
جوان بازیگر به اتهام سرقت از ورزشکاران دستگیر شد
بازیگری در نقش سارق

الهه فراهانی | روزنامهنگار
حتی بازیگر شدن هم نتوانست پسر جوان را از طالع شومی که در انتظارش بود نجات دهد. او که پدرش مافیای موادمخدر و عمویش یک جنایتکار بود، در نهایت مثل آنها به خلاف روی آورد و یک دزد حرفهای شد؛ دزدی که گوشی ورزشکاران را سرقت میکرد.
به گزارش همشهری، چند روز قبل 2پسر جوان که ماسک بهصورتشان زده بودند در یکی از خیابانهای تهران به جوانی که گوشی آیفون در دست داشت حمله کردند. آنها قصد سرقت گوشی را داشتند اما پسر جوان یک کاراتهباز حرفهای بود که مچ سارقان را گرفت و نقشه آنها را ناکام گذاشت. جوان ورزشکار حتی فرصت فرار به سارقان نداد و با لگد به موتور آنها زد و هر دو نقش بر زمین شدند. در این شرایط شاهدان با پلیس تماس گرفتند و به این ترتیب سارقان موبایلقاپ دستگیر شدند. متهمان که از مجرمان سابقهدار هستند در بازجوییها به سرقتهای سریالی اقرار کردند و در ادامه برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
گفت و گو
انگیزه عجیب
یکی از سارقان بازیگر تئاتر است اما مدعی است که طالع سیاهی که خانوادهاش را در برگرفته، او را به این راه کشانده است.
از خانوادهات بگو. مگر چه شرایطی داشتند؟
محیطی که در آن بزرگ شدم آلوده بود. پدرم مافیای موادمخدر بود. در زمینه خرید و فروش اسلحه هم فعالیت داشت. به همین دلیل مادرم از پدرم جدا شد. خانواده مادرم فرهنگی و تحصیلکردهاند برعکس خانواده پدریام. البته یک دلیل دیگر هم وجود دارد که باعث شده من الان اینجا باشم.
چه دلیلی؟
شکست عشقی. من عاشق دختری بودم که قرارمان ازدواج بود. او هم عاشق من بود، وقتی مرا روی صحنه تئاتر میدید، تشویقم میکرد اما خانوادهاش با ازدواج ما مخالفت کردند. میدانید چرا؟ چون پدرم قاچاقچی اعدامی بود. بعد از مدتی دختر موردعلاقهام با یک ورزشکار ازدواج کرد. از همان زمان نسبت به مردان ورزشکار، کینه عجیبی به دل گرفتم.
برای همین از ورزشکاران سرقت میکردی؟
بله. دلم میخواست حالشان را بگیرم.
سرنوشت پدرت به کجا رسید؟
در زندان است. چند سال قبل با محموله هروئین و شیشه دستگیر شد. 3 اسلحه هم همراهش بود. دادگاه حکم اعدام به او داد اما آنقدر رفتیم و آمدیم تا اینکه حکم اعدام او شکسته و به حبس ابد تبدیل شد. باز هم درخواست عفو کرد تا اینکه در نهایت حکمش شد 25سال حبس. هرچند سند گذاشت و آزاد شد اما در یکی از خیابانهای جنوب تهران با افرادی درگیر شد و آنها را به رگبار بست. خوشبختانه همه زنده ماندند و پس از این اتفاق، پدرم دوباره دستگیر و روانه زندان شد.
از شیوه و شگرد سرقتهایتان بگو.
در خیابانها پرسه میزدیم و مردان ورزشکاری را که آیفون داشتند شناسایی میکردیم و گوشیهایشان را میقاپیدیم.
خودت هم ورزشکاری؟
کشتی و کیکبوکسینگ کار میکردم. درست است در خانواده خلافکار بزرگ شدهام اما بازیگر تئاتر هستم؛ طالع سیاه خانوادهام مرا به این راه کشاند.
حرف آخر؟
به جان مادرم، به محض اینکه آزاد شوم، توبه میکنم و دور خلاف را خط میکشم. کار تئاتر را بهصورت حرفهای ادامه میدهم. همه داییهایم فرهنگی و آدم حسابی هستند. یکی از آنها نویسندگی میکند و دیگری گروه استعدادیابی تئاتر دارد. پای مادرم را میبوسم و یک انسان دیگر میشوم.