت وثوقالدوله حامیان داخلی او عقب نشستند، دول خارجی حامی او نیز که سود خود را تأمینشده دیدند، پشت او را خالی کردند. موج نفرت چنان بود که مجریان طرح در گزارشهای رسمیشان اعتراف کردند: افکار عمومی ایران علیه وثوقالدوله غیرقابل کنترل است. دولت سقوط کرد، وثوقالدوله در مرداد ۱۲۹۹ از صدارت کنار رفت، مدتی به اروپا گریخت و پس از بازگشت، در زندان افکار عمومی قرار گرفت و از او با کنایه «وثوق فروختهشده» یاد کردند. اما پیامد اصلی آن اعتماد سادهلوحانه، بسیار فراتر از سقوط یک دولت بود: بیاعتمادی دائم ملت ایران به هر طرحی که یک سر آن به بیگانه بند باشد. همان زخم تاریخی زمینهساز کودتای ۱۲۹۹ و ظهور رضاشاه شد.
این داستان تاریخی، تنها یاد گذشته نیست؛ هشداری زنده و عبرتی بهروز برای امروز ماست.
امروز نیز چهرههایی در سیاست ایران دیده میشوند که با همان سیره وثوقالدوله، از لبخند رضایت غرب سراب پیشرفت میسازند؛ همانانی که 10سال اقتصاد ایران را متوقف کردند و پس از آن نیز، تجویز «تسلیم هوشمندانه» را ادامه میدهند؛ همان جریان که در ماجرای برجام، با تکیه بر لبخند قدرتهای غربی، ارکان حیاتی قدرت ملی را در ازای وعدههای توخالی واگذار کرد و اکنون بیپروا، سخن از «دوگانه موشک و مردم» میگوید، غافل از آنکه مردم ایران، «امنیت و عزت» را 2وجه یک حقیقت میدانند، نه 2قطب ناسازگار.
تفاوت تاریخی آنجاست که وثوقالدوله پس از قرارداد ننگین، مورد خشم و نفرت عمومی قرار گرفت؛ قراردادش در مجلس با اعتراض و روشنگری شهیدمدرس به تصویب نرسید، برکنار شد، انگلیسیها از او دست شستند و برای همیشه به موزه تاریخ سیاسی ایران بهعنوان آیینهای برای عبرت سپرده شد، اما تسلیمطلبان امروزی، سکههای طلا بهعنوان پاداش گرفتند، مواخذه نشدند و دوباره به «مناصب راهبردی» دولتی بازگشتند و امروز نیز بیپروا، در همان مسیر میکوشند دوباره چرخ قدرت را بهدست بیگانه بسپارند.
«وثوقالدوله» رفت، اما حاصل آن اعتماد تا امروز در حافظه ایرانیان باقی مانده است: یک هشدار دائمی عقل تاریخی ملت ایران.
یاد شهید عزیز ما آیتالله رئیسی زنده باد که با انذار این تجربههای تاریخی، با تصریح بر اینکه «خارجیها دلشان برای ملت ایران نسوخته است»، بارها فرمودند هیچ امنیتی، هیچ پیشرفتی، هیچ مردمداریای از «دست بیگانه» نمیشکفد مگر آنکه ریشهاش در قدرت و عزت درون وطن باشد. بیگانگان هیچ موقع گره از کار ملتی باز نکردهاند و این موضوع برای کشور ما هم صدق میکند. دست بیگانگان تاکنون گرهی برای ما باز نکرده و بعد از این هم باز نخواهد کرد.