
برادر شهید رضا امینی روایت می کند:
امیرعلی پر از شوق زندگی بود

زهرا بلندی؛ روزنامهنگار
در واپسین روزهای بهاری، شهرک چمران هدف موشکهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت و به خزان نشست. در این فاجعه، یک خانواده همه چیزش را از دست داد؛ رضا امینی و پسر ۱۱سالهاش، امیرعلی امینی، هر دو در کنار هم شهید شدند.
علی امینی، برادر شهید رضا امینی و عموی شهید امیرعلی امینی در روایت آن روز میگوید: «کاری از دستمان برنمیآمد. فقط دلنگرانی بود و دلهره. از صبح، چشمانتظار یک تماس، یک نشانه، یک خبر. تا اینکه حدود ساعت پنج عصر، تماس گرفتند؛ گفتند پیکر امیرعلی را از زیر آوار بیرون کشیدهاند. پیکر به بیمارستان شهید چمران منتقل شده بود؛ باید هویت را تأیید میکردم. در تمام آن لحظات نفس کشیدن برایم سخت شده بود. روبهرویم، پیکر بیجان پسری که هنوز صدای خندهاش در خانه میپیچید. برادرزاده یازدهسالهام که از سنش جلوتر بود؛ درسخوان، ورزشکار، اذانگو، آرام و عمیق. نه از سر اغراق و نه بهخاطر شهادتش که واقعاً متین بود. از سوی دیگر بین پیکرهایی که از زیر آوار بیرون کشیده شده بودند، اثری از برادرم رضا ندیدم. تصاویر گنگ و غیرقابل شناسایی بود. دچار بیپناهی محض شده بودم. چارهای جز این نبود که منتظر آزمایش DNA بمانیم.»
او در ادامه از خاطراتشان با آنها یاد میکند و میگوید: «تحمل ندیدنشان، سختتر از هر چیزی است. امیرعلی را که میدیدم، همیشه از او میخواستم فرمهای تکواندو را اجرا کند. با دقت و ذوق حرکت میزد. رضا، همیشه بشاش بود. اهل خنده، اهل بازی با بچهها، کریهای ورزشی، شیطنتهایی که فقط از پدری همدل برمیآمد. هر وقت همگی در خانه مادرم جمع میشدیم، عین یک بچه، مینشست وسط بچهها و همبازیشان میشد. من دو دختر همسنوسال امیرعلی دارم. اینروزها نگاهشان که به دیوار میخورد، به جای خنده، دلتنگی از چشمهایشان سرازیر میشود. نبودن رضا و امیرعلی مثل خلئی بیانتها در خانه و دلهایمان افتاده است.»