
تأملی بر فرامتن حوادث سوریه

محمدمهدی ایمانیپور؛ رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
چنان که پیشبینی میشد، مذاکرات آشکار و پنهان گروه تحریرالشام با مقامات رژیمصهیونیستی درخصوص عادیسازی روابط دمشق و تلآویو مانع از شکلگیری منازعات داخلی مزمن و دامنهدار در حوزه شامات نشد و نشانههای جنگ داخلی در سایه فقدان یک حکومت مرکزی و مستقل خود را یکی پس از دیگری عیان ساخته است. تقلیلدادن منازعات جاری در سوریه به ابعاد میدانی و اختلافات سطحی و مقطعی نوعی آدرس گمراهکننده و ناقص است که از سوی منابع صهیونیستی و آمریکایی به افکار عمومی سوریه، منطقه و جهان مخابره میشود. لازم است کمی از این روایتگری میدانی ناقص فاصله بگيريم و روی ابعاد فرامتنی تحولات جاری در سوریه متمرکز شویم. در این خصوص 3نکته اساسی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد.
نخست اینکه طی دهههای گذشته و اخیر «تجزیه منطقه براساس مؤلفههای قومیتی» حکم یک راهبرد کلان و بلندمدت را در سیاست خارجی آمریکا و رژیم صهیونیستی پیدا کرده است. تبدیل شکافهای مذهبی و قومیتی به تضادهای ماهوی و در نهایت تبدیل آنها به خمیرمایههای جنگ داخلی همان چرخه نانوشته اما ملموسی است که از سوی اتاقهای فکر دشمن طراحی شده است و هر روز ابعاد تازهتری از آن نمایان میشود. جو بایدن، رئیسجمهور سابق آمریکا در سال2006میلادی(زمانی که هنوز در کسوت یک سناتور در کنگره آمریکا حضور داشت) تجزیه کشورهای منطقه براساس انگارههای قومیتی و مذهبی را در قالب طرح «فدرالیزه کردن منطقه» مورد توجه و تأکید قرار داد. این طرح خطرناک تبدیل به یک «مبنا» در سیاستگذاری مداخلهگرایانه منطقهای واشنگتن و تلآویو شده است و اساسا حضور دمکراتها یا جمهوریخواهان تأثیری در اصل پیشبرد آن ندارد.
نکته دوم معطوف به «بحران زیست دشمنان» در حوزه جغرافیایی و تمدنی جهان اسلام است. اگر تصور شود با پذیرش مطالبات دشمنان و حرکت بهسوی همزیستی و پذیرش الگووارههای حکمرانی از سوی آنها میتوان مانع از تحقق این بحرانهای طراحیشده و ساختگی شد، سخت در اشتباه خواهیم بود! سنجش نسبت «انعطافپذیری دمشق در قبال واشنگتن-تلآویو» با «تصاعد بحرانهای کنونی» در این کشور مثال نقض عینی این گزاره ادعایی و خطرناک محسوب میشود. صورتمسئله چندان پیچیده نیست؛ آمریکا و رژیمصهیونیستی اساسا بدون خلق و تثبیت بحران در منطقه قدرت توجیه مداخلهگرایی مزمن خود بر منطقه را از دست خواهند داد. در این معادله «میزان تبعیت حکمرانان و کشورها» از سیاستهای دستوری دشمنان محلی از اعراب ندارد. ایجاد گرههای کور امنیتی و قومیتی و تبدیل آنها به منازعات خونین قرار نیست با تن دادن به خواستهها و مطالبات واشنگتن و تلآویو تحقق پیدا کند!
نکته سوم مربوط به آیندهنگاری تحولات منطقه براساس واقعیات راهبردی و فرامتنی موجود است. جهان اسلام امروز 2راه بیشتر پیشرو ندارد؛ یکی اینکه ویژگیهای متفاوت قومیتی و مذهبی را بنابر نگاه قرآنکریم به مبنایی جهت «شناخته شدن» و متعاقبا «همگرا شدن» در برابر تهدیدات مشترک دشمنان قرار دهند و مانع از تبدیل«تفاوتها»به «اختلافات» شوند. تنها منظومهای که میتواند به این ویژگیهای ظاهرا متفاوت هویتی «مشترک» و «فرصتساز» دهد «تمدن نوین اسلامی» است. درک اهمیت این نگاه تمدنساز و حرکت بهسوی شکلگیری آن تنها باطلالسحر واقعی دشمنان در برهه حساس و سرنوشتساز کنونی محسوب میشود. اما راه دوم تن دادن تکتک بازیگران به ادغام در مدل حکمرانی پرتنش و بحران زیست غربی-صهیونیستی در جهان اسلام است. نتیجه این انتخاب برای موجودیت منطقه دهشتناک خواهد بود. امروز زمان عبرتگیری از تحولات سوریه است؛ کشوری که تا یکماه قبل دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و سران اتحادیه اروپا از آن بهمثابه یک «الگوی مطلوب» در عرصه حکمرانی ملی و منطقهای یاد میکردند!