
سفر به دیار شهریاران
شهریار بلوکی است از بلوکات تهران که در یک منزلی آن واقع است

مهلا داریان / دبیر سرزمین من
اگر رد پای کاروانیان جاده ابریشم را در دشتهای اطراف تهران دنبال کنید، به آخرین ایستگاه آن در تهران بزرگ که روزگاری دهی کوچک بود میرسید، جاییکه امروز نامش شهریار است؛ نقطهای که هنوز بوی عبور کاروان و غبار تاریخ در کوچهپسکوچههایش حس میشود.
در روزگار شکوه جاده ابریشم، مسیر کاروانها از نواحی جنوبی تهران امروز، همچون کهریزک و ورامین آغاز میشد. کاروانها پس از عبور از این نواحی، راه خود را بهسوی رباطکریم و شهریار ادامه میدادند؛ مناطقی که در آن زمان، سکونتگاههایی کوچک اما پرجنبوجوش در حاشیه کویر بودند. کاروانسرای شاهعباسی، در مسیر ساوه، یکی از توقفگاههای مهم این مسیر بهشمار میرفت.
با گسترش تهران و بلعیدهشدن روستاها و باغستانهای پیرامون، شهریار نیز آرامآرام رنگ از گذشته شست و به حاشیه کلانشهری بدل شد که شتابزدگی آن، فرصت ایستادن و گوشسپردن به صدای تاریخ را از رهگذران ربود. اما اگر کمی چشم ببندی و باد گرمی از سمت دشت وزیدن بگیرد، شاید هنوز بتوانی صدای زنگ کاروان را از دوردستها بشنوی؛ صدایی که از خاک بلند میشود، از سنگهای فرسوده دیوارها، از آجرهای خاموش کاروانسرایی که حالا سایهاش هم بر زمین نیست.
در کتاب «بستان سیاحه» اثر فارسی حاجزینالعابدین شیروانی که کتابی است مشتمل بر اطلاعات بسیار متنوع جغرافیایی و تاریخی آمده است:
«شهریار بلوکی است از بلوکات تهران که در یک منزلی آن واقع است. آبش فراوان و هوایش معتدل و خاکش نیکو است»
در ادامه مطلب، نویسنده به قلل و دشتهایی اشاره میکند که چشمانداز شهریار را در میان باغستانهای گسترده و مزارع پرمحصول تعریف کردهاند. این منطقه که در مسیر تاریخی عبور کاروانها بهسوی قزوین و غرب ایران قرار داشته، به واسطه منابع آبی زیرزمینی و قنوات متعدد، از دیرباز محل کشت انواع میوهها و محصولات کشاورزی بوده است.
شهریار، با قدمتی که ریشه در دوران ساسانی و حتی پیشتر دارد، یکی از خوشنامترین بلوکات تهران محسوب میشده؛ منطقهای که در تقسیمات تاریخی گاه بهعنوان حاشیه ری و گاه بهعنوان حوزهای مستقل شناخته میشد. شهرهایی همچون علیشاهعوض (که امروزه نیز به واسطه تأسیس زودهنگام شهرداری در سال ۱۳۳۳ شناختهشدهتر است)، صباشهر، فردوسیه، شهرقدس و وحیدیه، همگی زیرمجموعههایی از این شهرستان سرسبز بهشمار میآیند.
شهریارِ امروز، با وجود توسعه شهری، همچنان بخشی از حافظه باغهای انگور، هلو، شلیل و انار است؛ جایی که هنوز میتوان لابهلای شاخههای درختان کهنسال، پژواک تاریخ را شنید.
وجه تسمیه «شهریار» نیز خود روایتی دیرینه دارد. این نام، برگرفته از واژهای فارسی و اصیل است؛ ترکیبی از «شهر» بهمعنای دیار و آبادی، و «یار» یا «دار» بهمعنای نگهدار، دوست یا فرمانروا. در ادبیات فارسی، «شهریار» همواره بهمعنای پادشاه، سرور یا نگهبان شهر بهکار رفته است؛ همانگونه که در شاهنامه فردوسی، لقب بسیاری از شاهان و پهلوانان بوده است.
گفته میشود نامگذاری این منطقه با عنوان «شهریار»، اشارهای است به ویژگیهای ممتاز آن در گذشته: زمینی حاصلخیز، مردمی سختکوش و باغهایی آباد که شایسته فرمانروایی و توجه بزرگان بودهاند. برخی منابع بر این باورند که در دوران صفویه یا قاجار، این ناحیه از چنان رونق و موقعیتی برخوردار بود که آن را «شهریار» خواندند؛ شهری سزاوار پادشاهی یا جایگاهی برای شهریاربودن.
در این شماره «سرزمین من» به شهر فرمانروایان نامدار سفر کردیم؛ جاییکه جادههای کهن، هنوز ردپای کاروانهای ابریشم را در خود حفظ کردهاند، و درختان پربار باغهایش، حافظه روزگاران شکوه و آرامشاند. شهریار با آنکه امروز در هیاهوی کلانشهر تهران نفس میکشد، هنوز بوی خاک بارور، عطر خوش شکوفههای آلو و سایهسار تاکستانهایش را از یاد نبرده است.
در این سفر، از کوچهباغهایی گذشتیم که تاریخ را آهسته زمزمه میکنند؛ به دیدار کاروانسرای شاهعباسی رفتیم که روزگاری ایستگاه امان بود، در مسیر راههای دور و پرخطر با مردمانی همکلام شدیم که ریشه در زمین دارند و خاطراتشان گره خورده با فصلها، آبها، و عبور کاروانها.