حاشیهنگاری از سریال پرحاشیه این روزها؛ «پدر»
یک کمدی ناخواسته
نیلوفر ذوالفقاری
شبکه2 هر شب سریالی را روی آنتن میفرستد که از همان نخستین قسمت، دستمایه حرف و حدیثهای بینندگان شد. داستان سریال، ماجرای عشق و ازدواج دختری پر شروشور و پسری مذهبی است.
اختلافات اعتقادی و فرهنگی این دو جوان و خانوادههایشان، اتفاقات هر قسمت سریال را شکل میدهد. حاشیههای این سریال آنقدر زیاد است که حالا ویدئوهایی از بخشهای جنجالی آن در فضای مجازی دستبهدست میشود. اما گافها و حاشیههای این سریال فقط همانها نیست که بیشتر ما در فضای مجازی دیدهایم و تعداد آنها بیشتر است. حالا این جنجالها باعث شده نام سریال بیشتر شنیده شود و خیلیها از روی کنجکاوی هم که شده، هر شب به تماشای آن بنشینند.
وقتی حامد از پنجره بیرون میپرد
بیشترین انتقاد به سریال پدر، غلوآمیزبودن سکانسهاست. اوج این بزرگنمایی در سکانسی اتفاق میافتد که حامد، پسر مذهبی و معتقد داستان در یکی از کلاسهای دانشگاه توسط لیلا و دوستانش دست انداخته شده و احساس میکند در فضای گناه قرار گرفته است. از رفتار عجیب و غریب دختران دانشجوی سریال که بگذریم، پریدن حامد از پنجره برای فرار از گناه دیگر بیش از حد غیرقابل باور است! نمیدانیم چرا حامد راه خروج از کلاس را در پیش نگرفت؟ خیلی از بینندگان در فضای مجازی درباره مصنوعیبودن این صحنه حرف زدهاند. بهنظر میرسد سازندگان سعی کردهاند از حامد، نمونه یک جوان سربهزیر بسازند اما نتیجه، ناموفق و بیشتر باعث خنده بینندگان شده است. بعد هم که حامد با جوانمردی، تقصیرها را گردن میگیرد تا لیلای قصه از دانشگاه اخراج نشود.
دنیای غیرواقعی و ماجراهای خیلی اتفاقی
یکی از گافهای سریال، صحنهای است که یکی از دختران به زور مشغول عکسگرفتن از همکلاسی خود در دانشگاه است. سؤال اصلی این است که چطور میتوان در برابر عکسگرفتن به اجبار، تا این اندازه منفعل بود و هیچ کاری نکرد؟ مثلا نمیتوان به راحتی چهره را با دست پوشاند تا اتفاقات بعدی نیفتد؟ صحنه دزدیدن سؤالهای امتحانی از روی میز استاد هم بحثهای زیادی بهوجود آورد که چطور دانشگاه تا این حد به حال خود رها شده است؟ فضایی که بهعنوان دانشگاه تصویر شده شباهت چندانی به وضعیت واقعی ندارد و مصنوعی بهنظر میرسد. خیلی از ماجراهای سریال به شکل غیرمنطقی فقط برای باز کردن راه برای اتفاقات بعدی است یا همزمانیهای عجیب و غریب دارند؛ مثلا وقتی پدر لیلا، سند خانه را بهعنوان وثیقه به بازداشتگاه میبرد و بلافاصله در صحنه بعد، شاهد ضبط و مصادره سند هستیم.
تحول بزرگ در 3ثانیه!
لیلا که در ناز و نعمت بزرگ شده و عادت به رعایت ادب و احترام حتی نسبت به پدر و مادر خود ندارد، ناگهان و در یک چرخش 180درجهای، فقط با دیدن بیرون پریدن حامد از پنجره متحول میشود! این یکی از مصنوعیترین صحنههای سریال است که البته مقدمه سکانسهای غلوآمیز بعدی هم هست. لیلا وقتی از شوک این عشق ناگهانی بیرون میآید جمع دوستان و مهمانیها را کنار میگذارد و تمام توان خود را روی راضیکردن حامد برای ازدواج با او میگذارد تا جایی که سراغ مادر حامد هم میرود و از او میخواهد او را دختر خود و عضوی از خانواده بدانند.
یک خواستگاری نافرجام
بعد از اینکه به شکل عجیب و غریبی خانواده حامد با آرامش و رضایت به خواستگاری لیلا میروند، خانواده لیلا با پرخاش و بیادبی آنها را از خانه بیرون میکنند. اما این اوج قسمتی نیست که تماشا میکنیم! لیلا با پریشانی و حالخراب با حامد تماس میگیرد و از اتفاقات پیش آمده ابراز ناراحتی میکند. پیشنهاد حامد برای آرامشدن او، قرآن خواندن است. اما لیلا میگوید بلد نیست و این بار قرار میشود حامد از پشت تلفن برایش قرآن بخواند. لیلا هم با صدای او به آرامش میرسد و در خواب فرو میرود!
پلاکها تغییر میکنند
پدر و مادر علی سوار خودروی مشکیرنگ خود در حال حرکت هستند، صحنهای از روبهرو پلاک ماشین را نشان میدهد که شماره آن کاملا خواناست. چند دقیقه صحبتهای بازیگران این دو نقش را با هم میشنویم و بعد وقتی علی، پدر حامد از خودرو پیاده میشود و ما پلاک عقب ماشین را میبینیم، تازه متوجه میشویم که یک خودرو میتواند 2پلاک متفاوت داشته باشد. شاید این گافها از دید سازندگان یک سریال کوچک بهنظر برسد اما از چشم تیزبین بینندگان پنهان نمیماند.
نویسنده سریال میگوید
شوخی میکنند چون سریال دیده شده
حامد عنقا که این روزها انگشت اتهام برای حاشیههای متنی سریال پدر به سوی اوست، درباره اینکه چرا بعضی صحنههای اثر عجیب و غیرواقعی هستند و دستمایه شوخی شدهاند میگوید: «وقتی میبینم با سریال شوخی میکنند به این نتیجه میرسم که کار دیده شده و مورد توجه قرار گرفته است. ضمن اینکه گروههای سازنده کلیپهای خندهدار و سرگرمکننده درباره سریال پدر، در مورد آثار دیگر هم از این کلیپها میسازند». عنقا میگوید که حتی برای صحنه بیرون پریدن حامد از پنجره، تعداد زیادی پیام از جوانانی دریافت کرده که با این موضوع ارتباط برقرار کرده و تحتتأثیر قرار گرفتهاند. او معتقد است که وقتی از غیرواقعی بودن اتفاقها حرف میزنیم باید به یاد داشته باشیم که شاید اتفاقی که در یک کوچه هرگز نیفتاده، در کوچه دیگری رخ بدهد و ما از آن بیخبر باشیم.
براساس یک داستان واقعی
تا همین هفته پیش هنوز خیلیها میگفتند شخصیت حامد از روی داستان زندگی حامد عنقا، نویسنده سریال خلق شده است. هنوز این خبر تأیید نشده که اتفاق دیگری میافتد.«من لیلای سریال پدر هستم»؛ این جمله را چند روز پیش نازنین پیرکاری جلوی دوربین برنامه ایرانیوم میگوید و وقتی تعجب مجید افشاری، مجری برنامه را میبیند، اضافه میکند: «من دانشجوی سال دوم روانشناسی در دانشگاه تهران مرکز بودم. عاشق پسر مذهبی دانشگاه شدم که هیچکس فکر آن را نمیکرد. طی6 ماه بارها از همسرم خواستگاری کردم اما او میگفت ما تناسبی با هم نداریم». آنطور که پیرکاری میگوید آن روزها بازیگر و مجری تلویزیون بوده، ظاهر هنری و شر و شوری داشته و عاشق متانت و نجابت همسرش شده که با بقیه متفاوت بوده است؛ «به بهانه جزوه مدام از او میخواستم شماره تلفنش را بدهد اما میگفت جزوهها را از همکلاسی دیگری بگیرم. بالاخره شماره را گرفتم و از همان وقت، چندین بار در روز با او تماس میگرفتم و ابراز علاقه میکردم. همسرم میگفت ما نهتنها از نظر ظاهری تناسبی نداریم، بلکه هیچ شناختی بین ما وجود ندارد. من گفتم ظاهرم را درست میکنم و او یکماه فرصت خواست به شرط آنکه در این مدت تماس نگیرم اما طاقت نداشتم و هر روز زنگ میزدم و میپرسیدم: «فکرهایتان را کردهاید؟» تا اینکه بالاخره همسرم خبر داد که قصد دارند برای خواستگاری به خانه ما بیایند.»
درست مثل داستان سریال پدر، خانوادههای این دو جوان هم اختلاف فرهنگی زیادی با هم داشتند و 4سال طول کشید تا ازدواج سر بگیرد. پیرکاری میگوید: «همسرم مثل حامد قصه مدام از من میپرسید مطمئنی؟ و من نسبت به تصمیمام کاملا مطمئن بودم».