قصههای کهن
همه چیز را همگان دانند
در روزگار خسرو(انوشیروان) فرستادهای رسمی از روم به دربار آمد. انوشیروان برای آنکه نزد فرستاده روم به وزیر باتدبیر و هوشمند خود، بزرجمهر مباهات کند و به او بگوید که من وزیری با فراست و دانا دارم، به بزرجمهر گفت: «تو همه چیز را میدانی و به آنها آگاهی. درست است؟» بزرجمهر پاسخ داد: «نه ای پادشاه،چنین نیست.»انوشیروان که انتظار چنین پاسخی را نداشت با ناراحتی و عصبانیت از او پرسید: «پس همه چیز را چه کسی میداند؟» بزرجمهر جواب داد: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند.»