لباسها تا نزدیک زمین رسیدهاند و با باد، چرخ میخورند. چند نفر ایستادهاند و جالباسی چرخان دستفروش را میچرخانند و قیمت میکنند. نزدیک میشوم تا به لباسها نگاهی بیندازم؛ رنگهای قشنگی دارند. یک دور که رگال چرخان دستفروش را میچرخانم، پلاک تازه پیدایش میشود، اما پلاک تکراری است. همان نوشته: «هوا را از من بگیر، خندهات را نه.» از رنگهای چرخان لباسهای رگال، دوباره حواسم پرت این شعر میشود و ادامهاش را در ذهنم میخوانم: «نان را از من بگیر اگر میخواهی، هوا را از من بگیر، اما خندهات را نه» که صدای دستفروش مرا بهخودش میآورد: «این نوشتهها چند سالی هست که اینجاست؛ 2سالی هست که اینجاست، اما قدیمیترها میگویند بیشتر است؛ شاید 4 یا5 سال» و میگوید: «رگال را کنار بکشم، بهتر ببینی؟» میگویم بله و وقتی رگال کنار میرود، همان طرح و نوشتهای که اول پیادهروی انقلاب دیده بودم، تکرار شده است.
گر سر ننهم، آنگه گله کن
حالا خودم دنبال پلاکها میگردم. دیگر حواسم نیست که برای چه کاری به راسته انقلاب آمدهام! آهسته قدم میزنم تا مبادا پلاکی را جابیندازم. چند پلاک تکراری میبینم. از عبور عابرها از روی آنها عکس میگیرم که پلاک جدید ظاهر میشود. برای خواندنش باید کمی دقت کنم. باز هم یک بیت شعر است که در قلب بزرگی قاب گرفته شده و بیت، بین قلبهای فلزی برجسته ریزتری، جاخوش کرده است. بیشتر دقت میکنم. نوشته: «دل یک دله کن» به سرعت صدای «همایون شجریان» در گوشم میپیچد که میخواند: «با من صنما، دل یک دله کن/ گر سر ننهم، آنگه گله کن.» عکس میگیرم و ادامه شعر با شیوه خوانش خاص همایون شجریان در ذهنم میرود تا پایان شعر... .
شنبه 25 اسفند 1403
کد مطلب :
251421
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/KOMg8
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved