روی پل، کنار ویترین جنب پاساژ با ساز نو و آواز کهنه
خبرت هست که در شهر صدا پنهان شد
مسعود میر/روزنامه نگار
این چند روز که حرف از کنسرت خیابانی نقل محافل شده نمیتوان یاد بعضی نفرات را در گردش فصول و هارمونی خیابانها زنده نکرد؛ آنهایی که حاکمان مطلق پیادهروها هستند و استاد دلبری با صدا و سرقت خیال از ازدحام به کنج خلوت خاطرات.
آنها ممتازترین و پرطرفدارترین دستفروشهای شهر هستند که در بساطشان ترانه و ملودی حراج است و امید به ادامه زندگی و تماشای فردا با نت دیروزها نواخته میشود. نوازندگان خیابانی بیخیال قانون و فراخوان اینستاگرامی و مساعدت مسئولان در خیابانها هستند. آنها شمعهای کم نور اما همواره مشتعل آواز و موسیقی بر پیکره شهر هستند؛ از همان روزهایی که واژه موسیقی برای بسیاری از مسئولان حتی نانوشتنی بود تا امروز که برای سبقت گرفتن در برپایی یک رویداد موسیقایی، بین مسئولان ماراتن به راه افتاده است. خیابانیها هنوز هم بر سازهایشان زخمه میزنند و حنجرههایشان پیشمرگ گوش رهگذران است، تابستان، پاییز، زمستان، بهار و دوباره تابستان... .
لایک به سلطان قلبها
باید تعارف را کنار گذاشت و رفت سر اصل مطلب. الان دیگر برای حمل ساز کسی زیر ذرهبین نگاه مأموران نمیرود و دیگر برای زمزمه آوازهای ایرج در فیلمهای فردین هم کسی غیرتی نمیشود. انگار رسیدهایم به یک تهنشینی قابلتحمل بعد از یک طوفان در برخورد با صدا و ساز و یاد. حالا چندسالی هست که میشود کنار بعضی پیادهروها جوانهایی را دید که هنوز با نوستالژی سلطان قلبها بلیت شانسشان را میفروشند و رهگذران را مجاب میکنند تا اسکناسی از جیب دربیاورند. آنها با شلوار جین و تی شرت و سازهایشان از وسط معرکه فیلمفارسیها بیرون زدهاند و حالا در تهران دهه 90 خورشیدی، بیخیال سیاه و سفید روزگار دنبال یک لقمه نان میگردند.
یاسر که بهگفته خودش 5سالی است در حوالی یک ساندویچی معروف ساز و صدایش را با آوازهای پرطرفدار او کوک میکند بهانه انجام کارش را بیکاری میداند؛ «بالاخره با خودم کنار آمدم و زدم به خیابان. اوایل فقط ساز میزدم اما خیلی زود متوجه شدم مردم آواز را بیشتر میپسندند و حالا هم میزنم و هم میخوانم.» درآمدش را فاش نمیکند اما میگوید با پول خرد زندگی را گذراندن کار راحتی نیست اما خدا را چه دیدی شاید ما هم گنج قارون نصیبمان شد.
اعتراض؟ کدام اعتراض
«این روزها اعتراض پرفروشترین کالای بازار است اما اهالی موسیقی چند دهه است که با این واژه اخت شدهاند. اعتراض اهالی هنر بهخصوص جماعت اهل ساز و آواز هزار و یک دلیل داشته و دارد اما وقتی صدای خیابان میشود صدای عمومی، حرف جماعت نوازنده و خواننده خیابانی میشود ساز ناکوک که شاید در نقاط دیگر دنیا موزیسینهای خیابانی رگههای اعتراض را پیگیری کنند اما در ایران از این خبرها نیست.
درواقع موضوع ما اصلا اعتراض نیست بلکه کسب درآمد است. اعتراضی هم اگر باشد از جانب بعضی مردم است و معدودی از خدمتگزاران نیروی انتظامی که ناگهان تاریخ در ذهنشان عقبگرد میکند و بساط ما را به هم میریزند.» این حرفهای پسری است که در نخستین و فعلا آخرین جشنواره موسیقی خیابانی تا پای فینال رفته و البته از سال گذشته از خیابان به رستوران کوچ کرده است.
امید افخم به همشهری میگوید: «البته فراموش نکنید که بعضی هم در خیابان نوازندگی میکنند که اصلا نیاز مالی ندارند. این افراد بیشتر از کسب درآمد، روی تجربه کسب کردن و نوعی ارضای شخصی برای اجرای عمومی متمرکز هستند. این افراد البته به موسیقی نگاه جدیتری هم دارند و مدام بر بازخوانی کارهای آشنا به گوش مخاطبان اصرار ندارند. در بین این گروهها و دستهها میتوان اجراهای ناب و درجه یکی را ردیابی کرد که در این وانفسای تکرار و کپیکاری غنیمتی به شمار میآیند.»
قانون برای کی؟ مجوز برای چی؟
«اجرای موسیقی خیابانی در ایران مشکل است. قانونگذار مجوزی نداده که اهل این حرفه بتوانند به راحتی کار کنند و از طرفی قانونی هم برای ممانعت از فعالیت نوازندگان و خوانندگان خیابانی نداریم اما جالب اینکه گاهی مخالفتهای سلیقهای با بچهها سبب برهم خوردن کارشان میشود.» این حرفهای حمید است که با گروه 4نفرهاش یک سالی میشود که جلو ویترین مبهوتکننده یکی از بزرگترین فروشگاههای لوازم خانگی شهر پیادهرو را غرق صدا میکند.
سؤال از او درباره بعضی گروهها که میتوانند دل مغازهداران را بهدست بیاورند و جلو مغازهها بهصورت دائم صدایشان را به خیابان بپاشند با جواب غافلگیر کنندهای همراه است؛ «ما با صاحب مغازه یا پاساژها حرف میزنیم. بعضیشان از ما طلب پول میکنند و در واقع میخواهند شریک دخل اندک ما باشند و بعضی معتقدند همین معرکه ما با ساز و آواز میتواند مشتریها را بهسوی مغازهشان بکشاند. خلاصه هر جا و هر مغازه و فروشگاه قلق خودش را دارد.»
درامز در خیابان؟ خلق در پستو
بعضی نوازندگان خیابانی تجهیزات جالب توجهی دارند؛ از سازهای میلیونی تا باندهای پخش صدای آنچنانی. اما واقعا این گروههای خیابانی چقدر در زیرمجموعه اهالی موسیقی خیابانی جا میگیرند؟ امید افخم میگوید: «راستش تصور من از موسیقی خیابانی اجرا با یکی، دو ساز است و اصلا نمیفهمم درامز زدن در خیابان چقدر با واژه موسیقی خیابانی همخوانی دارد. تا جایی هم که اطلاع دارم این گروهها بیشتر برای جلب مشتری فعالیت میکنند.»
او همچنین درباره اجراهای خیابانی متفاوت و با تجهیزات حرفهای در دیگر کشورها هم میگوید: «ذات موسیقی خیابانی شبیه همان اجراهایی است که بسیاری ازما در شهر دیدهایم. یک یا دو نوازنده و البته همراهی با رنگ صدایی که سرعت رهگذران را کم کند. این روش حتی در بعضی دانشگاههای خارج از کشور بهعنوان واحد درسی ارائه میشود و دانشجویان باید چند اجرای خیابانی را تجربه کنند.»
موضوع دیگر در بحث نوازندگی خیابانی به تجربهها و خلق آثار گوشه میزند؛موضوعی که شاید در وضعیت فعلی این اجراها چیزی نزدیک به هیچ باشد. کاوه که از ابتدای تابستان با آکاردئونش یکی از پلهای عابر پیاده مرکز شهر را قرق کرده و رهگذران گرمازده را با ساز و آوازش به خنکای خاطرات میفرستد درباره چرایی اجرای کارهای تکراری توسط نوازندگان خیابانی میگوید: «من همیشه رؤیای استیج داشتهام و در این سالها دهها ملودی ساختهام و ترانه سرودهام اما وقتی کسی من را نمیشناسد برای همین چند ثانیه پا سست کردن و گوش دادن هم تردید میکند پس بهناچار پناه میبریم به همان ملودیها و آوازهایی که رفاقتشان با گوشها دیرینهتر است.»
کاوه البته آثار بعضی خوانندگان متاخر را هم که به قول خودش مگاهیت شدهاند، اجرا میکند و میگوید: «مردم صدای خوب را به راحتی تشخیص میدهند و آنقدر که به صدای خوب واکنش مثبت دارند به نوازندگی خوب کاری ندارند. من هم همان چیزی را که مردم میخواهند بشنوند، میخوانم تا خرج آرزوهایم را دربیاورم.»
صدای سازها و حنجرههای استعداد بلند است. شهر اما بسیار شلوغ است و میتوان این نواهای خوشایند را به راحتی شنید. غروب تابستانی مثل همیشه دیر از راه رسیده و آفتاب امید تا فردا به مرخصی میرود. در این شهر میشود با یک بوق از همه ملودیها دست شست. صدا در شهر بسیار است؛ صدای شنیدنی اما نه...