• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
شنبه 6 مرداد 1397
کد مطلب : 24692
+
-

شک به مقدار لازم

سیاوش ابدی

اتاق دوران کودکی پر بود از صداها و تصویرهایی که شک و تردید را آموزش می‌دادند. نمونه ایرانی‌اش، «خروس زری پیرهن پری» که به بچه یاد می‌داد به هیچ‌کس- چشم و گوش بسته- اعتماد نکند چون به قول احمد شاملو: «روباهه دمش درازه/حیله‌چی و حقه‌بازه/ تا چشم به هم بذاری/ می‌بینی که سر نداری/ کله پا شدی تو قندون/ نه دل داری نه سنگدون»؛ بهترین نمونه خارجی‌اش هم «پینوکیو» بود(احتمالا همچنان هم هست)که در هر قسمت از روباه مکار و گربه‌نره فریب می‌خورد و عاقبت هم تبدیل به خر شد. علاوه براین، از وقتی چشم و گوش بچه به جهان اطراف باز می‌شد، خانواده‌ها فراموش نمی‌کردند هر صبح بعد از صبح (ناشتا) و هر شب (بعد از مسواک) یادآوری کنندکه بچه آدم همینطور چشم و گوش‌بسته به دیگران اعتماد نمی‌کند.

درباره شک، بدگمانی، تردید و هرچه از این دست، برداشت‌های متفاوتی وجود دارد. با این همه اغلب موافقند که کمی شک برای دوام آوردن در زندگی لازم است. این رویکرد در زندگی مدرن بیشتر هم کاربرد خودش را نشان می‌دهد. دغدغه‌های کسب درآمد، به‌دست‌آوردن فرصت‌های شغلی، تلاش برای ایجاد رابطه با دیگران و موارد اجتماعی و اقتصادی دیگر در شرایط فعلی تبدیل به رقابتی فشرده شده و طبیعی است که در چنین مسابقه‌ای احتمال فریب‌خوردن- حتی از نزدیک‌ترین‌ها- افزایش پیدا کرده است. شک در چنین جامعه‌ای مثل طناب نجات برای صخره‌نورد نجات‌بخش است. شرایط اما وقتی پیچیده می‌شود که جمعیت قابل‌توجهی از جامعه درگیر شکل بیمارگونه‌ای از بدگمانی باشند. از وضعیت عذاب‌آوری می‌نویسیم که در آن آدم‌ها به همه‌‌چیز و همه کس شک دارند؛ دوست، همسر، همکار، میز و حتی قندان!

پرونده پیش‌رو به بیماری پارانویا (بدگمانی) اختصاص دارد. کمی که به رویدادهای اطراف توجه کنیم، تأثیر این بیماری در بسیاری از داده‌های اجتماعی دیده می‌شود. تعداد زیادی از جدایی‌ها ریشه در بدگمانی یکی از دو طرف دارد. بسیاری از همکاری‌ها به‌دلیل بدگمانی، نیمه‌تمام به پایان می‌رسند. در حوزه حوادث، بدگمانی در نقش فرشته مرگ ظاهر می‌شود. در زندگی‌های شخصی، مشکلاتی مثل انزواطلبی، رفتارهای ضداجتماعی، بدخلقی و... ریشه در بدگمانی دارند. این بیماری به شکل خفیف تا دردسرساز در سرهای بسیاری از آدم‌های دور و بر وجود دارد. اینکه نتوانی به هیچ‌کس اعتماد کنی، لحظه لحظه زندگی را تبدیل به عذابی بی‌پایان می‌کند. شاید از بیرون نگاه کردن به این همه شک گره‌گشا باشد؛شاید و باز هم شاید! 

این خبر را به اشتراک بگذارید