احوالپرسی از پدر سیرک ایران خلیل عقاب
عقاب در آشیانه ویران
حمیدرضا رسولی | مهدی بیات:
هر چه داستان و روایت کلیشهای درباره پهلوانان قدیم شنیده بودیم در همان نگاه اول و همنشینی با خلیل طریقت، معروف به «خلیل عقاب» رنگ باخت. داستان پهلوان قصه ما بهکلی متفاوت است. خلیل عقاب که روزگاری تریلی چندتنی را روی گردههایش میکشید و همان تریلی توان کشیدن نام و آوازهاش را نداشت، این روزها دور از سکوت خبری و در بیابانهای اطراف بوستان ولایت، در انتهای بزرگراه نواب، روزگاری آرام و متفاوت با دوران اوجش را تجربه میکند. زندگی در کانکس محقر و مستهلک و سکونت دائمی در فاصله چندمتری ویرانههای سیرکی که تا چندماه قبل، صدها نفر را به یکی از جنوبیترین بوستانهای پایتخت میکشاند، تصویری تلخ از زندگی و اوضاع و احوال یکی از خوشنامترین و نامآورترین پهلوانان این سرزمین است. خلیل عقاب که برای نخستین بار سیرک را وارد ایران کرد و بعد از انجام کارهای محیرالعقول، مثل بلند کردن فیل 2تنی، نامش در کتاب گینس ثبت شد، در روزهای بازنشستگی، غریبانه زندگی میکند و فاصله زندگیاش با بسیاری ار نام آوران کشور به اندازه زمین تا آسمان است. اما پهلوان از اسبافتاده در 94سالگی از اصل نیفتاده و معتقد است تا قیام قیامت هیچ انسانی نمیتواند مثل او فیل 2تنی را از جا بلند کند. در روزهایی که کمتر کسی از خلیل عقاب خبر داشت، پس از جستوجوهای فراوان، به محل زندگیاش در قلب بوستان ولایت رفتیم تا احوالش را جویا شویم.
غم در همسایگی شادی
«قلعه شادی» نام یکی از مکانهای تفریحی بوستان ولایت است که هر شب جمعیت قابل ملاحظهای را در دل خود جای میدهد و آرامآرام به محلی برای تفریح و شادی جوانهای جنوب شهر تبدیل شده است. اما کمی آنطرفتر قهرمان داستان ما، زندگی غمانگیزی را تجربه میکند. تقابل اندوه و شادی، آن هم در فاصله چند قدم، تجربه عجیبی است. شاید از میان انبوه جمعیتی که هر شب به قلعه شادی میآیند چند نفری باشند که نام خلیل عقاب را برای یکبار هم که شده شنیدهاند و اگر بدانند پهلوان چندمتر آنطرفتر و در یک کانکس محقر روزگار در حضیضش را سپری میکند درصدد دلجویی برمیآیند. حدود 3سال است که در همین کانکس زندگی میکند و نگاهش به در مانده تا کسی از راه برسد و کنارش بنشیند تا قصه دوران اوجش را موبهمو روایت کند. کانکس آبیرنگ 12متری 3اتاق دارد و پهلوان وقتی ما را به سمت یکی از اتاقها هدایت میکند خجالتزده است اما وقتی کشانکشان خودش را به تخت میرساند و ما هم روی صندلی جاگیر میشویم کمی آرام میگیرد. پهلوانی که در همه شهرهای ایران صاحب شهرت و مکنت بود حالا از ورود 2مهمان ناخوانده به داخل کانکس ذوقزده است. در نگاه نافذش پیداست که هنوز هم شأن و منزلت خودش را میداند و با رفتار و کلامش طلب احترام میکند.
زندگی در ویرانی
از چادرهای غولپیکر و سکوهای پرتبوتاب سیرک «راشن» که از 2سال قبل در قلب بوستان ولایت برپا شد حالا ویرانهای بیش باقی نمانده است. طوفان 2ماه قبل تهران صندلیها را از جا کنده، چادرها فرو افتادهاند و تقریبا چیزی سرجایش خودش نیست. تماشای این کشتی طوفانزده، هر روز پهلوان خلیل عقاب را غمگینتر میکند و او حالا روی ویرانههای سیرک راشن، خاطرات روزهایی را مرور میکند که وقتی برای اجرای برنامه به شهرهای مختلف ایران و بعدها به ینگهدنیا میرفت جمعیت چندهزار نفری دورش حلقه میزد. پهلوان خلیل عقاب حتی در سالهای پیری، مرد وزنههای آهنین بود و حالا در 94سالگی همان وزنههای سنگینی را که با دندان بلند میکرد در کنار هالترهای رنگو رورفته دور کانکس چیده و هرروز برای چنددقیقه هم که شده با آنها کلنجار میرود. تصویری که از روی سکوهای سیرک پیش رویمان قرار میگیرد هولناک و غمانگیز است؛ انبوه ویرانی با بههمریختگی عجیب و چندکانکس رنگارنگ که تا چندماه قبل محل اسکان سیرکبازهای خارجی بود و البته دمبل و هالترهای پهلوان که بوی امید و زندگی میدهند و کمی اوضاع را تلطیف میکنند.
من مرد تنهای شبم
خلیل عقاب، 2فرزند به نامهای ابراهیم و شهرزاد دارد که اولی بعد از سالها شاگردی در محضر پهلوان به انگلیس مهاجرت کرده و دومی به اتفاق همسر و فرزندانش در ایالت سیاتل آمریکا زندگی میکند. ابراهیم تا همین چندماه قبل یارِغار پدر بود اما بعد از آنکه کارگران پرتغالی دستمزدشان را گرفتند و شبانه از ایران گریختند، خانهاش را فروخت تا مالیات آنها را هم پرداخت کند. خلیل، نوه پهلوان هم که رؤیایش نزدیک شدن به رکوردهای پدربزرگ بود حالا فرسنگها از او فاصله گرفته و رؤیاهای متفاوتی را در فرنگ جستوجو میکند. پهلوان حالا تنهاتر از همیشه است و بعد از مهاجرت ابراهیم، امتیاز سیرک را به گروه دیگری فروخته اما چکهای اولیه برگشت خورده و او دوران تنگدستی را تجربه میکند. فرزندانش بارها از پهلوان دعوت کردهاند که برای ادامه زندگی به آنها ملحق شود اما او که 37کشور دنیا را به قصد اجرای برنامه زیرپا گذاشته، میگوید که هرشب در تنهایی خودش به این ویرانهها خیره میشود اما خاک دامنگیر وطن را ترک نمیکند و میخواهد در این خاک آرام بگیرد. معدود کارگران سیرک که به امید برافراشته شدن دوباره چادرها ماندهاند و ماههاست در کانکسهای اطراف زندگی میکنند هوای پهلوان را دارند و اگر دلسوزیهای آنها نبود خلیل عقاب روزها و شبهای دشوارتری را در آشیانه ویرانشدهاش
از سر میگذراند.
پایی که نای رفتن ندارد
از کارافتادگی پهلوان دیگر اتفاقی طبیعی است. آن پاهای قرص و محکمی که در 60سالگی هم فیل 2تنی را از جا میکند و روی هوا معلق میکرد، حالا تحمل جسم نحیفش را ندارد و برای راه رفتن از عصای چوبی کمک میگیرد. پهلوان خلیل عقاب با بلند کردن فیل از روی زمین نامش بر سر زبانها افتاد اما رگهای پارهشده و ماهیچه ورم کرده پاها، یادگار همان سالهای پرتبوتاب است. او در سال 1973برای حضور در مراسم افتتاح خط تولید یک کارخانه خودروسازی به ایتالیا دعوت میشود و بعد از آنکه نخستین خودروی تولید شده را از زمین بلند میکند، آن را بهعنوان دستخوش با خودش به تهران میآورد. حالا به توصیه پزشک معالج، از مچ پا تا زانویش را با باندهای مخصوص پوشانده و رگهایی که خون به سختی در آنها جریان دارد، نشانه رنجهایی است که خلیل عقاب برای تبدیل شدن به یک چهره بینالمللی به جان خریده است.
مردی با قلب مهربان
واقعیت تلخ این است که با مشاهده صحنههای غمانگیز زندگی خلیل عقاب غافلگیر شدیم و تصور اینکه پهلوان نامی سالهای دور در 94سالگی روزهای ورشکستگی را سپری کند برایمان دور از ذهن است. کافی است به چندماه قبل برگردیم و روزهایی را به یاد بیاوریم که انبوه تماشاگران برای تماشای سیرک به قلب بوستان ولایت میآمدند و برای گرفتن عکس یادگاری با خلیل عقاب از هم سبقت میگرفتند. اما حالا جز صدای واقواق سگهایی که در محوطه پرسه میزنند، صدای دیگری شنیده نمیشود؛ حیواناتی که همدم روزهای تنهایی پهلوان شدهاند و به او وفادار ماندهاند. درست است که پهلوان همه داراییاش را از دست داده اما بزرگترین سرمایهاش همان قلب مهربانی است که از گرسنه ماندن حیوانات به درد میآید. میگوید هر شب غذای سگها را میدهد، بعد غذای خودش را میخورد. و چنین مرامی در وجود پهلوانان یافت میشود.
غم بینوایان رخم زرد کرد
پهلوان این روزها بهسختی روزگار میگذراند و آنقدر تمکن مالی ندارد که آپارتمان کوچکی در جنوب تهران اجاره کند. خلیلعقاب، مرد مهمانیهای بزرگ و از پهلوانان سفرهدار روزگار قدیم بود اما این روزها سفرهاش کوچکتر از همیشه است. رفقای قدیمی میدانند که او همه درآمدش را صرف کمک به نیازمندان کرده و از میلیاردها تومان ثروتی که هر تومانش را به رنج به کف آورده بود چیزی باقینمانده است. پاسخ پهلوان به این پرسش که اندوختهاش چه شده هر مخاطبی را به فکر فرو میبرد: «در برنامههای مختلف، افراد نیازمند زیادی به دیدنم میآمدند و کمک طلب میکردند. من هم طاقت دیدن گریه کسی را ندارم و درآمدم را بین آنها تقسیم میکردم. از این افراد بیشمار نزد من میآمدند و نامههای زیادی هم به دستم میرسید؛ یکی برای تهیه جهیزیه دخترش کمک میخواست، یکی برای درمان فرزندش و عدهای هم ادعا میکردند ورشکسته شدهاند و خانوادههایشان گرسنه ماندهاند. تمام عمر الگویم مولا علی(ع) بوده و در آن روزها وظیفه خودم میدانستم دست افراد نیازمند را بگیرم غافل از اینکه در قرآن هم تأکید شده به حدی بذل و بخشش کن که خودت گرفتار فقر نشوی. به قول سعدی شیرازی، من از بینوایی نیام روی زرد/ غم بینوایان رخم زرد کرد... .
از پهلوان به وزیر ورزش
اگرچه نام خلیل عقاب در کتاب گینس ثبت شده اما زندگی او با بسیاری از ورزشکاران و ایرانیان دیگری که نامشان در این کتاب ثبت شده متفاوت است.پهلوان خلیل عقاب به دلیل بلند کردن فیل 2 تنی نامش در سال 2009 در گینس ثبت شد. خلیل عقاب در زمره پهلوانانی قرار دارد که مهجور ماندهاند و آرامآرام از یادها رفتهاند و معلوم نیست وزارت ورزش برای رسیدگی به وضع معیشتی آنها چه ملاکهایی دارد. او یک ماه قبل نامهای خطاب به مسعود سلطانیفر- وزیر ورزش- نوشت و در آن خواستار رسیدگی به وضع معیشتیاش شد اما میگویند چون مدال بینالمللی کسب نکرده است شامل دریافت مقرری بازنشستگی ورزشکاران نمیشود. پهلوان در سال 1975مدال امپراتوری ژاپن را دریافت کرده و نامش در کتاب گینس ثبت شده اما نامش در فهرست مفاخر ورزش ایران بهچشم نمیخورد.