گردهمایی معمولیها
پرسپوليس اين فصل، به شکل چشمگيري از اجتماع گسترده بازيکنان متوسط رنج ميبرد
میثم کریمی
قصد این مطلب بیاحترامی به هیچ بازیکنی یا زیر سؤال بردن او نیست. قبلا شبیه این را در مورد استقلال این فصل هم نوشته بودیم. نکته اینجاست که پرسپولیس و استقلال بهعنوان قطبهای سنتی این فوتبال، همیشه باید ستارههای مؤثر و سرنوشتساز در تیمشان داشته باشند، اما بهنظر میرسد در این فصل کمتر چنین اتفاقی رخ داده است. بهعنوان مثال در روزی مثل بازی با فولاد که پرسپولیس غایبان سرشناس زیادی همچون اورونوف، امید عالیشاه، وحید امیری، محمد خدابندهلو و... دارد، «معمولی» بودن بعضی بازیکنان این تیم بیش از حد به چشم میآید و توی ذوق میزند؛ کسانی که یا بهطور کلی از استانداردهای لازم برای حضور در چنین تیمی برخوردار نیستند و یا فرم فعلیشان تناسبی با قرار گرفتن در ترکیب سرخپوشان ندارد.
سعید مهری
یکی از خریدهای تابستانی عجیب پرسپولیس بود که اگرچه با گرفتن یک پنالتی سرنوشتساز در آخرین دقایق دربی تهران توانست امیدواریهایی در مورد خودش بهوجود بیاورد، اما در گذر زمان واقعا آن کیفیت لازم را نشان نداده. مهری هرازگاهی لحظات خوبی دارد، اما کفه اشتباهات و سهلانگاریهای او هم حسابی سنگین است و نتوانسته نشان بدهد از سطح کافی برای فیکس شدن در تیمی مثل پرسپولیس برخوردار است.
میلاد سرلک
اوایل حضورش در پرسپولیس یک مقطع موفق در این تیم داشت، اما خیلی وقت است که آن دوره به پایان رسیده. سرلک مدتی سرباز شد و به ملوان رفت که آنجا هم موفق نبود، درست مثل بازگشتش به پرسپولیس که هنوز متقاعدکننده نبوده است. مثلا اگر او را با احمد نوراللهی مقایسه کنیم، بهتر متوجه میشویم پرسپولیس چه چیزی را از دست داده و چه چیزی را بهدست آورده.
مسعود ریگی
جنگنده و پرتلاش، اما واقعا معمولی. ریگی حتی وقتی جوانتر بود هم همین شرایط را در تیمهایی مثل استقلال و سپاهان داشت. او زحمتش را میکشد، اما خروجیاش چیزی نیست که در تراز باشگاهی مثل پرسپولیس باشد؛ تیمی که در لیگ نخبگان آسیا قصد رقابت با رقبای ثروتمند و مجهز خارجی را دارد. خلاقیت چندانی در بازی ریگی به چشم نمیخورد.
سروش رفیعی
35ساله است و بخشی از افت او بهخاطر سن و سالش طبیعی بهنظر میرسد. بهطور کلی، سروش گاهی مفید و مؤثر است و گاهی بهقدری کند، ساکن و پراشتباه میشود که مخاطب را به مرز جنون میرساند. گاهی تلاش او در حفظ توپ و تنظیم نبض بازی پرسپولیس بهکار میآید، اما گاهی بهقدری خطا میکند و کاشته میدهد که از آن بوی «ناتوانی» بلند میشود. حقیقتا یکی از سختترین کارها در پرسپولیس، انتخاب از بین این هافبکها برای حضور در ترکیب اصلی است.
سعید صادقی
از بهترین مثالهاست برای توضیح مطلبی که میخوانید. سعید صادقی همین الان هم از سر رودربایستی و چون باشگاه چاره دیگری نداشته در پرسپولیس مانده است. کریم باقری که در دوران سرمربیگری موقتش اساسا تصمیمات مهم نمیگرفت، نامه عدمنیاز صادقی را زد، اما باشگاه بهقدری دغدغههای مهمتری داشت که انگار اصلا فرصت رسیدگی بهکار او، فسخ قراردادش و یافتن گزینهای بهتر را بهدست نیاورد.
فرشاد احمدزاده
آمار دقایق بازی طولانی او بدون هیچ ثمردهی خاصی، در همه کانالها و سایتها دست بهدست میشود. موضوع روشن است و نیازی به توضیح اضافه نیست. حداکثر دفاعی که میشود از احمدزاده کرد این است که بهعنوان یک بازیکن اصطلاحا «کارگر» در حال دویدن، جنگیدن، توپگیری و اینهاست. شاید اثرگذاری او صفر نباشد، اما برای بازی در پرسپولیس، همین مقدار کافی است؟
مهاجمان
هم عیسی آلکثیر و هم علی علیپور استعدادهایی دارند و زمانی هم مهاجمان بدی نبودهاند، اما بدون تعارف فرم فعلیشان برای حضور فیکس در پرسپولیس کافی نیست. خط حمله پرسپولیس خیلی بیشتر از حد مجاز موقعیت خراب میکند. در خیلی از مسابقاتی که معدود حملات تیم حریف به گل تبدیل شده، عیسی و علیپور بهترین بختهای گلزنی را از دست دادهاند و همین موضوع منجر به از دست رفتن امتیازات کلیدی شده است. آنها خوشاقبال بودند که لوکاس ژوآئو هم خیلی خوب از آب در نیامد، وگرنه یک مهاجم معمولی خارجی به راحتی یکی از این دو بازیکن را نیمکتنشیـن میکند.