محسن فرجی
دبیر گروه ادب و هنر
یه طنز تلخ فوقالعاده...
-نمایش واقعگرایانه و جذابی بود.
-تماشای این همه انرژی و استعداد کمنظیر بازیگرها و عشق و علاقهشون به تئاتر بسیار لذتبخش بود.
-نمایشی خوشریتم و دوستداشتنی، ۹۰ دقیقهای که با لذت سپری کردم.
-بهنظر من کار خوبی بود، هم موضوع خوبه، هم بازیها، هم کارگردانی عالی خانم تیرانداز مثل همیشه.
-آنقدر کار خوبی بود که نگم. بازی بچهها خیلی خوب و مسلط بود.
-بوتولیسم روایتگری اجتماعی، صادق، جسور و خوشساخت بود.
اینها بخشی از نظراتی است که در سایت تیوال برای نمایش «بوتولیسم» گذاشته شده. من نمیخواهم بدبین باشم و فکر کنم که این پیامها غیرواقعی هستند و مثلاً دستاندرکاران خود نمایش آنها را نوشتهاند. اتفاقا به عکس، فکر میکنم که اینها نظرات واقعی بینندگان این نمایش است، چون موقع اجرای آن هم در سالن تئاتر باران، مخاطبان از تماشای کار سیما تیرانداز حسابی به ذوق آمده بودند و شدیداً از آن استقبال میکردند. اما بهنظر من، نهتنها «بوتولیسم» نمایش خوبی نبود، بلکه اگر بخواهم در یک کلمه آن را معرفی کنم، میگویم: فاجعه.
متن بد، بازیهای بسیار بد (به جز یکی دو استثنا)، طراحی صحنه و نورپردازی نامناسب و در یک کلمه کارگردانی ناشیانه، تماشای «بوتولیسم» را به کاری زجرآور تبدیل کرده بود.
اما حالا چه شده است که مخاطب از چنین کاری استقبال میکند و با چنین ادبیاتی به تحسین آن میپردازد؟ حتماً این سؤال باید جوابهای چندگانه داشته باشد، اما یکی از پاسخها شاید این است که ما اساساً در عصر میانمایگی به سر میبریم و به قول شاعر «کدام قله؟ کدام اوج؟» در واقع آنچه بر صحنه تئاتر، بر پرده سینما، بر دیوار گالریها و بر اوراق کتابها میبینیم و میخوانیم، اکثراً سطحی متوسط دارند و فاصلهای غریب گرفتهایم از روزگاری که در گرافیک مرتضی ممیز، در سینما سهراب شهید ثالث و در ادبیات هوشنگ گلشیری ظهور کردند و به اوج رسیدند. این است که به همین متوسطها دلخوش شدهایم و با رضایت دادن به وضع موجود، نمایش ضعیفی مثل «بوتولیسم» را بهعنوان کاری فوقالعاده میپذیریم.
همین میانمایگیها و زیستن در عصر بیقلگی، باعث شده که برخی هنرمندان و نویسندگان هم به کمترین سطح کیفیت بسنده کنند و از مخاطب هم بخواهند که همین سطح را بپذیرد؛ منتهی آنها چون نمیخواهند برچسب عامهپسند بخورند، کارهایشان را با رنگ و لعابی ظاهراً جذاب ارائه میکنند. به همینخاطر، تئاتری مانند «بوتولیسم» که باید در سالنهای نمایش آثاری مثل «عاقبت چشمچران» و «خواستگاری بابام» اجرا شود، سر از سالن تئاتر باران درمیآورد. مخاطب هم که فکر میکند در این سالن باید کاری فخیم و ارزشمند را ببیند، متوجه نمیشود که فرقی بین «بوتولیسم» و «عاقبت چشمچران» نیست. این اتفاق در حوزه ادبیات معاصر هم افتاده است؛ آثاری از نویسندگان عامهپسند و تجارینویس، با شکل و شمایلی حرفهای و با یک ویرایش ملیح، از سوی ناشران بزرگ و معتبر به چاپ میرسد بیآنکه فرق چندانی بین این آثار با کتابهای فهیمه رحیمی و م.مودبپور باشد و بیآنکه مخاطب، خیلی متوجه این تشابه شده باشد. یعنی آن بیننده نمایش و این خواننده کتاب، همین آثار را – به اعتبار سالن اجرا یا اسم ناشر- بهعنوان کار ارزشمند میپذیرد. حاصل این پذیرش هم یعنی ماندن سلیقه مخاطب در همین سطح و مطرح شدن متوسطها و زیر متوسطها بهعنوان قله و اوج. شاید هم چارهای نیست و باید منتظر ماند تا دوباره هنرمندان ممتاز هر عرصهای ظهور کنند و به یادمان بیاورند که کار خوب، این نیست؛ نه، اصلا این نیست.
میانمایگی زیر باران
به بهانه اجرای نمایش «بوتولیسم»
در همینه زمینه :