آشیانه سیمرغ
علیرضا زمانی
جمعهها که میشود تهرانیهای عشق طبیعت صبح زود طبق قرار قبلی در میدان دربند و میدان تجریش و میدان درکه و پارک جمشیدیه و ولنجک و دارآباد به جمع دوستان پیوسته، راهی کوههای زیبای شمال تهران میشوند. عدهای راهی دربند و پسقلعه و شیرپلا، عدهای راهی کلکچال، عدهای راهی کوههای دارآباد، عدهای راهی درکه و عدهای راهی توچال میشوند. این میان توچال بلندترین قله تهران است و دستیافتنش از همه سختتر.
همه ما اینها را از رشته کوه البرز میدانیم و میشناسیم. برخلاف تصور ما البرز رشتهای است طولانی که از قفقاز آغاز میشود و بعد از گذشتن از آذربایجان، مازندران، خراسان و افغانستان تا رشته کوههای هیمالیا ادامه دارد، اما دماوند بلندترین نقطه آن است. از گذشته هر قسمتش را به یک نام میخواندند. در مازندران، او را موز میخواندند. اصلا مازندران موز اندرون بوده است. اما در محدوده ری همان البرزش میخواندند. عدهای را هم اعتقاد بر این بوده که ایرانیها هر کوه بلند را البرز مینامند. البرز در اصل هربرز یا هربزیتی بوده و به باور ایرانیان باستان، نخستین کوهی است که از زمین برخاست. فرشته عدالت در همین البرز جایگاه دارد و مهر یا خورشید از پشت آن سر برمیآورد. فریدون دوران طفولیت را در این البرز گذراند؛ همان فریدون اژدهاکش که مغز پدرش، آبتین، طعمه ماران ضحاک شد؛ همان فریدون که با کاوه آهنگر، در همین ری خودمان همپیمان شده و در گنگ دژهوخت(اورشلیم) با سپاهیان ضحاک اهریمن به صفآرایی برخاسته. عاقبت ضحاک ماردوش را در همین دماوند خودمان در بند کرد تا جوانی و انسانیت در این مملکت باقی بماند. ضحاک باید زنده میماند تا پلیدیهای تنش، تباهیگر جهان و انسانهای جهان نشوند. از اینرو دماوند ما صبورانه و نجیبانه و برای بقای انسانیت در جهان، نماینده اهریمن جهان یعنی ضحاک را درون غاری از غارهایش در بند نگه داشته، تحملش کرده و میکند. به باور پیشینیان، بخارات نشأت گرفته از مواد گوگردی دماوند همان نفسها و آههای ضحاک است که به هوا برمیخیزد و مواد گوگردی این قله زیبا، سمومات و زهرهایی است که از 70 سوراخ و چشمه اطراف آن از سوی ضحاک بر این گنبد گیتی و دیو سپیدپایدر بند، روان و متصاعد میشود.
سیمرغ هم زال مویسپید خردسال را در همین البرز نشوونما داد و آرش کمانگیر هم از بالای همین دماوند، در سیزدهمین روز از تیرماه، تیری در کمان گذاشته، هستی خویش را بر آن نهاد و با حماسهآفرینیاش در این روز
که جشن تیرگان یادگاری از آن روز است، نام ایران و ایرانی را در تاریخ جاودانه کرد.
پس هرگاه پای در راه توچال و کلکچال و پلنگچال و دماوند و... میگذارم سر به آسمان دارم شاید پرواز سیمرغ را زال بر پشت به چشم خیال بازبینم و چشم در این طبیعت زیبای مشرف بر شهر آرزوها، تهران، روزی فرشته عدالت ساکن البرزکوه را به چشم ببینم و سیر با او درددلها کنم. آری هرگاه تو هم قدم در راه البرز گذاشتی به یاد داشته باش که فرشته عدالت در همین نزدیکی جایگاه دارد و روزگاری رستم دستان به دستور زال پدر، قدم در این راه گذاشت تا کیقباد را از این بلندای افراشته پایین آورد و برای بسط انسانیت در جهان، خلعت پادشاهی تنش کند.