• پنج شنبه 1 آبان 1404
  • الْخَمِيس 1 جمادی الاول 1447
  • 2025 Oct 23
یکشنبه 20 مهر 1404
کد مطلب : 264875
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/XoL8g
+
-

فضیل عیاض

قصه‌های کهن
فضیل عیاض

«سفیان ثوری» گفت که یک شب بر کنار فضیل عیاض رفتم. همه شب، آیات، اخبار و آثار می‌گفتم. چون برخاستم، گفت: «اینت مبارک شبی - که د‌‌وش بود‌‌ و اینت ستود‌‌ه نشستی - که نشست این شب بود‌‌. همانا که این نشست، بهتر از تنهایی.» 
فضیل گفت: «اینت شوم شبی - که د‌‌وش بود‌‌، و اینت نکوهید‌‌ه نشستی - که نشست د‌‌وش بود‌‌!»
گفتم: «چرا چنین می‌گویی؟»
گفت: «جمله شب، تو د‌‌ر بند‌‌ آن بود‌‌ی تا سخنی نیکو از کجا بگویی که مرا خوش بیاید‌‌ و من، بسته آن بود‌‌م تا جوابی نیکو از کجا بیاورم تا پسند‌‌ تو باشد‌‌. هر د‌‌و، به یکد‌‌یگر و به سخن یکد‌‌یگر، از معبود‌‌ بازماند‌‌ه بود‌‌یم.»
تذکره‌الاولیا – عطار نیشابوری

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
فضیل عیاض