
سارق زورگیر و مالخر حرفهای در تازهترین طرح پلیس آگاهی تهران دستگیر شدند
فرار از زندان به سبک مایکل ایرانی

الهه فراهانی- روزنامهنگار
مردی که خودش را مایکل اسکافیلد ایرانی معرفی میکرد، پیش از انتقال به زندان از بیمارستان فرار کرد؛ اما در تازهترین طرح پلیس آگاهی تهران دستگیر شد. جز او 94سارق حرفهای دیگر نیز در این طرح که ظرف چند روز در پایتخت اجرا شد به دام پلیس افتادند.به گزارش همشهری، سردار علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی تهران درباره دستاورد این طرح گفت: همکارانم در این عملیات ۹۵سارق حرفهای و خشن را که سرقت منزل و قاپزنی و سرقت به عنف انجام داده بودند، شناسایی و با حکم قضایی دستگیر کردند.وی افزود: از این سارقان ۲۳۵دستگاه تلفن همراه سرقتی و سایر اقلام مثل ارز خارجی و طلا کشف شد.بهگفته رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ، ارزش اموال سرقتی کشفشده بیش از ۳۰میلیارد تومان است.رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ ادامه داد: تعداد زیادی مالخر نیز در این طرح شناسایی و دستگیر شدند که با حکم قاضی روانه زندان میشوند.سردار ولیپور گودرزی گفت: با برقراری تعامل خوب با دستگاه قضایی، برخورد با سارقان خشن در اولویت قرار است پرونده این افراد در سریعترین زمان پیگیری شود.
گفت و گو 1
من مایکل اسکافیلد ایرانیام
«تصمیم گرفته بودم اگر پایم به زندان باز شد، به سبک سریال فرار از زندان از آنجا فرار کنم.» اینها را سارق تازهکاری میگوید که خودش را مایکل اسکافیلد نامیده است؛ شخصیت اصلی سریال فرار از زندان.
خودت را معرفی کن.
اسم اصلیام را نمیگویم اما شما مرا مایکل صدا کنید. خیلی از شخصیت مایکل اسکافیلد در سریال فرار از زندان خوشم میآمد. البته زمانی که این سریال پخش میشد، من نوجوان بودم. عاشقش بودم و همیشه دلم میخواست شخصیتی شبیه مایکل داشته باشم؛ باهوش و زیرک.
به خاطر علاقهای که به این شخصیت داشتی، پایت به دنیای سارقان باز شد؟
نه، اصلا به علاقهام ربطی ندارد. خیلی اتفاقی سارق شدم؛ اما به محض اینکه دستگیر شدم، با خودم گفتم که حالا وقتش رسیده که به سبک سریال فرار از زندان نقشه فرار بکشم.
چطور نقشه فرار کشیدی؟
من هنگام فرار از دست پلیس زخمی شدم. راستش در حال سرقت بودیم که پلیس رسید و با موتور فرار کردیم. مأموران تیر هوایی زدند و ما ترسیدیم و زمین خوردیم و من زخمی شدم. در بیمارستان وقتی سرباز خواب بود، با دست و پای شکسته فرار کردم.
بعد از فرار چه کردی؟
7، 8ماهی آواره بودم. هرجا فکر کنید رفتم و با هویت جعلی زندگی کردم. البته این را هم بگویم که قصد داشتم از کشور خارج شوم، آن هم بهصورت قاچاقی؛ اما قاچاقبر کلاهبردار از آب درآمد و همه سرمایهام را بالا کشید. من هم در تهران ماندم تا اینکه دستگیر شدم.
برگردیم به سراغ پروندهات. با چه شگردی سرقت میکردی؟
موبایلقاپ بودیم. با همدستم سوار موتور میشدیم و گوشی موبایل طعمههایمان را به سرقت میبردیم.
پروندهات نشان میدهد که سابقهدار نیستی و نخستینبار بود که سرقت میکردی؟
درست است. بلندپروازی کار دستم داد. میخواستم یک کار خارقالعاده انجام بدهم. به پول سرقت هم احتیاج داشتم؛ اما هدفم این بود که اسمورسم برای خودم داشته باشم. مانند اشرف پروانه که خیلی حرفهای از زندان فرار کرد و هنوز هم اسمش بر سر زبانهاست. شاید اگر در آن زمان پایم به زندان باز میشد، به سبک فرار از زندان، تیم تشکیل میدادم و یک نقشه خاص برای فرار از زندان میکشیدم. من خیلی باهوشم، مانند مایکل اسکافیلد که نقش اصلی سریال فرار از زندان را بازی میکرد.
مواد مصرف میکنی؟
هرازگاهی قرصهای روانگردان مصرف میکنم.
چند مورد سرقت انجام داده بودی؟
2، 3ماهی میشد که شروع کرده بودیم. هفتهای 2 یا 3روز هم میرفتیم سرقت. بستگی به روزش داشت و سوژههایی که شکار میکردیم.
چه توصیهای داری برای شهروندان که در دام شما موبایلقاپان گرفتار نشوند؟
گوشیهای مدلبالای خود را بههیچعنوان در دست نگیرند. یک گوشی مدلپایین دیگر داشته باشند و در خیابان از آن استفاده کنند؛ چون ما سارقان به محض اینکه ببینیم یک نفر در حال صحبت با گوشی مدلبالای خود است، درنگ نمیکنیم و بهسرعت او را شکار میکنیم و گوشیاش را در یک چشم بههمزدن میقاپیم.
گفت و گو 2
سارق در زندان جنایت آفرید
بردیا اگرچه در زندان جان همبندی خود را گرفت و طناب دار بر گردنش آویخته شد، اما در آخرین لحظات موفق شد از اولیای دم مهلت بگیرد و به زندگی برگردد. او پس از آزادی، بار دیگر به سراغ خلاف رفت تا به قول خودش از روزگار انتقام بگیرد.
با ارتکاب سرقت میخواستی از روزگار انتقام بگیری؟
نمیدانم شاید هم از خودم انتقام گرفتم. همهچیز برمیگردد به دوران کودکیام؛ زمانی که پدرومادرم از یکدیگر جدا شدند، و این درحالی بود که من فقط 3سال داشتم. هردو آنها ترکم کردند و من با مادربزرگ پیرم بزرگ شدم. حسرت داشتن خانواده همیشه بر دلم مانده بود و حس میکردم با انجام سرقت، از روزگار انتقام میگیرم.
از چندسالگی وارد دنیای سارقان شدی؟
فکر میکنم 13سالم بود که سرقت را شروع کردم و بعد از دستگیری در کانون اصلاح و تربیت زندانی شدم.
چرا ادامه دادی؟
چون پس از آزادی، معتاد به شیشه شدم و برای تأمین هزینه مواد، چارهای جز ارتکاب سرقت نداشتم.
پروندهات نشان میدهد که چند سال قبل مرتکب قتل شدهای؟
متأسفانه در زندان مرتکب قتل شدم. فکر میکنم سال86 بود که به جرم سرقت دستگیر و با حکم قاضی دادگاه به حبس محکوم شدم. در زندان با جوانی به نام بهنام همبند شدم. او را هم به جرم سرقت دستگیر کرده بودند. بهنام مدام برای من کری میخواند و شاخوشانه میکشید که گندهلات است و همه زندانیان از او حساب میبرند. هرچند اکثر زندانیان از او حساب میبردند، اما برای من که بهنوعی پیشکسوت بودم و از نوجوانی زندان رفته بودم، زور داشت که از یک زندانی دستور بگیرم و حساب ببرم. به همین دلیل دعوا و درگیریهای ما ادامه داشت، تا اینکه روز حادثه با ضربات چاقو جانش را گرفتم.
بعد از آن سرنوشتت چه شد؟
هرچند به قصاص محکوم شدم و هر شب کابوس طناب دار میدیدم، اما درنهایت اولیای دم به من زندگی بخشیدند.
چه شد که از قصاص منصرف شدند و تو را بخشیدند؟
روزی که رفتم پای چوبه دار و طناب را بر گردنم آویختند، با خودم گفتم که زندگیام تمام شد. لحظه خیلی سخت و عجیبی بود. بااینحال گریه میکردم و از مرگ میترسیدم. البته تیم صلحوسازش دادسرای جنایی تهران هم خیلی تلاش کردند، تا اینکه در آخرین لحظات دل اولیای دم به رحم آمد و مرا بخشیدند.
کی از زندان آزاد شدی؟
پارسال از زندان آزاد شدم و دور خلاف را خط کشیدم؛ اما توبه گرگ مرگ است.
چه شد که دوباره سرقت کردی؟
میخواستم از روزگار انتقام بگیرم! وقتی دوستم سراغم آمد و گفت بیا برویم موبایلقاپی، ابتدا قبول نکردم؛ اما بعد تصمیم گرفتم توبهام را بشکنم و سرقت کنم. کاری جز سرقت بلد نیستم.
با چه شگردی سرقت میکردی؟
من و دوستم سوار موتور میشدیم و در خیابانهای شمالی و مرکزی شهر پرسه میزدیم. سپس با شناسایی طعمه به سمتش میرفتیم و موبایلش را میقاپیدیم.
روزی چند سرقت انجام میدادید؟
بستگی به حالوروزمان داشت. اگر حوصله داشتیم 3 تا 5موبایل میزدیم و اگر حال نداشتیم به یکسرقت قانع میشدیم.
گفت و گو 3
دوندهای که سارق شد
در تازهترین طرح پلیس آگاهی تهران، 2سارق دستگیر شدند که از افراد سالخورده سرقت میکردند. یکی از آنها دونده بود و دلش میخواست در مسابقات دوومیدانی مقام قهرمانی کسب کند؛ اما تبدیل به سارق شد. گفتوگو با او را میخوانید.
با چه شگردی سرقت میکنید؟
اگر بگویم ایده سرقت را خود افراد به ذهنمان انداختند، باور میکنید؟
توضیح بده، چطور؟
یک روز با مهرداد، دوستم رفته بودیم پای دستگاه خودپرداز که پول کارتبهکارت کنیم و آنجا پیرزنی به سمت ما آمد و کمک خواست. او بیسواد بود و از ما خواست برایش پول انتقال بدهیم. او کارتش را به همراه رمزش به ما داد و ما هم با خودمان گفتیم که او چطور به ما اعتماد کرد؟ همان روز بود که ایده چنین سرقتی به ذهنمان خطور کرد و استارت سرقتهایمان را زدیم.
میرفتید پای دستگاه و حساب افراد سالخورده را خالی میکردید؟
من و همدستم سوار بر موتور عصرها مقابل دستگاههای خودپرداز میرفتیم. جز پیرزن و پیرمردها، بچهها و افغانستانیها را هم طعمه قرار میدادیم؛ درواقع افرادی را که سواد نداشتند یا بهخاطر کهولت سن، چشمشان نمیدید یا بلد نبودند با دستگاه کار کنند. دوستم روی موتور منتظر میماند و من به بهانه کمک، کارت و رمز عابربانک طعمهها را میگرفتم. سپس با چند گام بلند، خودم را به همدستم میرساندم و فرار میکردیم. راستش من ورزش دوومیدانی کار میکردم و دونده خوبی هستم.
پس چرا در مسیر سرقت گام برداشتی؟
چون معتاد به شیشه شدم و نتوانستم دوندگی را ادامه بدهم. دلم میخواست در مسابقات دوومیدانی شرکت کنم و قهرمان شوم؛ اما اعتیاد و شرایط نامناسب خانوادهام اجازه نداد به آرزویم برسم.
پروندهات نشان میدهد که چند نفر از طعمههایتان را با چاقو زخمی کردهاید؟
فقط 2مورد بود؛ یکی از آنها افغانستانی بود. میخواستم فرار کنم اما مرا گرفت. ترسیدم و با چاقویی که همراهم بود به کتف و قفسه سینهاش ضربه زدم. نفر دوم پسربچه 8سالهای بود که مقاومت کرد و من ناچار شدم او را هل بدهم.
اگر آنها جانشان را از دست میدادند، تبدیل به قاتل میشدی؟
بخت با من یار بود که هردو زنده ماندند.