گفتند ایران نیا
لیلی خرسند
با موتور همه قارههای جهان را رفته، 64 کشور، از مکزیک با ترس این که سرش را نبرند، گذشته، در آفریقا درست همانجایی که ایستادن ممنوع بوده، پنچر کرده، جایی که خطر حمله حیوانات وحشی بوده، شبها در چادر خوابیده و بعضی از روزها با بیسکویت شکمش را سیر کرده ولی سفرش، از هند تا ایران را به پایان برده؛ اینها داستان سفر یک زن است، زنی که در ایران اجازه موتورسواری ندارد ولی حالا سومین زن موتورسوار برتر جهان است. صحبت از مارال یازرلو است، زنی که 16 سال پیش از ایران رفت و چند روز پیش باعنوان بهترین موتورسوار به ایران بازگشت.
یازرلو موتور سواری را از هفت سال پیش شروع کرده و حالا چهار موتورسنگین دارد؛ هارلی داویتسون، نایت رود هارلی، دوکاتی و بیامدبلیو که هر چهار تا 1200 سیسی هستند. او که مهمان فدراسیون موتورسواری ایران بود، زندگیاش را اینطور تعریف میکند: «مادرم اهل لاهیجان است و من در کلارآباد که قبلا یک روستای کوچک بود و الان شهر شده، بزرگ شدم. در سن 17 سالگی به تهران آمدم، لیسانسم را اینجا گرفتم و نزدیک به 16 سال است که در هند زندگی میکنم. فوقلیسانس و دکترایم را در رشته مدیریت بازرگانی در هندوستان گرفتم.»
او 12 سال پیش کارش را در یک کمپانی آغاز کرد و با پساندازش در این سالها هزینههای سفر را تامین کرده. مارال قبل از سفر با موتور سفری دیگر هم داشته: «67 کشور را با کولهپشتی رفتم و بعد تصمیم گرفتم با موتور این سفر را بروم.» سفری که نمیدانست پایانی خواهد داشت:«روز اول که روی موتور نشستم، ساعت 5 صبح مارس سال پیش، نمیدانستم که تا کجا میتوانم پیش بروم، چون در جاده هر اتفاقی میتواند بیفتد. من در چادر میخوابیدم و جایی را رزرو نکرده بودم. از طلوع خورشید و تا غروب خورشیده میراندم و شبها هر جایی که پیدا میکردم چادر میزدم. باید با خودم غذا حمل میکردم، چون بعضی از جادهها در آمریکای جنوبی، نه جایی برای ماندن دارند و نه رستوران. من پنج روز فقط بیسکویت خوردم، حتی سوپرمارکتی هم نبود که خرید کنم. بنزین را هم باید به خانههای روستاییها میرفتم و ازشان خواهش میکردم تا بنزین بدهند تا بتوانم به راهم ادامه دهم.» بعضی از جادهها حتی امکان چادر زدن هم نداشت: «شبها بهعلت باد شدید نمیتوانستم در صحرا چادر بزنم. باید به مدرسه میرفتم و اجازه میگرفتم تا آنجا چادرم را پشت دیوار بزنم. بادهای پاتاگونیا بهقدری شدید است که بعضی مواقع اجازه عبور و مرور ماشین و موتور نمیدهند. موقعی که من آنجا بودم، سرعت باد 80 کیلومتر بر ساعت بود، گفتند اگر به 90 یا 100 برسد نباید ادامه دهی، چون ممکن بود باد من و موتورم را با خودش ببرد.»
در شروع سفر قرار بود یک موتورسوار هندی عکاس و فیلمبردار مارال باشد تا مستند سفر را بسازنند اما: «متاسفانه ماههای اول سفر، من را تنها گذاشت. این آقا بهخاطر سختی سفر 12 کیلو وزن کم کرد و مشکل کمر و گردن پیدا کرد و به هندوستان بازگشت.» این سفر روزهای بد دیگری هم برای او داشته: «موقعی که در قطبجنوب بودم خیلی حالم بد بود، تب شدید داشتم و پنج روز نمیتوانستم چیزی بخورم. حتی اینقدر قوی نبودم که بتوانم روی موتور بنشینم.»
مارال قارهها را به این ترتیب رفته؛ آسیا، اقیانوسیه، آمریکایشمالی، آمریکایجنوبی، قطبجنوب، آفریقا و اروپا، هفت قاره: «بعضیها میگویند هفت قاره نداریم ولی من به تفکیک جهانی میگویم هفت قاره.» او سفر را از هند شروع کرده و اصرار داشته حتما در ایران، جایی که بهدنیا آمده این سفر به پایان برسد: «قبل از اینکه به ایران برسم، خیلی از دوستانی که صفحه اینستاگرام من را دنبال میکنند، مسیج دادند که بههیچوجه وارد ایران نشو. خیلی از مسیجها نسبت به ایران و دختری که میخواست با موتور سنگین وارد ایران شود، بدبینانه بود. من 16 سال در هند زندگی کردهام، همه رالیهای این کشور را شرکت کردهام، رکورد بیشترین کیلومتری که یک موتورسوار در هندوستان رفته، برای من است. ولی من یک ایرانی هستم و بهعنوان یک ایرانی این سفر را رفتم و میخواستم حتما سفرم در ایران بهپایان برسد.»
چیزی که مارال در ایران با آن مواجه شده، متفاوت از پیامهایی بوده که به او میرسیده: «وارد مرز که شدم، همه فکر کردند خارجیام، مسئولان گمرک که متوجه شدند ایرانی هستم و چه کاری انجام دادهام، عالی برخورد کردند، گفتند شما باعث افتخار ایرانی. برخلاف نگرانیهایی که دوستان داشتند من به مشکلی نخوردم. من از مرز تبریز آمدم، هرجا که برای بنزین میایستادم، میگفتند میشود در روستای ما یک دور بزنی.»
به زنان گواهینامه بدهید
در طول سفر مارال از طریق اینستاگرام با زنان دیگری در ارتباط بوده، زنان ایرانی که آرزویشان موتورسواری در جاده است. سوال بیشترشان این بوده که چطور میتوانند مثل او شوند، مارال میگوید: «دو شرط برای این کار وجود دارد، گواهینامه و موتور داشته باشی.» داشتن موتور راحت است اما زنان ایرانی نمیتوانند گواهینامه بگیرند: «خیلی از زنان دلشان میخواهد که در جادهها موتور سوار شوند.» مارال به این زنان و بقیه مردم توصیه میکند: «آدم باید آرزو داشته باشد، اگر آرزویی نداشته باشد نمیتواند زندگیاش را جلو ببرد. آرزو داشته باشید و تا زمانی که به آرزویتان نرسیدهاید، دست از تلاش برندارید.»
او برای اینکه زنان ایرانی به این آرزو برسند کمکشان میکند: «من از همه مسئولان میخواهم نگاهی دوباره به این موضوع داشته باشند. من بهعنوان زن ایرانی به این سفر رفتم. یکزن ایرانی رکوردار آسیا و خاورمیانه است، یک زن ایران سومین موتورسوار برتر جهان است.» مارال از مسئولان میخواهد به زنان ایرانی گواهینامه موتورسواری بدهند: «با هر قوانین و با هر پوششی که میخواهند گواهینامه بدهند ولی این کار را انجام دهند.»
البته او از زنان ایرانی هم میخواهد که قوانین را رعایت کنند: «هیچجای دنیا نمیشود با لباس تنگ موتورسواری کرد، حتی در اروپا که آزاد است، اجازه نمیدهند با لباس تنگ موتور سوار شوی. من در بعضی از ویدئوها دیدهام که خانمی روی موتور است و هم بچه کوچک را نگه داشته و هم سلفی میگیرد. نمیشود روی موتور از این کارها کرد یا تکچرخ زد.»
مارال از اینکه ایران زنان موتورسوار حرفهای دارد، تعجب کرده: «آنها سورپرایزم کردند، حتی میتوانند مسابقات جهانی شرکت کنند.» توصیهای که او برای پیشرفت زنان میکند، آموزش است، نه آموزشی که بعضیها در خیابان میبینند، آموزش زیر نظر مربیان حرفهای.
ترسیدم سرم را ببرند
مارال دو خاطره هم از این سفر دارد؛ خاطرههایی که نمیشود گفت تلخ هستند: «در مکزیک یک موتورسوار را با خانمش دیدم. از من خواست که شب به خانهشان بروم. دعوتشان را قبول کردم. دم خانه چند نفر که چاقوهایشان را به شلوارهایشان بسته بودند، به جمع ما اضافه شدند. من خیلی ترسیده بودم. یکی از دوستان مکزیکیام گفته بود که مافیا برای تعیین رئیس، سر میبرند. من در آن صحنه میترسیدم سرم را ببرند اما تصورم اشتباه بود.» او یک خاطره تلخ هم از جادههای آفریقا دارد: «در یک چالهای افتادم و صدای خالی شدن باد چرخ جلو آمد. درست جایی این اتفاق افتاد که تابلو ایست ممنوع زده بودند. آنجا خطر حمله حیوانات وحشی را داشت. مجبور شدم با همان چرخ 70 کیلومتر برانم.»