• پنج شنبه 11 بهمن 1403
  • الْخَمِيس 30 رجب 1446
  • 2025 Jan 30
چهار شنبه 21 آذر 1403
کد مطلب : 242883
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/663vR
+
-

تسخیربازار با تخم بلدرچین

ساعتی در یک فروشگاه بلدرچین در‌حوالی پایتخت

زندگی
تسخیربازار با تخم بلدرچین

رابعه تیموری-‌روزنامه نگار

هر قدر صدایش را بالاتر می‌برد و با شور و هیجان بیشتری ناز بلدرچین‌های گردن‌کوتاه تپل داخل قفس را می‌کشد، باز هم صورت‌های بی‌تفاوت بلدرچین‌ها هیچ تغییری نمی‌کند و به اندازه چشم‌برهم‌زدنی از تخم‌های ریز روی توری چشم برنمی‌دارند. اما عمو خلیل از اختلاط و خوش و بش با آنها خسته نمی‌شود و همان‌طور که تخم‌های کوچک را توی سبد می‌چیند، اتفاقات روز قبل را برایشان تعریف می‌کند: «صبحتون به‌خیر، خانومی‌ها! دیشب خوب خوابیدید؟ دستتون درد نکنه، دیروز همه تخم‌ها سالم دست مشتری رسید. چند تا سفارش جدید هم داشتیم. امروز هم تخم‌هاتون عالی هستند. مرحبا... مرحبا...» وقتی توری خالی می‌شود، بلدرچین‌های ماده ‌یکباره و با هم صدایشان را بلند می‌کنند. این بار عمو خلیل صدای آنها را نمی‌شنود و بی‌توجه به قیل و قال بلدرچین‌های ماده با سبدهای پر از تخم از سالن بیرون می‌رود تا به ملودی و آقاسالار سر بزند. پرسن‌و‌سال‌ترین بلدرچین‌های توی قفس از تخم‌های نطفه‌دار ملودی و آقاسالار متولد شده‌اند. پرورشگاه بلدرچین‌های عمو خلیل یکی از مراکز عمده تولید تخم بلدرچین در جنوب تهران است که او به همراه برادرزاده‌اش، مائده آن را اداره می‌کند.

یک قفس چندطبقه پرجمعیت
 تا مائده دان‌خوری‌های ناودان‌مانند آنها را پر از دانه‌های آسیاب‌شده کند، سالن را روی سرشان می‌گذارند، اما وقتی آب‌خوری‌هایشان پر از آب تازه می‌شود و مائده برگه‌های کاهو را میان آنها تقسیم می‌کند، سروصدایشان می‌خوابد و مشغول خوردن می‌شوند. در هر یک از 4طبقه قفس حدود 500بلدرچین ماده در هم می‌لولند و با آنکه عمو خلیل نوک‌های آنها را کوتاه کرده اگر نور یا صدایی ضعیف از بیرون به داخل سالن تاریک آنها بلغزد، با نوک زدن پرهای سر قلوه‌ای همدیگر را از جا در می‌آورند. چند رشته لامپ 100وات کم‌نور روشنایی آنجا را تأمین می‌کند و کم و زیاد شدن اعداد دستگاه‌های رطوبت‌سنج و دماسنج از چشم مائده و عمو خلیل دور نمی‌ماند تا گرما و سرما بلدرچین‌های خوش‌زاد و ولد را از تخم‌گذاری نیندازد. مائده دیگر به بوی تند و آزاردهنده تن و بدن بلدرچین‌ها عادت کرده و وقتی از دان دادن آنها فارغ می‌شود، دانه‌های ریخت و پاش‌شده و فضولات
گوشه و کنار سالن را جمع می‌کند. چیدن تخم‌های این ماده‌های کم‌توقع در شانه‌های پلاستیکی به عهده عمو خلیل است، اما عمو خلیل تا وقتی به سالن جوجه‌کشی سر نزند، نمی‌تواند این تخم‌های تازه را به‌ دست مشتری برساند.

فرش قرمز زیر پای نوزادان
اتاقک نقلی ملودی و آقاسالار در ابتدای سالن جوجه‌کشی قرار گرفته و عمو خلیل بعد از چاق‌سلامتی و خوش و بشی با این زوج اخمو وارد سالن جوجه‌کشی می‌شود. تشخیص نر یا ماده بودن بلدرچین‌هایی که از پشت میله‌های باریک قفس‌های چندطبقه سرک می‌کشند آسان نیست، اما عمو خلیل از برق چشم نرهای سینه‌قهوه‌ای می‌تواند آنها را از ماده‌هایی که روی سینه خود خال‌های پررنگ دارند تشخیص دهد. تخم‌های نطفه‌داری که مائده از قفس جفت‌ها جمع‌آوری کرده و در دستگاه جوجه‌کشی چیده است به اندازه‌ای رشد کرده‌اند که جوجه‌های نارس داخل آنها بتوانند کیسه‌های هوای خود را پاره کنند. عمو خلیل این تخم‌های نارس را داخل سبدهای پلاستیکی هچر(دستگاه جوجه کشی تخم‌های نطفه دار) می‌چیند و آنها را توی دستگاه می‌گذارد تا در دمای پایین‌تر آخرین مراحل جوجه شدن را بگذرانند. در اتاقک انتهای سالن جوجه‌هایی که از دستگاه هچر تازه بیرون آمده‌اند تقلا می‌کنند تا از پوسته‌های آهکی شکافته کف سبدهای پلاستیکی خلاص شوند و روی فرش ماشینی که عمو زیر پایشان پهن کرده کمی قدم بزنند. ملودی دوران پرریزی و توی لک رفتن را می‌گذراند و نمی‌تواند تخم بگذارد. یک‌ ماه پیش طبع وحشی آقاسالار گل کرده بود و آنقدر به سر و بدن همدم چندین‌ساله‌اش نوک زد که همه پرهای سر و بدن ملودی ریخت و از تخم گذاشتن افتاد. عمو خلیل آنها را در قفس‌های جداگانه گذاشته و توی خورد و خوراک‌شان بیشتر از همیشه پودر صدف و کنجاله ذرت آسیاب‌شده ریخته تا هم عصبانیت آقاسالار بخوابد و هم دوباره سر و گردن ملودی پر از پر شود و بتواند تخم بگذارد.

7ساعت استراحت کافی است
 برای عمو خلیل حساب آقاسالار و ملودی از همه بلدرچین‌هایش سواست و آنها را یارهای مهربان روزهای تنگدستی‌اش می‌داند. تا چند سال پیش، عمو خلیل روزگارش را با فروش پالت و جعبه‌های چوبی میوه می‌گذراند و سالنی که حالا پرورشگاه بلدرچین‌های تخم‌گذار است تا خرخره پر از پالت و جعبه‌های چوبی بود. آتش‌سوزی بزرگی که هست و نیست عمو خلیل را دود کرد و او را یک سال در تخت بیماری نشاند، باعث شد پیرمرد از صرافت تجارت این ابزارهای بسته‌بندی و حمل‌ونقل بیفتد و دوران افسردگی و خانه‌نشینی را به‌سختی و با فروش تخم‌مرغ‌های خانگی بگذراند. وقتی متوجه شد تخم‌های ریز و کوچک بلدرچین‌های شکم‌دار گوشتالو از تخم‌های درشت مرغ‌های او مشتریان بیشتری دارند، آقاسالار و ملودی را خرید و در گوشه‌ای از حیاط گل و گشاد خانه قدیمی‌اش برای آنها قفسی توری درست کرد. گوشه قفس هم با کارتن و نایلون اتاقکی ساخت که لامپ قرمزرنگ آویخته از سقف آن هر شبانه‌روز 17ساعت روشن می‌ماند تا ملودی آرام و نجیب، بی‌خبر از تاریک و روشن شدن آسمان هر روز یک تخم نطفه‌دار بگذارد و به همان 7ساعت خواب و استراحت قناعت کند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید