هر شهری در جهان یک «روح» دارد. اسطورهشناسان معتقدند که روح هر شهر برآمده از قرنها زندگی شهروندان آن شهر است. روح هر شهر در واقع دیدگاهی است که مردمان مختلف در مورد یک شهر دارند. بهعنوان مثال روح حاکم بر شهر پاریس، بیانگر عروسی زیبا و خوش عطر است. روح حاکم بر شهر ریودوژانیرو به مانند کولی رقصان پاپتی است. روح لندن همچون پیرزن بذلهگویی است. توکیو، یک روح مکانیکی و در عین حال چوبین دارد و مسکو نیز تصویری یخزده و سرد در ذهن دیگران بهوجود آوردهاست. اما روح تهران چگونهاست.
آنگونه که اسطوره شناسان و در صدر آنان جلال ستاری معتقد است روح هر شهر برآمده از آثار ادبی و هنری درخشانی است که از آن شهر به تصویر کشیده میشود. اگر پاریس روحی زیبا دارد، به این دلیل است که در آثار ادبی زیادی از آن به خوبی یاد شده است. فیلمهای سینمایی زیادی در این شهر با الهام از آثار هنری بزرگ ساخته شدهاست. کوچه پسکوچههای پاریس، مسکو و لندن از دیرباز در آثار نویسندگان بزرگی چون سارتر، داستایوفسکی و چارلز دیکنز به تصویر کشیدهشده و هماکنون نیز در آثار سینمایی زیادی دیده میشود.
موسیقی، تئاتر، نقاشی و هنرهای دیگر هر کدام بازنمایی از شهرهایی هستند که این آثار در آنجا تولید شدهاست؛ به همین دلیل است که روح هر شهر، با تکیه بر همین تصاویر در ذهن میلیونها شهروند جهان که حتی به این شهرها سفر نکردهاند، جا باز کرده است.
این سؤال همواره وجود دارد که روح حاکم بر شهرهای ما چگونه است؟ روح اصفهان را باید «پر از طنین کاشی آبی» دانست. مشهد با روح معنوی خود توانسته چهرهای روحانی از خود به تصویر بکشد اما تهران روحی خسته دارد؛ افسرده، خسته و سرخورده؛ چرا که تهران کمتر توانستهاست بازنمایی زیبایی از خود را در آثار هنری به نمایش بگذارد. اگر این شهر در شعر به تصویر کشیده شده، کمی سیاه و تاریک است و کمتر امیدبخش. اگر در این شهر آثار بزرگ سینمایی همچون «جدایی نادر از سیمین» ساخته میشود، کاراکترهای فیلم میخواهند از این شهر مهاجرت کنند.
اگر در این شهر اثری همچون «گذشته» ساخته میشود، تصویر متجاوز از این شهر در جهان بازنمایی میشود. تهران تا چه اندازه میزبان آثار زیبایی بوده که توانسته هویت آنرا به تصویر بکشد. آیا واقعیت تهران سرشار از یأس و ناامیدی است؟
بهنظر میرسد که باید هنرمندان و نویسندگان با تهران و بسیاری از شهرهای ما مهربانتر باشند. این شهر اگرچه در طول سالهای گذشته برای هنرمندان مولد نبوده و نتوانسته ذهنشان را بارور کند، اما زیباییهای آن غیرقابل انکار است. هنوز هم نمیتوان آخرین کلام روزنامهنگاری که نوشت «ما میمانیم» را فراموش کرد. او نوشت: «کجا میتوانم بروم که هر تابستان نگران آب شدن برف کوههایش باشم؟»
تهران افسرده، تهران خسته
در همینه زمینه :