به زندان افکندن بزرجمهر
کسری دستور داد تا بزرجمهر را در خانهای کردند سخت تاریک چون گوری و به آهن گران او را ببستند و هرروز 2قرص نان جو، یک کفه نمک و سبویی آب او را وظیفه کردند و مشرفان گماشت که انفاس وی میشمردند و بدو میرساندند.
2 سال به همین روال گذشت. ظاهر بزرجمهر تغییر نکرد. از او پرسیدند سبب چیست؟ بزرجمهر گفت: «نخست ثقه درست کردم که هر چه ایزد عزّ ذکرُه تقدیر کرده است، باشد. دیگر به قضای او رضا دادم. سوم پیراهن صبر پوشیدهام که محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست. چهارم اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبایی را به خود راه ندهم. پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار بَتر از این است شکر کنم. ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد.» آنچه رفت و گفت به کسری رسانیدند. با خویشتن گفت چنین حکیمی را چون توان کشت و آخر بفرمود تا او را کشتند و مُثله کردند. و وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ.
تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض