• جمعه 21 دی 1403
  • الْجُمْعَة 10 رجب 1446
  • 2025 Jan 10
پنج شنبه 20 دی 1403
کد مطلب : 245734
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/1j020
+
-

سووشون و شاه پریون در کوچه دردار

درباره کوچه دردارشمشیرگرهای شیراز که این روزها آوازه‌اش جهانی شده است

زندگی
سووشون و شاه پریون در کوچه دردار

سحر جعفریان‌عصر-  ‌روزنامه نگار

در خانه‌ای در کوچه شمشیرگرهای گذر نارنجستان قوام (خانه حاکم شیراز) که طولی بلند دارد و در زمانی بیشتر از یک قرن پیش، «نارنج»خانم عروس شده و سرش را توری سفید انداخته؛ توری چنان کوچک که از هر ورش، شاخه‌های بلند نارنج بیرون زد. زنانی بزک‌کرده، زبان در دهان می‌جنبانند و کل‌های ممتد می‌کشند و از سرور، آوای لی‌لی‌لی سر می‌دادند. زنی اما آن‌سوتر، تبر تیزی را سفت دست‌گرفته و براق، نارنج عروس‌شده را به قصد جان، غیظ می‌کند. تبر را چند روز پیش از این از شمشیرخانه‌ انتهای کوچه‌ خریده بود؛ همانجا که حالا به‌وقت عروسی نارنج، عرق از هفت‌بند تن شمشیرسازهایش که پای کوره‌ای گر‌گرفته چکش بر قطعه آهن‌های گداخته و خوابانده روی سندان می‌کوبند، شره می‌کند. چشم بد که دور می‌شود، نارنج هم دست از ناز برمی‌دارد و بار می‌دهد؛ نه یکی، نه صدتا که هزاران نارنج ترش و شیرین از برش طعم و عطر می‌گیرد. شگون قصه‌ بومی عروسی درخت نارنج که نقلش را بسیاری ازجمله «عادل یزدی»، درس‌خوانده فلسفه از افلاطون و آگوستین تا هگل و نیچه نیز شنیده هم نارنجستان‌های شیراز را پرپشت کرده و هم کوچه شمشیرگرهای نارنجستان قوام را که اینک بافتی تاریخی‌ است و پاخور گردشگری یافته به اقبالی جهانی رسانده‌ است. گواهش هم لایک و کامنت‌های میلیونی‌ است ‌که از خاوردور تا ینگه‌دنیا برعکس‌ها‌ و فیلم‌های عادل که از یکی از روزهای سال1398 نقاشی، قصه و تاریخ را درهم‌آمیخت و به رنگ‌های اکریلیک بر دیوارهای کهنه کوچه شمشیرگرها کشید، تلنبار می‌شود.

وقتی کوچه دردار شمشیرگرها، گالری شد
ناتورالیسم یا ماتریالیسم، پوچ‌گرایی یا معناگرایی؛ فرقی نمی‌کند. فلسفه را با همه مکاتب فکری‌اش دوست دارد، چون هر کدام‌شان زبان قصه دارند؛حال آنکه فلسفه با «پرسش» آغاز می‌شود و قصه با «یکی بود یکی نبود...». از برای همین زبان قصه است که تاریخ را هم دوست دارد و گاهی با شیرازگردها تور می‌شد و می‌زد به دل بافت‌های تاریخی از محله‌های نارنجستان، سنایی و نواب تا شاهچراغ، بازار وکیل، حافظیه و باغ ارم و میان هر کدام از قصه شاه و رعیت گل می‌گفتند و گل می‌شنیدند و هنر را هم چه نقاشی باشد و چه مجسمه و حجم‌سازی، دوست دارد که آنها نیز به تمامی قصه‌اند. از سر همین قصه است که حدود سال‌1394 وقتی قصد کرد خانه بخرد، این را از یکی از دوستانش به خاطر آورد: «تور گذر نارنجستان قوام یادت هست؟ یکی از کوچه‌های فرعی و بن‌بستش، کوچه دردار شمشیرگرها بود... که یه کارگاه شمشیرسازی متروک وسطش جا داشت... همون که توش شمشیر سربازای دوران زندیه و کمی هم قاجار ساخته می‌شد... دلت اونجا نمونده؟ همون رو بخر و با هنر آبادش کن...»

کمی قصه، کمی رنگ اکریلیک
شمشیرخانه میان بافت تاریخی نارنجستان را که از فرسودگی رمقی به آجرهای آن و خانه‌های جنب و جوارش نمانده‌بود، خرید. چند اتاقش را با همسر همیشه همراه، فرش انداخت برای زندگی و اتاق‌های باقیمانده را به گالری و محل کارتبدیل کرد. «تو که این همه هنر داری از قصه عروسی نارنج هم خبر داری؟!» این را مش‌رحیم، پیرمرد 09ساله همسایه یک‌بار که عادل به بهانه نفس‌چاق‌کردن از گالری‌اش بیرون آمده بود و سرکوچه قدم می‌زد، از او پرسید. سؤال مش‌رحیم بر حسرت بزرگ عادل علاوه شد؛ حسرت احیا‌نشدن هر آنچه ارزش تاریخی دارد و آن ارزش می‌تواند دو‌دوتای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را چهار‌تا و چه‌بسا‌ بیشتر از چهار‌تا کند. خیلی زود و ناگهانی، دست به قلم‌مو و سطل رنگ‌های اکریلیک برد و نخستین نقاشی بر دیوارهای کوچه را که 01پلاک میان‌شان واقع شده، کشید؛ نقش 2اسب عاشق که وقت تصویرگری‌اش، اهالی کوچه با تعجب می‌پاییدند.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید