پیشکش مرغ و کلهقند در کلاس درس
موضوع: مکتبخانه
موقعیت: قلعه
موسپیدان و ریشسفیدان محله بریانک سواد خواندن و نوشتنشان را مدیون و مرهون ملاباجی مکتبخانه هستند. در روزگاری که سواد داشتن سهم چندانی در میان دغدغههای روزانه ساکنان قلعه نداشت، کودکان و نوجوانان این محله پای کلاس اکابر «خانمآغا» یا «ملاباجی» مینشستند و الف دو زبر اَنُ، دو زیر اِنُ، دو پیش اُن؛ اَن، اِن، اُن و ب دو زبر بَنُ دو زیر بِن و دو پیش بُن؛ بَن، بِن، بُن را با صدای بلند میخواندند.
معصومه قلی، از ساکنان قدیمی محله بریانک، از روزهای مکتب رفتنش اینطور تعریف میکند: «۵ سال بیشتر نداشتم که مرحوم پدرم برای یادگیری درس قرآن من را به مکتبخانه برد. در کلاس درسمان یک قالی 12متری جا میشد و یک میز کوچک داخل کلاس بود که خانمآغا ترکه بهدست همیشه پشت آن مینشست و بچهها دورش حلقه میزدند. همچنین تنبیه بدنی بچهها موضوعی بسیار لازم و واجب بود. مکتبخانه فلک و چوب مخصوص داشت. خانمآغا چندین ترکه کنار خود میگذاشت، برخی بلند برای دوردست، برخی کوتاه برای نزدیک. اگر کودکی درس خود را خوب پس نمیداد و یا شیطنت میکرد تنبیه بدنی میشد. در آن زمان مکتبخانه 2نوع بود؛مکتبخانههای خصوصی که در منزل اعیان و اشراف برپا میشد و مکتبخانههای عمومی که برای عوام بود. در مکتبخانههای عمومی در ازای تدریس ملا یا ملاباجی و یادگرفتن شعر و قرآن، باید پیشکشی تقدیم میکردیم. البته این هدایا و حقالزحمه اغلب شامل مایحتاج زندگی و خورد و خوراک بود. خانمآغا درس میداد و وقتی برای مثال سوره یا عبارتی مانند «لم یکن» را یاد میگرفتیم با لحنی آهنگین میگفت معصومه! یعنی ۲ مرغ کامل! این بدان معنی بود که باید جلسه بعد ۲ تا مرغ سربریده برای خانمآغا ببرم. آن زمان همه در خانههایمان مرغ و خروس نگهداری میکردیم. پدرم دو تا مرغ سر میبرید و برای خانمآغا میبرد. یا وقتی به کلمه عبث میرسیدم شعر میخواند «عبث قند و نباتت برسه / اگر نرسه النازعات غرقت کنه/ عمهجونم مرگت کنه» که یعنی باید قند و نبات برای او میبردیم.»